حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام
آمد به میدان لشکر غم را خبر کرد
از خیمه نه از سن و سالش هم گذر کرد
آه بلندش در دل آهن اثر کرد
کوچک نخوانش این پسر کار پدر کرد
بغض جمل را بین دشمن شعله ور کرد
با نعره ی ابن الحسن عزم خطر کرد
مانند قاسم دشت را زیر و زبر کرد
سقا شد آنجا که عمویش را نظر کرد
چشم تمام خیمه را ناگاه تر کرد
آمد جلو خود را بلاگردان سر کرد
اینجای مقتل عمه اش را خون جگر کرد
ارثیه ی زهراست دستش را سپر کرد
✍منکلام:کربلایی مسعود یوسف پور
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام
دردم ز کودکی است که با روی هم چو ماه
آمد برون به یاری آن شاه بی سپاه
بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد
آمد چو طفل اشک روان در کنار شاه
کای عمّ تاج دار به خاک از چه خفتهای
برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه
نشنیدهای مگر سخن عمه را چو من
تنها ز خیمه آمدهای نزد این سپاه
هر کس که آب خواست دهندش به تیغ آب
باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست که دژخیمی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه
آن طفل دست خویش سپر کرد پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست جان سپرد به دامان عم خویش
چون ماهی به لجّهی خون مانده در شناه
میداد جان به دامن شاه الغیاث گوی
میکرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه
✍منکلام:مرحوم استاد میرزا محمد شفیع شیرازی
متخلص به وصال شیرازی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
عبدلَله(ع) است و دارد با بندگی قراری
تا اینکه جا نمانَد از خیمه شد فراری
با جرأت و شتابان بی واهمه میاید
میزد به قلب دشمن بی صبر و بردباری
عشق عمو کشانده او را به بزم مقتل
دور از عمو همیشه میکرد بیقراری
عشق حسین(ع)بود و دردانهٔ حسن(ع) بود
زینب(س) میان خیمه مشغولِ سوگواری
سرنیزه ای سریعاً آمد به پیشوازش
مهمانِ قتلگاه است آمد برای یاری
میشد سپر برایِ جانِ عمو حسینش(ع)
دشمن از این شجاعت شد غرقِ بدبیاری
نامردِ بی شرافت از هر طرف می آمد
افتاد زیر نیزه، این طفلِ یادگاری
ناجور خورد شمشیر افتاد بر تنِ خاک
دستش قلم شد ای وای، مادر مگر نداری
در ازدحام گودال از حنجرش نفس رفت
با چکمه های شمرلعین و با ضربه های کاری
✍منکلام: مرضیه عاطفی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه وال مَن والاه
بنده ای عاشقم سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
فخر دارم کریم زاده شدم
پاسبان حریم زاده شدم
شور پرواز از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
عمه دستم مگیر صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
من چگونه فقط نظاره کنم
بگذار عمه فکر چاره کنم
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد
ضربه بر چشم نازنینش خورد
بنشینم که دست و پا بزند
تشنه لب، آب را صدا بزند
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه قتلگاه حسین
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
✍منکلام:کربلایی محمد جواد شیرازی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
عمه مرا رها کن
من میروم به میدان تنها مرا دعا کن
من از تبار شیرم
گاهی مرا علی و گاهی حسن صدا کن
من در طواف یارم
حاجی کربلا را قربانی منا کن
عمه خدانگهدار
در دل به یاد داغم بزم عزا بهپا کن
با یاد اصغر و من
بر سینهی عمویم ششگوشهای بنا کن
از غصه آب میشد
وقتی که دید ارباب تنها خطاب میشد
وقتش رسیده حالا
باید که بعد قاسم او انتخاب میشد
میماند اگر به خیمه
حتما که شرمگین از روی رباب میشد
خوشحال بود از این که
جزء فداییان مولا حساب میشد
از غصه کم میآورد
از جانب عمویش وقتی جواب میشد
میدید بین گودال
رو به غروب رفته خورشید بین گودال
از شدت جراحت
خون عمو حسیناش پاشید بین گودال
کار عمو تمام است
باران سنگ و نیزه بارید بین گودال
بغضش ترکترک شد
وقتی که خنجر شمر خندید بین گودال
کمکم امید میباخت
شد ناامید آنروز امّید بین گودال
آمد بهکار، دستش
مثل عموش عباس در کارزار دستش
از دست عمه پر زد
مثل کبوتری تا آغوش یار دستش
مثل عقیق سرخی
شد بر رکاب سینه حالا سوار دستش
آنقدر زخم برداشت
تا که میان گودال شد لالهزار دستش
سر روی نیزه رفتو
تن روی خاک ماند و بین غبار دستش
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
چیزی نمانده از بدن او حیا کنید
دست مرا به جای سر او جدا کنید
خواهر تمام دار و ندارش برادر است
تا جان نداده عمه عمو را رها کنید
من مثل مجتبی و عمو مثل فاطمه
گودال هم مدینه شده کوچه وا کنید
ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر
تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید
ای پیرمردهای کوفه مبادا که بعد من
بی حرمتی به پیکر او با عصا کنید
