eitaa logo
خواندنی های سرو
142 دنبال‌کننده
126 عکس
47 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از هنرنامه قم
من ادواردو نیستم 7.mp3
18.76M
📗کتاب صوتی قسمت 7⃣ 🔻هنرنامه قم
هدایت شده از هنرنامه قم
من ادواردو نیستم 8.mp3
12.98M
📗کتاب صوتی قسمت 8⃣ 🔻هنرنامه قم
هدایت شده از هنرنامه قم
من ادواردو نیستم 9.mp3
23.24M
📗کتاب صوتی قسمت 9⃣ 🔻هنرنامه قم
داستان زندگی(۹۵) تحوّل چشم همه‌ی فرهنگیان استان به یک اتاق دوخته شده بود. به‌خاطر همین یک اتاق، رئیس ناحیه را لغو ابلاغ کرده بودند. از آن‌جایی‌که پنجره‌‌ی این اتاق به گوشه‌ای از محوطه‌ی اداره باز می‌شد، بسیاری از فرهنگیانی که به اداره می‌آمدند، یک چیز را بهانه قرار داده و از مقابل پنجره دور زده و زیر چشمی به داخل اتاق نگاه می‌کردند ببینند این اتاق چه تغییری کرده. با ورود عظیم به اتاق ارزشيابي بود همه چيز دگرگون شد. كمدها از وسط اطاق برچيده شدند، ميز مسئول واحد به انتهاي اتاق منتقل و فضاي اطاق باز و روشن گردید.‌ شاید انتظار عمومی این بود که متصدی واحد و ۱۲ نفر بازرس این واحد هم جایگزین شوند. ولی عظیم می گفت: - اگر قرار است دگرگونی ایجاد شود، باید در گام نخست از همین‌ها شروع شود. بنابراین هیچ‌یک از آن‌ها را حتی یکی از بازرس‌ها را که باجناق مسئول قبلی بود، جایگزین نکرد. به متصدی که در طول کار با مسئول پیشین، تند‌مراج, تندخو و پرخاشگر شده بود، فهماند که فعلا در چارچوب شرح وظایف، فقط به امور داخلی واحد بپردازد و هنگام حضور مراجعین فقط بنشیند و تماشا کند. و از هرگونه پاسخگویی بپرهیزد. عظیم كه معتقد به حفظ كرامت انسان‌ها و تغيير نگرش‌ها از تحقير و تنبيه به تعامل و تشويق بود، به جاي پراكنده ساختن گروه دوازده‌نفري بازرسان با آن‌ها مذاكره و توجيه‌شان کرد و با دادن برنامه‌هاي جديد همكاري‌شان را جلب و به همكاران و دوستان پر تلاش مبدّل ساخت. او جدول زمانی فعالیت‌های مدارس سه دوره با تفکیک جنسیت را گرفته و به ماهانه تفکیک کرد. و مؤلفه‌هارا با کمک تعاریف به سطوح ۱ تا ۴ به عدد تبدیل کرد.‌ مدارس هر دوره و جنس را به برخوردار، نیمه‌برخوردا و کم‌برخوردار دسته‌بندی کرده و فرم‌های ارزیابی ماهانه را طراحی کرده و پس از ارسال آن‌ها به مدارس جهت اطلاع و آمادگی، در اختیار بازرسان گذاشت تا به صورت چرخشی، هرماه به مدارس مراجعه کرده و آن‌ها را طبق آن مولفه‌ها و تعاریف، ارزیابی کرده و امتیاز بدهند. این امتیازات در جدولی که در واحد ارزشیابی تهیه و در دیوار نصب شده بود، ماهانه درج می‌گردید و مدیران مدارس می‌توانستند آخر هر ماه مراجعه و امتیاز و رتبه مدرسه‌ی خود را مشاهده کرده و جایگاه خود را در گروه خود ببیند. با اجرای این برنامه، هم مهار درونی و خودکار هم مشارکت جمعی حاصل می‌شد. از طرفی هم فعالیت مدارس به روز انجام شده و خرد مدیریتی در مدارس حکم‌فرما می‌گردید. ادامه دارد...
