بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
@hosenih
اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد
در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد
@hosenih
گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد
مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
@hosenih
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
این جا امام عسگری در بین این حجره...
...جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد
@hosenih
در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
@hosenih
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگی ام یادگاری است
سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر
سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر ، کاری است
من می روم به دیدهء خونبار ، سامرا
گردیده کربلای من انگار ، سامرا
@hosenih
زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرهء پسرم اضطراب ریخت
می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام
یاد حسین کردم و صد بار مرده ام
@hosenih
ساعات آخر است ، من انگار می روم
با دیدهء تر و تنِ تبدار می روم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار می روم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی ام
قامت خمیده از غم مسمار می روم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضه های شرربار می روم
نام دو جا همیشه ز غم می کشد مرا
هر بار که به " کوچه" و " بازار " می روم
ما اهل بیت حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه وهمه جا یاد زینبیم
@hosenih
در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعه ای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
#وحید_محمدی
▶️
وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم
وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم
همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم
به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم
سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد
جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد
@hosenih
ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو
به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو
خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو
پاسبان حرمت خیل ملائک هستند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند
@hosenih
خلق حیران تو و روی ملیحت آقا
به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا
ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا
دست ما را برسان تا به ضریحت آقا
به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو
کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو
@hosenih
شور رویای شب ماست فقط خواب حرم
دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم
قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم
تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم
هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد
لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد
@hosenih
می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا
می شود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثر زهر شده در رخت آقا پیدا
اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما
لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد
قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد
@hosenih
دست و پا می زنی و بال و پرت می آید
مهدی فاطمه بالای سرت می آید
اثر زهر جفا بر جگرت می آید
روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید
همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست
@hosenih
روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟
زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟
غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند
بین انگشت، عقیق یمنت می ماند
پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود
سر عمامه ی آقای همه دعوا بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز، تر شده
تغییر کرده رنگ رخت یابنفاطمه
کز سوز سینهات پسرت با خبر شده
@hosenih
آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده
این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟
یا شعلهی در است ز تو شعلهور شده
این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه، قاتل پسری میخ در شده
آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است
اینگونه گر که عمر شما مختصر شده
آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظهلحظه داغ دلت بیشتر شده
خنجر نمیبرید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده
خواهر که انیکاد برای تو خوانده بود!
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟
@hosenih
ای بیادب بلند شو از روی سینهاش
سنگینیات مصیبت این محتضر شده
اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_سکینه
تابیده است از دو طرف بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند آمنه ست و امینه، ولی رباب
نام تو را سکینه ی خود کرده انتخاب
درباره ی مقام بلندت حسین گفت:
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرة النسا" لقب از "سیدالشباب"
ای ننگ بر تمام قلم های روزگار
وقتی نمانده نام تو در این همه کتاب
از آن زمان که راویه ی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط رنج یا عذاب
درد تو را شنیده ام از سهل ساعدی
داغ تو را گرفته ام از مجلس شراب
"بس کن که ناله ات جگرم را کباب کرد"
این حرف را شنیده ای از فاطمه به خواب
رویش سیاه باد و دودستش شکسته باد
هرکس که دست های تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزار بار رسیدی به اضطراب
شان تو با شکوه تر از حرف های ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانه اش خراب
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خسته دلان هست مستجاب
مجتبی خرسندی
@deabel
#حضرت_سکینه
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
امیر عظیمی
@deabel
#حضرت_سکینه
در کودکی، عزیز بزرگان حساب شد
آیینه ی تمام نمای رباب شد
از گوهر عبادت و از نور اهل بیت
آن قدر بهره بُرد، خودش آفتاب شد
گاهی که لب گشود به صحبت، خطابه شد
گاهی که لب گشود، غزل های ناب شد
آرامش پدر شد و نور دل رباب
در خانه ی حسین، سکینه خطاب شد
با تیغ شعر و خطبه و با روضه خوانی اش
پیروز هر نبرد چنان بوتراب شد
مثل رباب سوخت فقط بعد کربلا
یاد گلوی پاره ی اصغر کباب شد
تصویر کام تشنه ی اصغر، برادرش
یک عمر در نگاه ترش ماند و قاب شد
ازبس که محو ذات خدا شد به قتلگاه
آخر مبلغ پدرش انتخاب شد
هر بار روی دوش کسی مشک آب دید
یاد عمو، پیاله ی چشمش پر آب شد
وقتی که دید با دل خون شهر شام را
مانند اهل قافله، خانه خراب شد
گیرم که سوخت معجرش اما به صورتش
بال و پر تمام ملائک نقاب شد
ای دل بسوز، عابده ی اهل بیت حق
با دست بسته، راهی بزم شراب شد
آن جا چه دیده و چه شنیده است، بگذریم...
تنها بدان که سخت سکینه عذاب شد
محمدجواد شیرازی
@deabel
#حضرت_سکینه
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرا رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینه تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزه نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریه تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریه تو سوخت
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه، ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیام آور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضه شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحه جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سر تا قدم جلال و وقار و سکینه ای
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#امام_حسین
#حضرت_سکینه
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
استاد علی انسانی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
@hosenih
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
@hosenih
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..."
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
@hosenih
رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
@hosenih
در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
@hosenih
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محمدجواد_پرچمی
▶️
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
@hosenih
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
خانه ی كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا اين غصه به پيمانه ی تو ريخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه ی تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانه ی تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ريخته اند ؟
راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
@hosenih
كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ...
قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند...
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين...
نفس تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ...
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را
كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را
درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ...
@hosenih
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مدح_و_مرثیه_حضرت_سکینه_بنت_الحسین_عليهما_سلام
ای دل اگر ز مدحِ سکینه ست، گفتگو
کن در تَرازِ مادرِ سادات، جستجو
وقتی حسین میکند انشا مقامِ او
سیده ی نساءِ قریش است نامِ او
وقتی مقامِ قرب، کنارش دهد حسین
او را وصیِ خویش، قرارش دهد حسین
فرمود با سکینه: بگو یادمان کنند
یادِ لبانِ تشنه ی من، شیعیان کنند
فرمود: از برای من اصلاً مدینه است
آن خانه ای که بیتِ رباب و سکینه است
□ □ □
آن خواهری که با علی اصغر چو مادر است
بانو سکینه ، خواهرِ شهزاده اصغر است
گهواره دارِ کودکِ لب تشنه ی رباب
چون سایبان، به طفلِ حرم، زیر آفتاب
لالائی اَش برای علی، چشمه ی حیات
آرامشِ رباب، در آن حسرتِ فرات
همتای عمه اَش، جَبَلُ الصَّرِ خیمه گاه
پیغمبرِ شهادت و روایِ قتلگاه
نوحه گرِ مصائبِ جانسوزِ نینوا
یارِ امام و محرمِ اَسرار کربلا
آنچه که دیده، چشمِ ملک هم ندیده است
قبل از حسین، اهلِ فلک هم ندیده است
حلقومِ عشق دیده، که در خون شناور است
فریادِ "یابُنَیَّ" به حلقومِ مادر است
رگهای پاره پاره ی باباش دیده است
در زیر سمّ اسب، سراپاش دیده است
دیده شقاوتِ علَنی را، نه در نهان
دیده چگونه نیزه فرو رفت در دهان
دیده چگونه حرمت بابای او شکست
دیده چگونه شمر روی سینه اَش نشست
نورِ دو عین را ، که به هر سو کشیده اَند
راس الحسین را ، که چگونه بریده اند
دیده چگونه نیزه به پهلوی او زدند
چون فاطمه، غلاف به بازوی او زدند
دور از دو چشمِ غیرتیِ ماهِ علقمه
دیده اسیریِ حرمِ آل فاطمه
دور از نگاهِ نافذِ دشمن کُشِ عمو
دیده چگونه نیزه به کِتفش زده عدو
دیده در آن فرار، به خون گریه ی زنان
دنبالِ دخترانِ حرم، خولی و سنان
برخیز ای عمو که دگر حرمتی نماند
بعد از تو از برای حرم عصمتی نماند
عباس! سایه ی تو که بر سر نداشتم
باور نمیکنی تو ، که معجر نداشتم
آبان ۹۹ / ماه ربیع الاول
#مدح_و_مرثیه_حضرت_سکینه_بنت_الحسین_عليهما_سلام
محمود ژولیده
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سرانداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
@hosenih
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
اینچیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفره ی تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دل ها به حسرت است برای زیارتت
لب ها گرفته اند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانه ی تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
@hosenih
سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت
آوای استغاثه تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد
اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#محمدعلي_بياباني
▶️
دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بیسحر شده چشمت
دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشکفشان غم پدر شده چشمت
@hosenih
کسی اگر که نداند خودم بد است ندانم
چقدر پیش بدیهای من سپر شده چشمت
برای ماست که همواره بیشتر شده آهت
برای ماست که همواره شعله ور شده چشمت
ز نالههای تو در هر فراز ناحیه پیداست
ز گریههای شب و روز، خونجگر شده چشمت
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت
@hosenih
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که بین قافله با عمه همسفر شده چشمت
برای حنجر گلگون برای چشم پر از خون
چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_سکینه
شب ما را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه...گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه ی قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست خود زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
به خدا خواهر است حق دارد
خواهر اصغر است حق دارد
بر سر ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شد و
بعد سقا فقط عذاب شد و
مثل او از خجالت آب شد و
وارد مجلس شراب شد و
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش
زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
با دل خون میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
محمدجواد شیرازی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
@hosenih
مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم.
