شعر مناسب زمینه و تک با گوشواره حسین جانم حسین جانم حسین جان ...🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود
خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را
اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند
خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت
PTT-20220809-WA0265.opus
114.1K
─┅༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅┅─
به نام خدا
#شب_دوازدهم_محرم
#شهادت_امام_سجاد_ع
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
به روی ســیـنه خـــــود یـه باغ لاله دارم
یه عمــــریه که ای زهــر فغان و ناله دارم
گــرد و غـــبار ماتـــم به چهــره ام نشسـته
بنگــــر ز بار غمها سـر و قـــدم شکــسـته
(( غریب عالمینم _ علی ابن الحسینم ))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
من دیـده ام چگــونه جنــایت آفـــریدند
لب تشنه پیش دریا بابا مو ســر بریدند
(( غریب عالمینم _ علی ابن الحسینم ))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دیـدمــش ارباً ارباٰ جســـم نکـوی اکبــــر
دیدم که عمه زینب می زدبه ســینه و سر
(( غریب عالمینم _ علی ابن الحسینم ))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دیدم که دشمن دون هـر جــا به هــر بهانه
می زد به خواهـــرانم با کعـب و تازیانه
(( غریب عالمینم _ علی ابن الحسینم ))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
سنگ جفــای کوفــی دیـدم من از لب بام
با این همه مصیبت خون شددل من ازشام
(( غریب عالمینم _ علی ابن الحسینم ))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:طاهرکاشانی
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
#امام_سجاد_ع_شهادت
عالم مريد اوست كه پير مراد بود
زين الموحدين شد و زين العباد بود
@hosenih
با غصه ها قرين شد و يعقوب گريه شد
از كربلا به روى دلش غم زياد بود
با دست بسته در پى هجده سر به نى
آواره بين كوفه و شام و بلاد بود
تا لحظه ى شهادت او روضه اش فقط
"يك جرعه آب بر لب عطشان نداد" بود
يك لحظه هم ز خاطر آقا نمى رود
زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود
@hosenih
عارض بر او تبى شده و سد راه كرد
عباس شاهد است كه مرد جهاد بود
شاعر: #محمدحسين_مهدى_پناه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
چهل سال است در تب گریه کردم
چهل سال است هر شب گریه کردم
چهل سال است من بیدار ماندم
صحیفه را نوشتم روضه خواندم
@hosenih
چهل سال است غرق اشک و آهم
شبانه روز یاد قتلگاهم
چهل سال است خواب شمر دیدم
به دستش خنجری دیدم پریدم
چهل سال است گفتم دادِ بیداد
همیشه ظرف آب از دستم افتاد
چهل سال است تا مذبوح دیدم
نشستم بر زمین، ضجه کشیدم
چهل سال است دشت کربلایم
به یاد روز دفن و بوریایم
چهل سال است فکر اصغرم من
عزادار ذبیحی پرپرم من
چهل سال است مانند ربابم
به کام تشنه، زیر آفتابم
چهل سال است می گویم خدایا
عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را
@hosenih
چهل سال است یاد شهر شامم
کنار عمه ها در ازدحامم
چهل سال است بر زخمم نمک خورد
بمیرم عمه ام زینب کتک خورد
چهل سال است می گویم رقیه
زنم بر دست می گویم رقیه
چهل سال است در بزم شرابم
به یاد خیزران خانه خرابم
چهل سال است می سوزد وجودم
به روی ناقه با غل بسته بودم
@hosenih
چهل سال است داد از سنگ دارم
به روی خود نشان از چنگ دارم
نگو این زهر امانم را بریده
چهل سال است عمرم سر رسیده
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
منی که آسمان خاک رهم بود
تمام هستیم زیر و زبر شد
تمام مردها رفتند اما
نصیب من فقط خون جگر شد
اگر چه نیمه جان بودم پدر جان
ولی خیلی بجانت راه رفتم
برایم باورش سخت است اما
کنار قاتلانت راه رفتم
@hosenih
میان نیزه داران حرامی
کجا آخر مجال خواب میشد
بروی ناقه ی رم کرده بودم
تکان میخورد و پایم آب میشد
نمک نشناس های شهر کوفه
به اشک چشم عمه خنده کردند
به ما خرما و نان خیرات دادند
مرا پیش سرت شرمنده کردند
میان حلقه دستم جا نمیشه
نمیدانم چرا بازش نکردند
گل اتش سرم افتاد بابا
ولی عمامه را بازش نکردند
همه بر بام خانه جمع بودند