داستان زندگی (۹۶) در حاشیه (۴) جهانی شد (۱) جلسات آموزش آقای دکتر لگنهاوسن به‌طور مرتب، هفته‌ای دو نوبت گاهی با برنامه ریزی قبلی سه نوبت برگزاری می‌شد. در نخستین روز آموزش از جلد اول کتاب آموزش فلسفه، صفحه نخست کتاب به پایان رسید. دکتر طبق معمول با لحن انگلیسی گفت: - الحمدلله. بعد به زبان انگلیسی ادامه داد: - من سه سال است که در ایران هستم. در این سه سال نتوانسته بودم این یک صفحه را بخوانم و بفهمم. در حالی که دکتر این جمله را می‌گفت، عظیم به فکر فرو رفته بود. پس از پایان حرف دکتر، عظیم گفت: - حالا یک پیشنهاد هم من دارم. دکتر پرسید: - چه پیشنهادی؟ عظیم توضیح داد: - این متن را که با هم خواندیم، فهمیدیم و شما هم فارسی تمرین کردید، نگذاریم از دست‌مان برود. در این لپتابی که شما روی میز دارید، ترجمه‌ی انگلیسی‌اش را تایپ کرده و نگه داریم. در آینده به‌ دردمان خواهد خورد. دکتر هم از این پیشنهاد استقبال کرد و ترجمه‌ی انگلیسی نخستین صفحه‌ی کتاب را تایپ کرد.‌ فرایند آموزش و درکنار آن ترجمه انگلیسی کتاب به صورت منظم پیش می‌رفت. دو سه فصل از کتاب ترجمه شده بود که مسئولین امر از ماجرا آگاه شده و درخواست کردند که متن ترجمه در اختیار نشریه التوحید که به زبان‌های عربی و انگلیسی در سطح بین‌المللی منتشر می‌شد، قرار گرفته و سلسله وار چاپ شود. در خواست پذیرفته شد. از آن پس، در هر شماره از نشریه، صفحاتی هم به ترجمه‌ی انگلیسی آموزش فلسفه اختصاص می‌یافت. پیام‌های تشکر زیادی هم از محافل فلسفی دانشگاهی و غیر دانشگاهی می‌رسید و مترجمین را تشویق به ادامه‌ی آن تا پایان هر دو جلد کتاب می‌کردند. یکی از پیام‌ها از طرف یک دانشجوی مسلمان فلسفه دانشگاه آکسفورد بود که گفته بود: - شما ما را سربلند کرده‌اید. قبلاً به استادمان می‌گفتیم که در رابطه با فلسفه اسلامی هم صحبت کند. او می‌گفت مگر اسلام هم فلسفه دارد. از هنگامی که شما ترجمه‌ی انگلیسی آموزش فلسفه را منتشر می‌کنید، استاد ما هم همان مطالب را به عنوان محتوای آموزش فلسفه اسلامی معرفی کرده است. ما از این جهت احساس سربلندی می‌کنیم. ادامه دارد...
