آتش میگیرد
دل قاصدک
وقتی خبرهایش را
باد برده است
#محمد_رضا_قاسمیان
پیراهنم
مشتی استخوان را
به مهمانی رندان میبَرد
تا جا نماند
از حلقهی عاشقانت
#محمد_رضا_قاسمیان
چگونه پیراهن
بر تن ندرد
کسی که گیر کرده
دلش در حلقه ی مویت
و استخوان در گلویش
#محمد_رضا_قاسمیان
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند.
سر و صدایی در کلاس پیچید.
برقی در چشمانش دیدم.
گفت: «خدا را شکر! برنامهی رفتنم هم ردیف شد.»
یکی از بچهها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان میروی.»
خلاصه هر کسی چیزی گفت. علی گفت: «عباس جان! حرفی بزن! نمیخواهی چیزی بگویی!؟»
عباس لبخندی زد و گفت: «این تکلیف است.»
با این حرف سکوتی بر کلاس حاکم شد و همه به فکر فرو رفتند.
فردا همهی بچهها به بدرقهی عباس رفتند و با هم تصمیم عجیبی گرفتند.
مدیر دبیرستان دید روز شنبه بعد هیچ کس در کلاس حاضر نشد.
همهی بچهها با هم به جبهه رفته بودند و در آنجا به عباس و جمع رزمندگان پیوسته بودند.
#محمد_رضا_قاسمیان
کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند. سر و صدایی در کلاس پیچید. برقی در چشمان
درود جناب قاسمیان.
داستانک زیبایی بود.
یکی از اهداف این چالش که شخصیت پردازی غیر مستقیم(نمایشی) بود، شخصیت پردازی از طریق دیالوگه. و شما این این دیالوک، که ذکر میکنم، این تمرین رو به بهترین شکل ممکن انجام دادید و ازتون ممنونم. دست مریزاد
#رحیمی 👇👇👇
یکی از بچهها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان میروی.»
مهربانا! چهرهی ماهت، نمایان کن، بیا
باز هم بر شانهات، گیسو پریشان کن، بیا
ساقیا! از بادهی عشقت به ما جامی بده
بی سر و سامانی ما را به سامان کن، بیا
سرو من! در باغ جانم، کی خرامان میشوی؟
این دل پاییزی ما را بهاران کن، بیا
کودکیم و گرم بازیهای این دنیا شدیم
با نگاهی قلبمان را مرد میدان کن، بیا
دردها در سینه داریم از فراق روی تو
ما نمیگوییم درد ما تو درمان کن؛ بیا
با سمند عاشقی، در کوچهها، جولان بده
پر ز عطرت هر کجای این خیابان کن، بیا
در دعای ندبهات، جاری است سیل اشک ما
غنچهی لبهایت ای گل! باز خندان کن، بیا
ما به این میآیم و... امروز و فردا... دلخوشیم
باز هم پیمانه را لبریز پیمان کن، بیا
ما به امید وصالت زندهایم ای مهر من!
با طلوعت روشن این شبهای هجران کن، بیا
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۷/۱۱
.
واژۀ شیرجه از دو جزء تشکیل شدهاست:
شیر (سلطانِ جنگل) + جه (ریشۀ فعلِ جَستن/ جهیدن).
جهشِ/ پَرشِ آدم را به جهشِ/ پَرشِ شیر تشبیه کردهاند.
وقتی شیرجه میزنید، مانندِ شیر به طرفی پَرش میکنید.
#واژهشناسی
#shahrekabod✍️
از فراق تو هستم معذب
میرسد کی زمان وصالت
بی تو روزم بوَد شب
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
voice.ogg
290.5K
از فراق تو هستم معذب
میرسد کی زمان وصالت
بی تو روزم بوَد شب
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_المولی
#سه_گانی
سوزد از هجر تو استخوانم
با غمت باز هم شادمانم
کو وصالت مه آسمانم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
voice.ogg
241.9K
سوزد از هجر تو استخوانم
با غمت باز هم شادمانم
کو وصالت مه آسمانم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_المولی
#سه_گانی