ماه من هستی ولی در ابرها پنهان شدی
بر کویر خشک جانم، نمنم باران شدی
جرعهای نوشیدم از عشقت، چنین عاشق شدم
از برای عاشقانت، بحر بیپایان شدی
کوبهکو همچون صبا گردم به دنبالت، بگو
بی سر و سامانام را کی سر و سامان شدی؟
همچو خرما بر نخیلی، دست ما کوته، ولی
بارها کردی کرم، اسطورهی احسان شدی
همچو نیلوفر بپیچم، دورت ای سرو چمان!
در گلستان خیالم، زینت بستان شدی
طاقت ما طاق شد، از درد هجرانت، بیا
ای که بر هر درد بیدرمان مرا درمان شدی
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۱/۱۲
آن یار که یک عمر مرا مونس جان شد
یک جلوه نمود و ز نظر باز، نهان شد
گفتم که مگر آنکه سفر رفت، نیاید؟
گفتا که چنین است ولی گاه چنان شد
گفتم بنگر حال من از دوریت ای ماه!
از دیدهی عاشق بنگر، سیل روان شد
گفتا که بدان قدر، دمی بخت به کام است
کز کف چو روَد، قیمت آن دادن جان شد
از بخت چرا ناله کنم؟ یاد تو تا هست
با آنکه فقط قسمت ما آه و فغان شد
ای یوسف مصری! گذری کن سوی کنعان
یعقوب صفت، دیدهی نرگس، نگران شد
رفتی و عجب آمدنت، دیر شده، دیر!
فرسوده و فرتوت دگر یار جوان شد
باز آی که از هجر تو ای ماهتر از ماه!
صبر از کف و از زانوی ما تاب و توان شد
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۱/۱۴
ای دل شبزده! امّید سحر داشته باش
گاه در خلوت خود، قرص قمر داشته باش
تا به کی در قفس خویش، گرفتار خودی؟
گاهگاهی ز خودت، عزم سفر داشته باش
میکند وسوسه آن گاه که شیطان رجیم
دست ردّی بزن او را و جگر داشته باش
دیر یا زود خبر میرسد از عالم غیب
ای دل بیخبر! از خویش، خبر داشته باش
ای خوش آن گل که بوَد زینت بستان و چمن!
کمتر از نخل، نهای بار و ثمر داشته باش
دست افتاده ز پایی چو بگیری، هنر است
بیهنر را نبوَد قدر، هنر داشته باش
گاهگاهی ز خدا، شرم و حیایی بنما
گاهی از خوف خدا، دیدهی تر داشته باش
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» مگر نشنیدی؟
پس به ایمان و عمل، دفع ضرر داشته باش
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
۱۴۰۱/۰۱/۲۸
از نگاه آینه، یک لحظه دزدیدم تو را
کاش! میشد روز و شب، پیوسته میدیدم تو را
در شب تنهاییام، ای کاش! ماهم میشدی
تا سحر از آسمان ای ماه! میچیدم تو را
کاش! میشد در گلستان، سیر میدیدم رُخت
مست بویت میشدم هر وقت بوییدم تو را
با کنایه شاه بیتی در غزلهایم شدی
استعاره گشتی اما خوب فهمیدم تو را
نازنینا! ناز کن، نازت خریدارش منم
با دل و جانم قرین هستی، پسندیدم تو را
خواب دیدم سر زده، ای ماه! مهمانم شدی
روشنی بخش دلم بودی و بوسیدم تو را
کعبهی آمال من! عشقم! اجابت کن مرا
کز صمیم قلب خود، عمری پرستیدم تو را
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۵
در خانهی دل، فروغ یزدان داریم
از اوست که در پیکر خود، جان داریم
دندان، چو خودش داده، خودش نان بدهد
آری به خدای خویش، ایمان داریم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۶
در سینه غمی، ز روزگاران داریم
لب تشنه، امید چشمه ساران داریم
فریاد! ز هجمهی خزان بر گلها
ما آرزوی فصل بهاران داریم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۶
مانند کویر، شوق باران داریم
در فصل خزان، میل بهاران داریم
با این همه خلق و این همه تنهایی!
