eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸 صلی‌الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله 🩸 ▫️ ...و گفته‌اند که یزید ملعون، پس از دیدن مبارک علیه‌السلام چنین گفت که: پس از کشتن این جوان زیبا و رعنا، چه نیازی به کشتن پدرش بود؟! آیا داغ او برای کشتن پدرش کافی نبود؟! 📕 هدیة الذاکرین، آقاقلعه‌ای اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۱۹۳ منبع : کانال مصیبه الراتبه حضرت علیه السلام حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen
ا ﷽ ا 🩸 🩸 🥀 نقل است که سوی روانه شدند، در راه به دیری رسیدند، فرود آمدند تا بخوابند، نوشته‌ای بر دیوار دیر بدیدند: 🥀 اترجوا امة البیت... 🥀 راهب را پرسیدند از آن خط و نویسنده آن؛ گفت: این خط پانصد سال پیش از آن که پیغمبر شما مبعوث شود اینجا نوشته بود. 🥀 سبط ابن جوزی مسندا روایت کرد از ابی محمد عبدالملک بن هشام نحوی بصری در ضمن حدیثی که چون آن مردم در منزلی فرود آمدند سر را از صندوقی که برای آن ساخته بودند بیرون آوردندی و بر نیزه نصب کردندی و همه شب پاس او را داشتندی تا وقت رحیل باز آن را در صندوق می نهادند. پس در منزلی فرود آمدند دیر راهبی بود سر را به عادت بیرون آوردند و بر نیزه نصب کردند و پاسبانان پاس می دادند و نیزه را به دیر تکیه دادند نیمه شب نوری دید از آن جا که تا به آسمان کشیده و بر آن قوم مشرف گشت و گفت: 🥀 شما کیستید؟ 🥀 گفتند: اصحاب ابن زیاد. 🥀 پرسید: این سر کیست؟ گفتند: سر حسین بن علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول خدا... 🥀 پرسید: پیغمبر خودتان؟! 🥀 گفتند: آری... 🥀 گفت: چه بد مردمی هستید، اگر را فرزندی بود ما او را در چشم خویش جای میدادیم... 🥀 آنگاه گفت: شما می‌توانید کاری کنید؟! 🥀 گفتند: چه کار؟ 🥀 گفت: من ده هزار دینار دارم، آن را بستانید و سر را به من دهید، تاامشب نزد من باشد و چون خواستید روانه شوید آن را بگیرید... 🥀 پذیرفتند، را را به او دادند و پول ها را بگرفتند راهب را برداشت و بشست و خوشبوی کرد و روی زانو گذاشت و همه شب بگریست تا سپیده صبح بدمید. 🥀 گفت: ای سر من غیر خویشتن چیزی ندارم و شهادت می دهم به یگانگی خدا و این که جد تو پیغمبر او بود و شهادت می دهم که من خود بنده توأم، آن گاه از بیرون آمد و اهل بیت را خدمت می کرد. 🥀 ابن هشام در سیره گفت: را برداشتند و روانه شدند چون نزدیک رسیدند با یکدیگر گفتند: آن مال را زودتر میان خویش قسمت کنیم مبادا یزید بر آن واقف شود و از ما بستاند، پس کیسه ها را آوردند و گشودند و آن زرها سفال شده بود و بر یک سوی آن نگاشته: ( و لا تحسبن الله غافلا عما یفعل الظالمون ) و بر روی دیگر ( و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ) پس آن ها را در بردی ریختند. 🥀 شیخ راوندی در خرائج این خبر را به تفصیل آورده است و در آن کتاب گوید: 🥀 چون سر شریف را به آن ها بازگردانید، از دیر فرود آمد و در کوهی تنها به عبادت پروردگار پرداخت و هم در آن کتاب گوید: که رئیس آن جماعت عمر سعد بود و او آن مال را از راهب بگرفت و چون دید سفال شده است غلامان خود را فرمود در نهر ریختند. 📕 دمع‌السجوم، فصل یازده 📕 نفس‌المهموم حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen
ا ﷽ ا 🩸 🩸 🥀 هنگامی که سر امام حسین صلوات‌الله علیه را وارد قِنَّسرین کردند، راهبی از خود متوجه مقدس حضرت شد و دید نوری از رأس مبارک خارج می‌شود و به آسمان صعود می‌کند. 🥀 راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیه السّلام را از آنان گرفت و داخل نمود. 🥀 پس آن راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید و آن گوینده به راهب می‌گفت: 🥀 خوشا به حال تو؛ و خوشا به حال آن کسی که از حرمت آگاه شد. 🥀 راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق قسم می‌دهم که این را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: 🥀 ای راهب! چه منظوری داری؟! 🥀 راهب گفت: تو کیستی؟! 🥀 فرمود: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ 🥀 من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد. 🥀 فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ. 🥀 راهب صورت به صورت امام حسین علیه‌السّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. 🥀 آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله ایمان آور... 🥀 راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه» و حضرت دعای او را قبول کرد تا در محشر شفیع وی شود. 🥀 هنگامی که صبح شد، موکلین، آن سر مبارک را با درهم‌ها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهم‌ها همگی به سفال مبدل شده‌اند! 📕 بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه٣٠٣ 📕 محن‌الابرار، جلد ۲ حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen
سرمایه ندارم ببرم محضر ارباب سرمایه سری هست فدای ارباب از کودکی یاد گرفته ام که بگویم: مادر پدرم مادر پدر ارباب... ......♥️ ‌‌♥️ ....... ❤️ ‌حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen