هدایت شده از فراخوان داستان، شعر و کتابخوانی
https://eitaa.com/farakhane_ketabkhani18
🇮🇷🖊️فراخوان داستان، کتابخوانی و شعر و...
(استانی_ ملی_ بین المللی)
کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
https://eitaa.com/farakhane_ketabkhani18 🇮🇷🖊️فراخوان داستان، کتابخوانی و شعر و... (استانی_ ملی_ بین
سلام دوستان عزیز فرهیخته و هنرمند.
عزیزان! به این کانال فرهنگی هنری سری بزنید، کلی مسابقه با هدیا و جویز ارزشمند داره. شرکت کنید. ان شاءاللٌٰه جزو برندگان باشید.🌹🙏🌹
🌟🕊🌟
🕊
یکى از طلبه هاى نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین «علیه السلام»را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید :
اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
«به آسمان رود و کار آفتاب کند .»
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید :
(سخن همان است که گفتم)
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید :
این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت :
آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت :
من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین «علیه السلام»شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم .
به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ،
به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ،
پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین «علیه السلام» قرار نگرفته است ،
لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند»
طلبه گفت :
مصراع دوم از من نیست ،
بلکه لطف خود امیرالمؤمنین
«علیه السلام» است .
راجه سجده شکر کرد و خواند :
✨به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند
🌟
🌟🕊🌟
Anvae Shear Farsi.pdf
11.58M
انواع شعر فارسی
مباحثی در صورت ها و معانی شعر کهن و نو پارسی
نوشته : منصور رستگار فسایی
سلام و درودها نثارتون اعضای فرهیختهی کانال ادبی از سبوی عشق
عرض خیر مقدم و خوشآمدگویی دارم به همهی عزیزان و سروران گرامی به ویژه اساتید گرانقدرم که حضور گرمتون هم مایهی دلگرمی و افتخاره و هم رهنمودهای ارزشمندتون، چراغ راه.
کانال ادبی از سبوی عشق
@azsabuyeeshgh
#محمد_رضا_قاسمیان