امان از اتش و از دود در شام
در آن اوضاع سهل ساعدی دید
تمام چکمه ام خون بود در شام
@hosenih
میان مجلس یک عده عیاش
توان خویش را از دست دادیم
همه بر صندلی هاشان نشستند
ولی ما چند ساعت ایستادیم
نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ
نمیخواهم بدانی اوج غم را
که من بر هیچکس حتی تو بابا
نگفتم روضه ناموسیم را
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز
شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز
کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود
از غم لبهای خشکش چشم تر دارم هنوز
@hosenih
با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام
دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز
حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار
با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز
کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند
یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز
گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را
در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز
باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت
یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز
دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را
داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز
از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام
یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز
@hosenih
دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند
روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز
پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام
کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزانِ خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
@hosenih
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سرِ بازار دیدم
الهی که زنی مضطر نماند
میان کوچه، بی یاور نماند
اگر هم ماند، بی معجر نماند
خودم این درد را ناچار دیدم
ازین غصه گریبان می دهم چاک
میان خنده های قوم ناپاک
عقیله عمه ام را بر روی خاک...
به زیر کعب نی، بسیار دیدم
نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه
نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه
نرفت از خاطر من، حرمله... نه
از آن ملعون غمی دشوار دیدم
مداوا کرد چشم تار ما را
تسلا داد قلب زار ما را
خدا خیرش دهد، مختار ما را
سر شمر و سنان بر دار دیدم
رباب و گریه اش... ای داد، ای وای
صدای گریه ی نوزاد، ای وای
کشیدم از جگر فریاد ای وای...
پرِ گهواره را هر بار دیدم
نمی دانم، گمانم خواب بودم
میان خیمه ها بی تاب بودم
مریض اما پیِ ارباب بودم
به حال زار، داغ یار دیدم
@hosenih
به روی سینه اش دیدم دویدند
تنش را سمت گودالی کشیدند
سرش با خنجر کندی بریدند
خودم دیدم، اگرچه تار دیدم
بمیرم عاقبت انگشترش را
لباسِ دستباف مادرش را
عبا، عمامه ی پیغمبرش را
میان دکه ی تجار دیدم
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
یاد آن روز و شب دشوار گریه میکنم
با دل خون گشته از آزار گریه میکنم
@hosenih
خاطرات تلخ تر از تلخ را در ذهن خود
تا تداعی میکنم هر بار گریه میکنم
دست من که نیست یاد خیمه های سوخته
تا میفتم با تنی تبدار گریه میکنم
دم به دم یاد خرابه رفتن با خواهرم
میگذارم سر روی دیوار گریه میکنم
گاه با یاد طناب و حلقه زنجیرها
گاه یاد خیزران و خار گریه میکنم
من به یاد آن دو چشم خواب رفته تا ابد
در میان خواب یا بیدار گریه میکنم
یاد آن لبهای خشک گشته محروم از فرات
پای سفره موقع افطار گریه میکنم
@hosenih
شمر ما را از میان ازدحام شهر برد
آه یادکوچه و بازار گریه میکنم
شاعر: #ابراهیم_میرزائی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
سر خورشید به نی شد، سر مهتاب افتاد
از سر اهل حرم بعد عمو خواب افتاد
هر طرف دختری از ترس فراری شده بود
عمه زینب پی یک قافله بی تاب افتاد
@hosenih
در نمازش که قدش صاف نشد وقت قیام
یادش افتاد که زهرا دم محراب افتاد
چقدر چادر اطفال حرم خاکی شد
چقدر روی زمین گوهر نایاب افتاد
