باور نکن که بی تو شب ما سحر شود
یا بی تو لحظهای بتواند به سر شود
تا کی کنم شکایت از این دهر بد گهر!؟
تا کی روان ز دیده به دامن، گهر شود!؟
مرغ خیالم از قفس ذهن، پر کشد
دل را ببین که در پی تو دربدر شود
تلخ است اگر چه صبر، ولی تلخیاش، خوش است
محصول این درخت، به زودی شکر شود
ای شهریار عشق! که چشمم، به دست توست
کن یک نظر به خاک رهت، تا که زر شود
یلدا شده است روز من ای ماه پشت ابر!
خورشید من! برآی که شامم، سحر شود
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_گروه_شعر_ناب
۱۴۰۳/۰۵/۱۷
حدیثم گوش کن، زیرا مرا با تو عنادی نیست
مکن تکیه بر این دنیا که غیر از گِردبادی نیست
چرا چشم طمع داری به جاه و ثروتش وقتی
به جز خسران و اندوهش، در آن سود زیادی نیست!؟
نمیگویم که غمگین شو، ولی این قدر میدانم
مکن شادی، در این دنیا، که دنیا جای شادی نیست
کند با آن که طنّازی، مشو دلبستهی دنیا
که این پیمانشکن را هیچ امید و اعتمادی نیست
مکن بر زیردستانت ستم ای آدم عاقل!
گمان کردی حسابی یا مگر روز معادی نیست !؟
اگر ایمان نباشد با خلوص نیّت و تقوا
به نزد حق از انسانی چنین، نامی و یادی نیست
چو سرپیچی کند شیطان ز فرمان خدا بیشک
عبادت گر کند صد سال او را اعتقادی نیست
خلاصه میشود در تو خدایا! علم این عالَم
تو را هرکس که نشناسد برای او سوادی نیست
به داد ما رسان یارب! تو آن آئینهی حق را
رسد روزی که در دنیا دگر ظلم و فسادی نیست!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_گروه_شعر_ناب
۱۴۰۳/۰۵/۳۱