الا! که عرش خدا را هماره سایه نشینی!
امین خالق یکتا! برای خلق، امینی
مصون ز هر چه خطایی، مصون ز فکر گناهی
پناه عالمیانی، هماره حصن حصینی
مقیم خانهی قلبی، چنان که روح به پیکر
هماره با دل و جانم، تو همرهی و قرینی
تو از تبار رسولی، تویی سلالهی حیدر
تو یادگار حسینی، نشان فتح مبینی
فروغ دیده و دلها! به شام تیره، تو نوری
پناه ما به قیامت، امید روز پسینی
گل همیشه بهارم! بهار گلشن جانی
ولیعصر و زمانی، بهشت روی زمینی
چه جمعهها که شمردم به شوق دیدن رویت!
سرور سینهی زهرا(س)! نبینمت که غمینی
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبی_روجا
۱۴۰۲/۰۶/۲۶
حرف دلم به جز سخنی صادقانه نیست
شعری که نیست نام تو در آن، ترانه نیست
ای آسمان دل ز تو روشن! نگار من!
این خانه، بیفروغ تو انگار، خانه نیست
غیر از شراب عشق که در این پیاله است
در سینه، شور و شوق و شراب شبانه نیست
گشتم اسیر دام تو با خال گونهات
جز خال گونهات که نیازم به دانه نیست
پاییزیام، بدون تو دیگر، بهار من!
بر شاخهی امید دلم، یک جوانه نیست
گر بر مشام من، نرساند شمیم تو
بر چهرهام نسیم، به جز تازیانه نیست
کی میشود، به عاشق خود یک نظر کنی!؟
عمرم! بیا که هستی من، جاودانه نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبی_روجا
۱۴۰۲/۰۷/۰۹
بی ریا، آن که چنین پاک ضمیری است منم
آن که بر کوی تو ای شاه! فقیری است منم
جان به کف آمدهام، عاشق جانان شدهام
آن که در معرکهها، شیر دلیری است منم
با رقیبم سر سازش نبوَد، خوب بدان!
بر سر روبه اگر نعرهی شیری است منم
آن که یک ذره ندارد به دل خویش هراس
در دل خصم، فرو ترکش و تیری است منم
کوه مشکل چو هویدا بشود در ره عشق
کوه در دیدهی او کاه حقیری است منم
مکنم وسوسه با بوی کبابت، ای دهر!
آن که قانع به همان نان و پنیری است منم
نفس اماره کجا امر کند بر دل من؟
بر سر نفس خودش آن که امیری است منم
لیک، با این همه احوال، ببین حال مرا!
آن که در سلسله موی تو اسیری است منم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبی_روجا
۱۴۰۲/۰۹/۱۲