هدایت شده از هنرنامه قم
من ادواردو نیستم 10.mp3
26.58M
📗کتاب صوتی قسمت 0⃣1⃣ 🔻هنرنامه قم
داستان زندگی(۹۷) پیامدهای تحول (۱) زمزمه‌ی تحول در واحد ارزشیابی اداره‌ی ناحیه یک کم‌کم پژواک می‌شد. رؤسای دیگر ادارات نواحی قم پیشنهاد معاونت اداره‌شان را مطرح می‌کردند. اما با مخالفت آقای پوریزدانپرست مواجه شده و از اصرار دست برمی‌داشتند. از سوی دیگر، آقای رهی، مدير كلّ آموزش و پرورش که علی‌رغم تکمیل انتصابات پست‌های اداره کل، هنوز شخص مناسبي را براي واگذاري پست کارشناس مسئول ارزشيابي و رسيدگي به شكايات اداره كلّ تازه تأسيس، با توجّه به حسّاسيت اين پست، پيدا نكرده بود، كم‌كم به‌طور غیر مستقیم، زمزمه‌ی دعوت از عظیم براي خدمت در اين پست را به‌گوش او مي‌رساند. اين زمزمه‌ها بلند‌تر و بلند‌تر می‌شدند تا اين‌كه يك روز زنگ تلفن اتاق ارزشیابی اداره ناحیه‌ی یک به صدا درآمد. وقتي عظیم گوشي تلفن را به گوشش نزديك كرد، صداي آقاي رهي را شنيد كه پس از سلام و احوالپرسي بسيار مؤدبانه كه تركيبي از واژه‌ها و اصطلاحات رسمي و لحن صداي عاطفي بود، از عظیم دعوت كرد كه بعد ازظهر به دفتر ايشان برود. در جلسه‌ی بعد‌ازظهر، مدير كل، ابتدا دستور پذيرايي داد. سپس از پشت ميز كارش به كنار ميز جلسه آمد و روي صندلي رو به‌روي عظیم نشست. پس از تعريف و تمجيد از تلاش‌ها و موفّقيت‌هاي كاري او، تصميمش را براي انتصاب ايشان در پست كارشناس مسئول ارزشيابي و رسيدگي به شكايات اداره كلّ به اطّلاع ايشان رساند. از آن‌جايي‌كه ابلاغ اين پست را بايد وزارتخانه صادر مي‌كرد، قرار براين شد كه پس از هماهنگي با وزارتخانه، ترتيب مأموريت عظیم به تهران و انجام مصاحبه را بدهد. دوروز بعد، عظیم با ماشين و راننده‌ی مخصوص مدير كلّ به تهران اعزام شد و در آن‌جا پس از مصاحبه و ارايه‌ی مدارك مورد نياز، قابليّت خودش را براي انتصاب به آن پست به مقامات و مصاحبه‌گران وزارت‌خانه قبولاند. چند روز بعد هم ابلاغ انتصاب، به قم رسيد و عظیم براي خدمت در اين پست به اداره كلّ منتقل گرديد. ادامه دارد...
داستان زندگی(۹۸) در حاشیه (۸) جهانی شد (۲) جلسات آموزش, مطالعه و ترجمه‌ی کتاب دوجلدی آموزش فلسفه چهار سال به درازا کشید. پرفسور لگنهاوسن که هرسال تابستان به آمریکا، نزد بستگان و فامیلش می‌رفت. در تابستان چهارمین سال، ترجمه را به دانشگاه بیگهامتون داد و آن‌ها هم بلافاصله آن را چاپ و منتشر ساختند. با انتشار این اثر با عنوان Philosophical Instructions فصلی جدید در محافل فلسفی دانشگاه‌های جهان باز شد. متن انگلیسی کتاب در اینترنت قرار گرفت و از روی آن به زبان‌های دیگر نیز ترجمه و منتشر گردید و فلسفه اسلامی در کنار دیگر عناوین فلسفی جای خود را باز کرد. ادامه دارد...
درجمع طلبه‌های زبان‌آموز در اردوی زیارتی مشهد مقدس( در کنار کوهستان پارک مشهد) داستان زندگی(۹۹) دو شاهراه موازی زندگی کاری عظیم در دو مسیر موازی و کاملا مستقل از هم جریان داشت. یک مسیر اصلی شامل کار اداری با افت و خیزهای مخصوص به خود در اداره کل آموزش و پرورش که صبح علی‌الطلوع آغاز و تا پایان وقت اداری، در مواردی هم برای برگزاری جلسات تا نیمه‌شب ادامه می‌یافت. مسیر دیگر، در حاشیه, شامل تدریس، تحقیق و ترجمه که با آموزش زبان فارسی به آفای دکتر لگنهاوسن آغاز شده و در ابعاد گوناگون گسترش یافته بود و آثار و نتایج خود را داشت. ‌ یک سال از آموزش آقای دکتر گذشته بود و او اکنون قادر بود با زبان نیم‌بند فارسی مصاحبه کند و در بحث‌های فلسفی با فیلسوف معاصر، آیت‌الله مصباح یزدی شرکت کند. با کسب این موفقیت، از طرف حوزه‌ی علمیه، او را برای تدریس در دوره‌ی آموزش زبان انگلیسی به طلاب ایرانی و آموزش زبان فارسی به طلاب انگلیسی زبان نیز دعوت کردند و در چند دوره‌ی تحصیلی آن‌ها را آموزش داد.