نه فقط سوخت تن دخترکان بین حرم
آتش خیمه روی پیکر اصحاب افتاد
باب شد آنچه که از گفتن آن باید مرد
به سوی اهل حرم دیده ی ناباب افتاد
نور مانع شد و خیره نظران کور شدند
چشم شان تا که به خورشید جهان تاب افتاد
مشک در دست، سکینه به سوی مقتل رفت
شک ندارم که به یاد لب ارباب افتاد
@hosenih
رفت از هوش دوباره وسط این همه غم
تا که چشمان ربابه به رخ آب افتاد
پشت خیمه چه خبر شد؟! به گمانم آخر
ماهی کوچک این برکه به قلاب افتاد
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
36820.mp3
389K
الا قبیله ی اسد/ من آمدم بیان کنم
ز کشتگان سر جدا/ نام و نشان عیان کنم
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم ۲
****
اگر ز تیر و نیزه ها/ ز سنگ و چوب و دشنه ها
شکسته عضو عضوشان/ به خاکها شده رها
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم۲
****
به زیر نعل تازه گر/ ز هم دریده جسمشان
منم که می شناسم و / خبر دهم ز اسمشان
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم۲
****
میان بوریا نهم / تن عزیز فاطمه
اگرچه خاک کربلا/ پر است از تنش همه
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم۲
****
به زیر پای باب خود/ نَهَم تن برادرم
روان کنم ز دیده خون/ به روی خاک اکبرم
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم۲
****
کنار نهر علقمه / هنوز مانده پیکری
که نیست در وفا چو او/ در این جهان برادری
آشنایشان منم
پر ز داغشان منم۲
شاعر : محمد مبشری
نوحه روز سوم امام حسین
دفن شهدا کربلا
توسط قوم بنی اسد
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
خاکستری شده ست سرت یا اخا الغریب
از چه تنور شد به تو مأوا اخا الغريب
از بس منقش است سرت از عصا و سنگ
زخمی تر است از همه سرها اخا الغریب
با روضه ی مجسم شیب الخضیب تو
شد چشم اهل بیت تو دریا اخا الغریب
تا نشنوی اهانت و زخم زبانشان
قرآن بخوان به وقت تماشا اخا الغریب
چشمان خود ببند نبین با غلاف تیغ
پاسخ دهند ناله ی ما را اخا الغریب
چشمان خود ببند که در کوچه های شام
شد سنگ بام جای تسلّی' اخا الغریب
اما ببین که سرو قد همسرت رباب
شد زیر بار داغ علی تا اخا الغریب
هم بازی رقیه که پنهان ز دیده بود
رأسش به روی نی شده پیدا اخا الغریب
✍عبدالمحسن علی مهدوی نسب
#امام_سجاد_ع_مصائب
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم
هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم
دستی به سوی آب، بی گریه نبردم
مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم
قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند
یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند
جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم
مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم
@hosenih
با هر بهانه مجلس روضه گرفتم
خانه به خانه مجلس روضه گرفتم
اشک ربابه در وجودم آتش افروخت
هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت
این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما
بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما
آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند
رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند
دستان عمه زینبم را تا که بستند
نامردهاخیلی غرورم را شکستند
مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام
گفتم به شاگردان خود، الشام الشام
یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد
از پیرزن های یهودی چنگ می خورد
از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت
مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت
@hosenih
بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم
من کشته ی بزم شراب و خیزرانم
شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه
شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه
این زخم ها، آثار جنجال است با ماست
یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست
سوزاند داغش تا دم آخر دلم را
ناله کشیدم از درونم واحسینا
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e