عید قربان شد و جانها همه قربانی توست
میزبانی کنی امروز، که مهمانی توست
هر کجا مینگرم، «نورٌ علیٰ نور» بوَد
عالمی روشن از آن چهرهی نورانی توست
روشن از نور تو شد خانهی تاریک دلم
محفلی در دلم از شوق چراغانی توست
تو قرار دل من هستی و لیلای دلم
دل آشفته که مجنون بیابانی توست
نشود لحظهای از غصه، پریشان بشوی
که پریشان دلم از فکر پریشانی توست
گلم! از پرده برون آی که مشتاق توام
سالها شد که دلم، مست غزلخوانی توست
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_زمزمههای_دلتنگی
۱۴۰۳/۰۳/۲۹