مطلبی نوشتهام دربارهی "آهستگی و شعر" در مجلهی میدان آزادی ،اگر فرصت کردید بخوانیدش،سایر یادداشتهای پروندهی هنر و آهستگی را هم پیشنهاد میکنم بخوانید
آهستگی و شعر
در رگ یک حرف
@azam_saadatmand
@azadisqart
May 11
خطبههایش کرده جان بیتها را شعلهور
در سکوت شهر طوفان است نام فاطمه
#اعظم_سعادتمند
بردم پناه از شب سرما به فاطمه
از درهی درندهی دنیا به فاطمه
آویختم به رشتهی نوری که میرسید
از چار سو به ساقهی طوبی به فاطمه
رازی که هیچوقت نگفتم به هیچکس..
آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه
من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم
از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه
افتاد دانه دانهی اشکم به دامنش
نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟
*
آنقدر روشن است و درخشان که دادهای
ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه
"من سردم است" در ته این ظلمت نمور
دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
محبت استاد ارجمند دکتر قربان ولیئی به غزل فاطمی"باغچه بعد از تو"
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟...
@azam_saadatmand
103.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطف استاد ارجمند دکتر قربان ولیئی به غزل فاطمی "باغچه بعد از تو"
@azam_saadatmand
پیراهنش پرنده شد و پر کشید و رفت
اینبار گرگ یوسف من را درید و رفت
آن سرّ سر به مهر که بر دوش عرش بود
پا در رکاب نیزه سرکش کشید و رفت
گنجشک روی شاخه تمنای آب داشت
تیری اذن الی اذنش را برید و رفت
هم اشک چشمه چشمه در آن چشم خشک شد
هم مشک قطره قطره به پایش چکید و رفت
آتش گرفت بال فرشته از آفتاب
بر تاول زمخت بیابان دوید و رفت
ناباورانه جن و ملک می گریستند
شیطان چگونه خون خدا را مکید و رفت؟
درد است اینکه می چکد از جان واژه ها
این قصه را کدام قلم آفرید و رفت؟
#مجیدآژ
کانال اشعار شاعر ارجمند جناب آقای مجید آژ
https://eitaa.com/joinchat/199492609C398f9f13ad
با وجود اینکه نورش کرده روشن روز را
چون شب قدر است و پنهان است نام فاطمه
#اعظم_سعادتمند
#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها
#یا_حضرت_امالبنین
این زن که می بینی نگاهی خاص دارد
در چشمهایش معدن الماس دارد
او عاشق شاهی است که جای زر و سیم
تنها دو تا پیراهن کرباس دارد
هنگام گندم آرد کردن گفتگوها،
با خاطرات نیلی دستاس دارد
با بچه های فاطمه چون همنشین است
بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد
فانوس حاجات جهانی روشن است از
لطفی که نور چشم او _عباس_دارد
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها
شکوه چادر سبزش میان شهر وزید
شکست هیبت طوفان همینکه او را دید
به سوی آینه با رود اشک جاری شد
به سرزمین خروشان نورها که رسید-
نشست منتظر ماه و با سرانگشتش
چهار پنجره بر غربت بقیع کشید
قدم گذاشت به صحرای پشت پنجرهها
دوباره از دل هر سنگ خون تازه تپید
نشست و از لبِ خورشیدِ روی نیزه روان
بهرغم هلهلهها،رازهای سرخ شنید
نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به ماه
به یاد تشنگی خیمه، رود رود چکید
همینکه در غم خون خدا غزل سر داد
میان دشت چهار اسب بیسوار دوید
نوشت نام خودش را در آخر این بیت
نه مادر پسران،مادر چهار شهید
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
هدایت شده از خاطرات خاکستری
نجیبِ خوبروی روشنی محکمتر از الماس
زنی معجون دانایی و مهر و قدرت و احساس
زنی پشت و پناه و همرکاب مرد مردستان
در آن تاریکی نه توی نامرد علی نشناس
نخست استاد رزم چارتن جنگاور میدان
زن بالا بلندی لشکر شیرافکنش عباس
زنی پرورده در ایل و تباری قهرمان پرور
زنی آغوش باز او پناه غنچههای یاس
زنی از کاخهای شام و بصره چشم پوشیده
زنی ابریشمین قانع به یک پیراهن کرباس
چه شاید گفت از گُردآفرین مهربانویی
چه میفهمند از قدر زنی چون او عوام الناس
چه شاید گفت؟ از آن زن که جزئی از کمالاتش
نمیگنجد به باورها به هر اندازه یا مقیاس
#شهربانو_طوسی
#ام_البنین
#خاطرات_خاکستری
@khateratekhakestari
دیو است دیوی بیقواره
با چارچشم بیشراره
با کُندهی شاخی شکسته
در جنگلی بی راه چاره
در شب،شبی بی روزن ماه
بی برقِ حتی یک ستاره
آتش ندارد در دهانش
میگیرد از دیوان کناره
از سختجانیهاش باقیست
یک مشت قلب پارهپاره
از او نمیترسند مردم
دیواست دیوی هیچکاره
#اعظم_سعادتمند
#دیو
پن:در درس تفکر و سبک زندگی کلاس هشتم درسی داریم به اسم "دیو و کیک" که انیمیشن جالبی دارد...از درسهای مورد علاقهی من است
@azam_saadatmand