برای هیچکسی نیستم برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای دربه در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
@hosenih
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
@hosenih
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکهتکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و میافتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
@hosenih
گوشهی دیگر فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمهزنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظهی آخر بدنت معلوم است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_سکینه
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین عباس اطاعت می کند
آه اَیْنَ عمِّیَ الْعباس او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
مهدی رحیمی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#رضا_دین_پرور
▶️
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد
زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد
@hosenih
می خواند با خود روضه موسی بن جعفر
تا خنده از لب های زندانبان بیفتد
دور از وطن جان داده آقا تا دوباره
شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد
تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند
قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد
سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی
نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد
در پادگان بوده ولی هرگز ندیده
لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد
اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند
تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد
این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است
اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد
@hosenih
شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را
تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد
از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد
انگشترش در دست ساربان بیفتد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب میخوردی و هِی ظرف به دندان میخورد
پسرِ کوچکِ تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینهی سوزان میخورد
آه میسوخت از این آه دوتا گونهی او
نفَست تا که بر آن چهرهی گریان میخورد
فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود
ورنه این حجرهی پُر درد به زندان میخورد
بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت
بارها خاک بر این زُلفِ پریشان میخورد
پسرت اینطرف و مادرت آنسو مُردند
دستهاشان به سر از وای حسنجان میخورد
دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را
آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد
یک به یک با سرِ خود رویِ زمین میخوردند
ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد
خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت
آتشی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد
دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو
آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد
حسن لطفی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..."
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
محمدجواد شیرازی
@deabel
﷽
"امام زمان و شهادت امام عسگری صلوات الله علیهما”
دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بیسحر شده چشمت
دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشکفشان غم پدر شده چشمت
کسی اگر که نداند خودم بد است ندانم
چقدر پیش بدیهای من سپر شده چشمت
برای ماست که همواره بیشتر شده آهت
برای ماست که همواره شعله ور شده چشمت
ز نالههای تو در هر فراز ناحیه پیداست
ز گریههای شب و روز، خونجگر شده چشمت
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که بین قافله با عمه همسفر شده چشمت
برای حنجر گلگون برای چشم پر از خون
چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت
محمدعلي بياباني
@deabel
#امام_زمان_عج
#امام_حسن_عسکری
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا
می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا
سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند
با سلامی بر امامان صبور سامرا
با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند
جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا
پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند
پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا
شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند
شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا
تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش
عطر لیموی حرم از راه دور سامرا
لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است
خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا
غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از
نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا
با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد
بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا
عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند
می رسد یک روز هم روز سرور سامرا
محمدجواد شیرازی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد
در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد
گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد
مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
این جا امام عسگری در بین این حجره...
...جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد
در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
محمدجواد شیرازی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگی ام یادگاری است
سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر
سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر ، کاری است
من می روم به دیدهء خونبار ، سامرا
گردیده کربلای من انگار ، سامرا
زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرهء پسرم اضطراب ریخت
می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام
یاد حسین کردم و صد بار مرده ام
ساعات آخر است ، من انگار می روم
با دیدهء تر و تنِ تبدار می روم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار می روم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی ام
قامت خمیده از غم مسمار می روم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضه های شرربار می روم
نام دو جا همیشه ز غم می کشد مرا
هر بار که به " کوچه" و " بازار " می روم
ما اهل بیت حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه وهمه جا یاد زینبیم
در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعه ای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من
مهدی مقیمی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم.
برای هیچکسی نیستم برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای دربه در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکهتکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و میافتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
گوشهی دیگر فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمهزنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظهی آخر بدنت معلوم است
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#امام_زمان_عج
#امام_حسن_عسکری
دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بیسحر شده چشمت
دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشکفشان غم پدر شده چشمت
کسی اگر که نداند خودم بد است ندانم
چقدر پیش بدیهای من سپر شده چشمت
برای ماست که همواره بیشتر شده آهت
برای ماست که همواره شعله ور شده چشمت
ز نالههای تو در هر فراز ناحیه پیداست
ز گریههای شب و روز، خونجگر شده چشمت
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت
دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است
که بین قافله با عمه همسفر شده چشمت
برای حنجر گلگون برای چشم پر از خون
چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت
محمدعلي بياباني
@deabel
#امام_حسن_عسکری
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سرانداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرببلا عشق میکند
با گنبد جدید شما عشق میکند
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
اینچیزها برای کریمان مهم نبود
بر پای سفره ی تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن
هرچند ابری است هوای زیارتت
دل ها به حسرت است برای زیارتت
لب ها گرفته اند دعای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانه ی تو چه شبها به خط شدند
سربازها مزاحم آرامشت شدند
خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست
هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست
از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست
بر پیکر شما اثر آفتاب نیست
با نیزه بند بند تنت که جدا نشد
جسمت سه روز بین بیابان رها نشد
سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت
آوای استغاثه تو هرکجا نرفت
دیگر سنان میان دهان شما نرفت
ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت
دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد
اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#امام_حسن_عسکری
این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز، تر شده
تغییر کرده رنگ رخت یابنفاطمه
کز سوز سینهات پسرت با خبر شده
آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده
این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟
یا شعلهی در است ز تو شعلهور شده
این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه، قاتل پسری میخ در شده
آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است
اینگونه گر که عمر شما مختصر شده
آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظهلحظه داغ دلت بیشتر شده
خنجر نمیبرید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده
خواهر که انیکاد برای تو خوانده بود!
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟
ای بیادب بلند شو از روی سینهاش
سنگینیات مصیبت این محتضر شده
اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده
مهدی مقیمی
@deabel