داستان زندگی(۱۰۰) مهمانان بی اخلاق يك سال از آغاز خدمت عظیم در اداره كلّ گذشته بود و مدير كلّ كه كارش را از زير زمين اداره‌ی ناحيه يك شروع كرده بود، توانسته بود با تلاش شبانه روزی، اداره كل را تأسيس و نيروهای توانمندي را در پست‌های مختلف منصوب و ساختار سازمانی استان را ايجاد و فعّال نمايد. جلسات زيادی لازم بود كه هماهنگيی‌های لازم به عمل آمده و نقاط ضعف و قوّت ارزيابی، و امور سر و سامان داده شود. . در یکی از این جلسات که با حضور مدير كلّ، مسئولين و کارشناسان اداره كل و رؤساي ادارت نواحي و مناطق در نمازخانه اداره كل در حال برگزاري بود، ياد داشتي به دست مدير كلّ دادند كه نوشته شده بود "مهماناني از وزارتخانه آمده‌اند و منتظر شما هستند." مدير كل از سالن نمازخانه خارج شد و چند قدم دور تر از درِ نماز خانه، سه نفر غريبه را ديد كه سلام و احوالپرسي‌شان با لبخندي سياسي آميخته بود. يكي از آن‌ها مدير كلّ جديد بود و دو نفر ديگر هم مشاورين ايشان. گرچه با انتخابات رياست جمهوري، رئيس جمهور شدن آقاي خاتمي و روي كار آمدن جريان چپ و تغيير وزير آموزش و پروش، تغيير مدير كلّ هم غير منتظره نبود ولي روش كار، كاملاً غير اخلاقی بود. صبح روز بعد مدير كلّ جديد، آقاي شفيعي مطهّر، در رأس امور قرار گرفت و ابر ابهام و نگراني بر آسمان آموزش و پرورش استان سايه افكند. چه كسي خواهد رفت؟ چه كسي خواهد ماند؟ جسم‌ها در روي صندلي‌هاي ‌پشت ميزها نشسته بودند ولی چشم‌ها به در دوخته شده و ذهن‌ها مشوّش و پريشان. حداكثر تلاش‌ها به انجام كارهاي روزمرّه متمركز شده بودند كه كارها عقب نيفتند. آقاي رهي در منزلش نشسته و اسناد مربوط به ماه‌ها و روزهاي گذشته را امضا مي كرد و به قول خودش جمع و جور مي‌كرد كه كار ها را تحويل بدهد و برود. وفاداران مدير كل سابق جلسه‌ی تقدير و توديع را روي موكت‌هاي كف منزل ايشان برگزار نمودند. بيشتر هدايايي كه آورده بودند يا كتاب بود يا لوح تقدير و يا تابلوهاي زينتي كه آقاي رهي هم همه‌ی آن‌ ها را به كتابخانه‌هاي مراكز علمي و فرهنگي اهدا و شهر قم را به مقصد نامعلومي ترك کرد.