باید که این جهاد علی اصغری شود
پس زود زود حرمله را هم صدا کنید
تا عمه را غریب تر از این ندیده ام
جان مرا ازین قفس تن رها کنی
خیلی برای عمه دلم شور می زند
ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید
✍منکلام:کربلایی محمدحسین رحیمیان
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام
صبرش به سر رسید چو قصه به سر رسید
از دست عمّه جان و ز جان، دست بر کشید
«واللهِ لا اُفارِقُ عمّی» خروش او
با این رجز به سوی عمو جان خود دوید
گودال رنگ کوچهٔ تنگ مدینه بود
از چشم مجتبایی او اشک می چکید
در ازدحام نیزه و تیر و عصا و سنگ
از ره رسید و جز سر و دستش سپر ندید
دستش فتاد و ناله کشید «آه مادرم»
قد حرم خمید چون این ناله را شنید
افتاد و شد دخیل ضریح تن عمو
یک تیر حرمله دو نشان را به چشم دید
این بار غیر حنجر پاکش سپر نداشت
تیر جفای حرمله را بر گلو خرید
✍منکلام:کربلایی سعید نسیمی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام
این كیست از خورشید مولا ماهروتر
بیتابتر عاشقتر عبدالله روتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو تر
وای آن گلوی ناز سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو تر
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر
✍منکلام:کربلایی عبدالحمید رحمانیان
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است
شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریه کنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است
همینکه روضهی "لایومک" را حسن فرمود
دمیدهاند شروعِ عزا دَمِ حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
✍منکلام:کربلایی حسن لطفی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
این جوان کیست زمین دور سرش می گردد
ماهِ رخشنده به دورِ قمرش می گردد
آفتاب آمده در چشمِ تَرَش می گردد
نازنینی که حرم دور و بَرَش می گردد
سیبِ سرخِ حسن و میوه ی نوبَر قاسم
بر سرِ سفره ی زهرا رطبِ تَر قاسم
پسری آمده میدان که حسن در حسن است
از زبان علی و فاطمه اورا سخن است
کلماتش همه از مصحف و شکّر شکن است
همه از لؤلؤ و مرجان و بهشتِ عدن است
بر لبش واقعه و نور تلاوت دارد
سیزده ساله و این گونه کرامت دارد
این جوان کیست که اینگونه فرس می راند
تیغِ لا حول و لا قوّةَ می تاباند
ذوالفقاری که به سرپنجه ی خود چرخاند
بو تراب آمده گویی که رجز می خواند
مثل شیری ست که می غرّد و می آید مست
دست در رطل گران کرده و شد باده پرست
با عمو شیوه ی بحث و جدلش دیدنی است
گوش کن واژه ی احلیٰ عسلش دیدنی است
در نبرد آمده عکس العملش دیدنی است
با رکب های فراوان بدلش دیدنی است
شیوه ی چشم تو دل می برد از حور و پری
حق همان بود که راحت ز عمو دل ببری
خرم آن لحظه که او پا به رکاب اندازد
گردش چرخ و فلک را به شتاب اندازد
آمده تا که به چشم همه خواب اندازد
تا که طوفان به دل آتش و آب اندازد
آمده تا به نیابت ز پدر تیغ زند
ضربدر مثل علی روز خطر تیغ زند
بر عمو دیدن آن حال پریشان سخت است
زخم بر پیکر آهوی خرامان سخت است
دیدن آن جگر و این لب عطشان سخت است
لحظه ی آخر و فریاد عموجان سخت است
روبرو با تو شدن حال دگر می خواهد
بردنِ جسم تو تا خیمه جگر می خواهد
بر عمو سخت بوَد بی تو چه سان برگردد
شرمگین از کرم ناب برادر گردد
روبرو با دلِ غمدیده ی خواهر گردد
عرش از بوی تو باید که معطر گردد
شورِ شیرینی عشق تو تماشا دارد
هرچه آن شور تماشا بکند جا دارد
✍منکلام:کربلایی علی کفشگر
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست میجنگم عمو
نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را
مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی
ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم
لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمیدارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن
دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد منوچهر
✍منکلام:محمد علی بقایی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام
رکاب از پا عقب مانده
چه کراری، عجب گامی
بلرزان تیغ خود را تا
بلرزد ازرق شامی
پیاپی چون جمل دشمن
تو را سر میدهد ناله
دوباره دهر میبیند
حسن را سیزده ساله
دو نیم از برق تیغت شد
جیوش الانس و الجنه
که جدت بود یا قاسم
قسیم النار و الجنه
به برق تیغ برانت
نشان کن هرچه جوشن را
بدین رایت که میبینم
درآور کفر دشمن را
شباهت تا به آنجایی
که در رزم تو سرتاسر
فلک فریاد میدارد
علی اکبر...علی اکبر
به بازو نامه ای داری
اگر ضرب تو سنگین است
بگو باز از لب تشنه
که طعم مرگ شیرین است
کسی از خیمه سمت تو
به حال اضطراب آمد
چنان شد قامتت آخر
که پایت تا رکاب آمد
✍منکلام:کربلایی مسعود یوسف پور
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab