👆
#نوحه_سنتی
#زمزمه
#خروج_از_مدینه
کاروانی به راه افتاده
مادری ناله ها سرداده
شد حسین راهیِ کربلا
واویلا واویلا واویلا
****
نسیمی جانفزا....
****
آمده بدرقه یک مادر
می زند شانه مویِ اکبر
کن تماشا به چشمان تر
وداعِ اکبر ولیلا را
واویلا واویلا واویلا
****
می کند گریه ام البنبن
گوید عباس من دلغمین
همه حرفم به تو باشد این
جان تو جانِ پورِ زهرا
واویلا واویلا واویلا
****
بِکِش ناز همه دخترها
جان ِ تو جانِ این خواهرها
نشکند غرور معجرها
لحظة بی کسی در صحرا
واویلا واویلا واویلا
****
دورِ گهوارة اصغر باش
دائما دورِ این مادر باش
فکرِ این رباب مضطر باش
پُرنگهداری تو مشکش را
واویلا واویلا واویلا
****
شب جمعه شد وغوغا شد
روضه خوانِ حرم زهرا شد
واویلا واویلا واویلا
****
مادرت روضه بر پا کرده
برایت ظرفِ آب آورده
کرده با گریه محشر بر پا
واویلا واویلا واویلا
****
بُنَی بُنَی جان من
دورِ تو حلقه میزد دشمن
وای از آن غارت پیراهن
بر سر جسم تو شد دعوا
واویلا واویلا واویلا
****
رویِ نیزه سرت را بردند
با کتک خواهرت را بردند
معجر دخترت را بردند
وای از آن غروب عاشورا
واویلا واویلا واویلا
#امام_حسین #خروج_کاروان_از_مدینه
.
.
■ #زمزمه خروج #امام_حسین از مدینه در ۲۸ رجب
#سبک_یاحسین_اباالمظلوم
وقت ماتم و سوز و گریه الهی شد
چونکه شاه بی لشکر از مدینه راهی شد
یا سیدنا المظلوم . . .
یک سو عمو عباس و یک سه ساله بر دوشش
یک طرف رباب است و کودک در آغوشش
یا سیدنا المظلوم . . .
این سفر شد آغاز و پرغم است فرجامش
وای از دل گودال و داغ کوفه و شامش
یا سیدنا المظلوم . . .
بعد کشتن شاه و بعد کشتن سردار
راه این زن و بچه افتد وسط بازار
مجلس حرامی و می گساری یا الله
چوب خشک آن ظالم بر لبان ثار الله
یا سیدنا المظلوم . . .
شعر از محمدی فام ✍ 🎤
#خروج_کاروان_از_مدینه
#خروج_از_مدینه
👇
👆
#نوحه_سنتی
#زمزمه
#خروج_از_مدینه
کاروانی به راه افتاده
مادری ناله ها سرداده
شد حسین راهیِ کربلا
واویلا واویلا واویلا
****
نسیمی جانفزا....
****
آمده بدرقه یک مادر
می زند شانه مویِ اکبر
کن تماشا به چشمان تر
وداعِ اکبر ولیلا را
واویلا واویلا واویلا
****
می کند گریه ام البنبن
گوید عباس من دلغمین
همه حرفم به تو باشد این
جان تو جانِ پورِ زهرا
واویلا واویلا واویلا
****
بِکِش ناز همه دخترها
جان ِ تو جانِ این خواهرها
نشکند غرور معجرها
لحظة بی کسی در صحرا
واویلا واویلا واویلا
****
دورِ گهوارة اصغر باش
دائما دورِ این مادر باش
فکرِ این رباب مضطر باش
پُرنگهداری تو مشکش را
واویلا واویلا واویلا
****
شب جمعه شد وغوغا شد
روضه خوانِ حرم زهرا شد
واویلا واویلا واویلا
****
مادرت روضه بر پا کرده
برایت ظرفِ آب آورده
کرده با گریه محشر بر پا
واویلا واویلا واویلا
****
بُنَی بُنَی جان من
دورِ تو حلقه میزد دشمن
وای از آن غارت پیراهن
بر سر جسم تو شد دعوا
واویلا واویلا واویلا
****
رویِ نیزه سرت را بردند
با کتک خواهرت را بردند
معجر دخترت را بردند
وای از آن غروب عاشورا
واویلا واویلا واویلا
#امام_حسین #خروج_کاروان_از_مدینه
.
.