داستان زندگی(۱۰۱) در حاشیه (۹) فرصت‌های طلایی(۱) در فرایند آموزش زبان فارسی پرفسور لگنهاوسن و ترجمه‌ی کتب فلسفی، یکی از شگفتانه‌های عظیم برای دکتر، مهارت‌های او در یافتن ساختارهای معادل جملات فارسی در زبان انگلیسی بود. آن‌ها گاهی در حین کار چند دقیقه‌ای در موضوعات مرتبط با هم صحبت می‌کردند. در یکی از گفت وگوهای بین‌درسی، دکتر تعجبش را برای عظیم بازگو کرده و درباره‌ی چگونگی کسب این‌ مهارت از او پرسید. عظیم، ابتدا لبخندی زد و سپس در حالی‌که چشمش را همراه باذهنش به دوردست‌ها دوخته بود گفت: - از کنجکاوی! دکتر پرسید: - کنجکاوی را که خیلی‌ها هم دارند. چه نوع کنجکاوی شما را به این توانمندی رساند؟ عظیم توضیح داد: - برای من همیشه این سوال بود که چرا آموزش زبان انگلیسی در ایران این‌قدر ناموفق است. این همه هزینه‌ی‌های مالی و زمانی صورت می‌گیرد اما زبان‌آموزان توان کافی در درک متون انگلیسی یا نگارش آن‌ها کسب نمی‌کنند. پاسخ این پرسش را من در سر کلاس یکی از اساتید در دانشگاه یافتم. این استاد، علاوه بر تدریس کتاب سرفصل آموزشی، مطالبی را هم در حاشیه مطرح می‌کردند‌. شاید تنها کسی که در کلاس، این مطالب را دقیق یادداشت می‌کرد من بودم. وقتی ترم تحصیلی به پایان رسید، یادداشت‌های من جزوه‌ای سی صفحه‌ای شده بود. موضوع جزوه، ساختارهای جملات انگلیسی بود. جزوه را به استاد نشان داده و نظرش را جویا شدم. استاد هم آن‌ها را تایید کرده و برای تکمیل آن یک کتاب دوجلدی هم معرفی کرد. من اکنون برای ترجمه‌ی جملات فلسفی به انگلیسی از آن ساختار‌ها استفاده کرده و پیشنهاد می‌دهم. می‌بینید که ساختار‌ها دقیق و صحیح هم هستند. با این ترتیب، هم مشکل ترحمه‌مان حل می‌شود و هم من آموخته‌هایم را آزموده و از درستی آن‌ها مطمئن می‌شوم. دکتر باز هم جمله‌ی تک واژه‌ی خود را تکرار کرد: Strange! بعد پرسید: - آن کتاب دوجلدی که استادتان معرفی کرد چی بود؟ عظیم جواب داد: - Comprehensive Grammar دکتر سری تکان داد و گفت: - کتاب‌های سنگینی هستند. برای دوره‌ی دکترای زبان در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌شوند. عظیم هم در تایید سخن دکتر، سری تکان داد و گفت: - درسته! من هم تاکنون وقت و انرژی زیادی برای خواندن‌شان گذاشته‌ام. بعد لبخندی زد و گفت: - اما نه به سختی کتاب مبانی منطق و فلسفه برای یک دانش‌آموز دبیرستان! بعد، هردو خندیدند و برگشتند بر سر کار اصلی‌شان.
داستان زندگی (۱۰۲) تازه واردها اطاق مدير كلّ، محل رفت و آمد اشخاص جديدي شده بود. طبقه‌ی دوّم اداره كلّ، اكنون جولانگاه كساني شده بود كه قبلاً فقط گاه‌گاهي براي شكايت و نق زودن سري به آن‌جا مي‌زدند. نخستين جلسه‌ی مدير كلّ با تعدادي از اين افراد برگزار گرديد. در آغاز جلسه مدیر کل اشاره به کتاب قرآن مجید کرد که روی میز بود. گفت: - آياتي از كلام‌الله مجيد قرائت بفرمایید! همه به همدیگر نگاه کردند و سرشان را انداختند پایین. مدیر کل به عظیم اشاره کرد: - شما بخوانید! عظیم چند آیه‌ای تلاوت کرد. بعد, جلسه، با عبارات و جملات تهاجمی ادامه و خاتمه یافت. چند روز بعد، زنگ تلفن اتاق عظیم به صدا درآمد. وقتي او گوشي را به لاله‌ی گوش نزديك کرد، صداي رئيس دفتر مدير كلّ را شنيد كه پس از سلام و احوالپرسي، گفت: - مدير كلّ با شما كار دارند و در اتاقشان منتظر شما هستند. هنگامي‌كه عظیم وارد اتاق شد، مدير كل را ديد كه پشت میزش نشسته و برگه‌ی كاغذي را دردست دارد. پس از احوال‌پرسي و گفتن خسته نباشيد، مانند مسافر ناواردي كه آدرسي در دست در خيابان‌هاي شهري حيران مانده باشد، مدیر کل برگه را به دست عظیم داد و گفت: - تا ديروز فشار بر وزير وارد مي شد. اكنون كه وزير مرا به مدير كلّي منصوب کرده، فشارها را از روي دوش خودش برداشته و با ارسال اين ليست، به دوش من گذاشته است. اين اسامي پست‌ها و نام كساني‌ است كه بايد از آن پست‌ها برداشته شوند و اسامي مقابل آن‌ها نام كساني‌است كه بايد به جاي آن‌ها منصوب شوند. عظیم ليست را گرفت و مرور كرد. نام بسياري از مسئولين فعلي‌ در ليست بود، بغير از خودش. لبخندي زد و مؤدبانه گفت: - پس چرا اسم بنده در اين‌جا نيست؟ مدیر کل گفت: - به همين دليل بود كه ليست را به دست شما دادم. بسياري از مديران واحدهاي آموزشي، مربّيان پرورشي از طيف مخالفند. من نمي‌دانم چگونه همه‌ی آن‌ها را جايگزين كنم. اگر هم باشند كه همه‌ی عنان واختيارها در دستشان خواهد بود و برنامه‌هاي ما را در مدارس خنثي خواهند ساخت! مي‌خواستم با شما هم مشورتي داشته باشم ببينم نظرتان چيست. عظیم سرش را به آرامی از لیست به بالا آورد و با نگاهي انديشناك به مدير كل، گفت: - اگر هم برداريد كجا مي‌خواهيد بفرستيدشان؟ مربّي‌ها را كه فقط مي‌توانيد مدرسه‌شان را عوض كنيد كه اين هم هيچ تغييري در توان عملكرد آن‌ها ايجاد نخواهد كرد. مديران را هم كه برداريد از دفتر مي‌روند به كلاس و با در اختيار گرفتن دانش آموزان، نقش مؤثرتري ايفا خواهند نمود. مدیر کل با درماندگی پرسید,: - پس شما فكر مي‌كنيد چكار بايد بكنيم؟ عظیم گفت: - به نظر بنده، شما نبايد به اين شكل دست به تغيير بزنيد. بهترين راه اين است كه شما برنامه‌اي براي رشد و توسعه‌ی آموزشي و فرهنگي دانش‌آموزان استان قم تهيّه و ارايه دهيد، بعد اعلام كنيد كساني‌كه با اجراي اين برنامه موافقند و همكاري مي‌كنند بمانند و آن‌هايي كه مخالفند و قصد همكاري ندارند، جايشان را به اشخاص موافق بدهند. سكوت مدير كلّ نشان از آن داشت كه عنان و اختيار دست كسي ديگر است. كشمكش‌ها و درگيري‌هاي سياسي اجراي هرگونه برنامه‌ی آموزشي، فرهنگي و مديريتي را تحت الشّعاع قرار داده بود. نيروها هم در داخل اداره كلّ و هم در بيرون از آن به صورت آشكار و پنهان با هم درگير بودند. عزل و نصب‌هاي مجادله‌آميز، عيب و ايراد گرفتن‌هاي بهانه‌جويانه، همكاري نكردن در اجراي برنامه‌ها، فضاي كاري را كاملاً تخريب كرده بود. در چنين محیطی،اجراي برنامه‌اي موفّق نظارتی براي عظیم اصلاً امكان پذير نبود.