#خروج_کاروان_از_مدینه
#مرشد_چلویی
سبکباران به سوی کربلا بستند محملها
در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزلها
جوانان بنی هاشم به پا کردند محملها
چه محفل کز محبّت تار و پودش رشتۀ دلها
زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکلها
شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار مغیلان چون گل لاله
زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ژاله
به گرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله
فرو بردند سر خورشید و مه در برج محملها
سپاه شاه مظلومان به سوی کربلا عازم
سپهسالار اردو، شمس دین ماه بنی هاشم
سوار توسن اجلال با وجه حسن، قاسم
علی اکبر به ذکر یا قدیر و قادر و قائم
که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایلها
علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر
نگاه مادر مظلومهاش بر صورت اصغر
سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر
رقیه با خبر از زجر راه و خشت زیر سر
جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتلها
نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور
غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشکر
علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر
ز سقایی برد البته ارث از ساقی کوثر
الا یا ایّها السّاقی اَدِر کأساً و ناولها
مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی
ولیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی
نوشته نامهها آن فرقۀ بدتر ز نصرانی
نمیدانم چه بنوشتند خود ناگفته میدانی
همانهایی که میکردند قرآن را حمایلها
رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد
حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد
عزیزِحضرت باری در آنجا بارها بگشاد
برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد
به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دلها
شه ملک امامت فیض بخش مؤمن و کافر
نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر
به پا نعلین شیث، عمّامه ختم رسل بر سر
عصای موسوی در کف، ردای احمدی در بر
همانا حب و بغضش امتحان حق و باطلها
صبا عنبر فشانی کن گلستان شهادت را
که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را
به پایان میرساند حضرتش کار شفاعت را
بزن «ساعی» به چوگان عمل گوی سعادت را
که همچون شمع میسوزند و میگریند ناقلها
https://eitaa.com/emame3vom/39461
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#خروج_از_مدینه
.
.
.
#خروج_کاروان_از_مدینه
#محمود_شاهرخی
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
شد کنار روضهی خیرالانام
داد سلطان شریعت را سلام
نرگس از دریای دل، پُرژاله کرد
رفت از خود بس که آنجا ناله کرد
گشت پیغمبر در آن حالت پدید
«همچو جان خود در آغوشش کشید»
گفت: ای نوباوهی بستان من!
راحت دل! روح من! ریحان من!
از چه، ای جان! اینچنین آشفتهای؟
تنگدل چون غنچهی نشکفتهای
ای تو سرخیل همهیْ دلدادگان!
مقتدای جملهی آزادگان!
از تو پشت دین حق گردد قوی
رسم و آیین کهن یابد نوی
خیز و افکن لرزه بر بنیان کفر
منهدم کن پایه و ارکان کفر
خون تو، تجدید این آیین کند
زنده دیگربار، رسم دین کند
دولتت، پاینده مانَد تا ابد
همچو ذات پاک «الله الصّمد»
خیز و با تعجیل کن عزم عراق
نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق
رو که «انّ الله شاءَ اَن یَراک»
بی سر و عریان، میان خون و خاک
خیز و بشْتاب، ای عزیز بیهمال!
زآن که نزدیک است، ایّام وصال
چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد
در زمان، آماده بهر کار شد
کاروان عشق، رو در راه کرد
سینهها را پُر ز دود آه کرد
اقربا گشتند چون دریا به جوش
برکشیدند از دل پُرخون، خروش
جملگی بر گِرد او، پروانهوار
از فروغ شمع رویش، بیقرار
نالهها کردند کای مهر منیر!
پرتو خود را ز ذرّه وا مگیر
ای چراغ دودمان مصطفی!
ترک هجرت کن، مشو از ما جدا
شاه گفتا: غیر از این دستور نیست
راز پنهان، پیش من، مستور نیست
«رشتهای بر گردنم افکنده دوست
میکشد آنجا که خاطرخواه اوست»
https://eitaa.com/emame3vom/39462
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#خروج_از_مدینه
.
.
چون شنیده امام آینههاقصد ترک مدینه را دارد
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
#خروج_کاروان_از_مدینه
#وحید_قاسمی
آسمان مدینه در سینه
کوهی از بغض و عقدهها دارد
چون شنیده امام آینهها
قصد ترک مدینه را دارد
کوچههای مدینه میدیدند
لحظۀ تلخ رفتن وی را
صحنۀ التماس کاسۀ آب
لرزش دست حضرت زهرا
به زنان قبیلهاش فرمود:
مرهمی بهر زخم هجران نیست
من به این شهر برنمیگردم
احتیاجی به آب و قرآن نیست!
توشه راهم به روح پیغمبر
صلوات و سلام هدیه کنید
چند روزی برای غربت من
ای زنان مدینه گریه کنید
بین ایتام با رعایت عدل
همۀ ثروتم شود قسمت
خانۀ ساده و محقر من
تا ابد وقف روضه و هیئت
طبق معمول هر شب جمعه
مجلس روضه باز پابرجاست
همه شرکت کنید ای مردم
بانی روضه مادرم زهراست
خوب بر آخرین وصیت من
گوش جان ـ ای قبیله ـ بسپارید
بر مزار غریب اجدادم
در بقیع شمع و لاله بگذارید
این سفارش همیشه اشکم را
میبرد در خروش و جزر و مد
بر سر قبر مادر عباس
حرف مشک و عطش نباید زد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#شبایی_که_دلاروغم_میگیره
#ماه_رجب
.