ما آرزوی دیدن یاران داریم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۶
ما شوق نظر به روی جانان داریم
دردیم و از او امید درمان داریم
یک بوسه که درد ما مداوا نکند
مایی که طمع از او فراوان داریم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۶
voice.ogg
493.2K
نان
در خانهی دل، فروغ یزدان داریم
از اوست که در پیکر خود، جان داریم
دندان، چو خودش داده، خودش نان بدهد
آری به خدای خویش، ایمان داریم
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_تورج_حیدری
#اجرا_شده_در_محفل_سه_گانی
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۰۶
گفته بودی نازنینا! بی قرارت میشوم
ماه تابان در دل شبهای تارت میشوم
ماه من! پس جلوه کن، آیا نمیبینی چه سان
چوُن به تو دل بسته هستم؟ چوُن دچارت میشوم؟
گر بنوشانی مرا از بادهی عشقت شبی
تا سحرگاهان بتا! مست و خمارت میشوم
میکنم پیمانهات لبریز از شادی، اگر
غم به دورت پر زند، خود غمگسارت میشوم
میشوم اردیبهشتت در گلستان وجود
بهترین گل در میان لالهزارت میشوم
ای معلم! من کویرم، همچو بارانی مرا
غرق در دریای حُسن بیشمارت میشوم
ای معلم! تا ابد مدیون الطاف توام
عاشق و دلدادهی بیاختیارت میشوم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۱۱
شبیه گلشن رویت، بهار، لازم داشت
برای سیر، صبا، لاله زار، لازم داشت
عجب ندارد اگر گِردت این فلک گردد
برای چرخشش این، روزگار، لازم داشت
به گِرد ماه رُخت، زلف عنبرین داری
مگر حریم تو ای مه! حصار، لازم داشت؟
سحر ز دامن شب، برگرفت سر، اما
هنوز نرگس مستت، خمار، لازم داشت
نسیم، زلف تو را چون به شانهات میریخت
هزار چشمه نگاه، آبشار، لازم داشت
ببار ابر بهاری! بجوش، چشمهی عشق!
کویر خشک لبم، چشمهسار لازم داشت
غزال وحشی چشمت، ربود قلبم را
که شیر بیشهی عشقت، شکار لازم داشت
دلی که بی تو ندارد قرار و آرامی
چقدر وقت قرارش، قرار لازم داشت!
نخفت مردم چشمم ز دوریت تا صبح
دعای مردم شب زنده دار، لازم داشت
فقط نگاه تو کافی است تا به هم ریزم
که گفته است که دل، کارزار، لازم داشت!؟
به یک نگاه، مرا شعله میزنی بر جان
چقدر عشق تو از این شرار، لازم داشت!؟
بیا بیا که دگر تاب انتظارم نیست
اگرچه وصل تو این انتظار، لازم داشت
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۱۳
مدح تو را گفتن، فقط خواب و خیال است
حتی زبان خامه در وصف تو لال است
حُسن تو در قاموسها هرگز نگنجد
از بس که حُسنت بیکران و بی مثال است
سیمرغ عشقی، دور از وهم و خیالی
آری! کمالات تو در اوج کمال است
همچون کویری تشنهام، لعل لبانت
چون چشمهای پیوسته جوشان و زلال است
آن سان نگارا! بستهام دل را به مویت
کز تو خیال دل بریدن هم محال است
سخت است هجرانت برایم، نازنینا!
یک لحظه دوری از توام، مانند سال است
تا کی بنوشم تلخی زهر فراقت؟
کی قسمتم شیرینی و شهد وصال است؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۲/۲۳
عاشق مشو که قلب تو بیمار میشود
جسمت نحیف و جان تو تبدار میشود
آسان چنین به هر چه که عاشق نظر مکن
عاشق مشو که کار تو دشوار میشود
یا دم مزن ز عشق و یا مخلصانه باش
هر کس در او غش است خودش خوار میشود
گفتم به دل نگرْد، از این پس، به گِرد عشق
بیچاره دل، که باز گرفتار میشود
اصلاً خودت، به دل از کار ما بگو
تا بشنود چه عاقبت کار میشود
ما را چه غم؟ که کوه غم آید به دوشمان
هر کوه غم، به عشق تو هموار میشود
هر شب ز درد، توبه کنم، باز بامداد
جام دلم، ز عشق تو، سرشار میشود
بختم به خواب رفته، برآ مهر من! که بخت
از طلعت جمال تو بیدار میشود
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۳/۰۳
صد شکر خدا را که تو یارم باشی
ماهم، سحرم، گلم، بهارم، باشی
یک لحظه فراق تو نبینم ای کاش!
ای کاش! همیشه در کنارم باشی
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
#رباعی_سرایی
۱۴۰۲/۰۳/۲۳
voice.ogg
184.7K
صد شکر خدا را که تو یارم باشی
ماهم، سحرم، گلم، بهارم، باشی
یک لحظه فراق تو نبینم ای کاش!
ای کاش! همیشه در کنارم باشی
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
#رباعی_سرایی
#اجرا_سرکار_خانم_حسن_پور
۱۴۰۲/۰۳/۲۳
جز از تو نگفته و جز این نشنیدم
در راه وصال تو بسی کوشیدم
کی شام فراق تو به پایان برسد!؟
من منتظر رؤیت آن خورشیدم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۴/۱۰
با نام علی(ع) هر دلی آرام گرفته
با عشق علی(ع) شیعهی او کام گرفته
کی تشنه شود، شیعهی او، جز به می او!؟
از کوثر او چون که لبش جام گرفته
این لطف خدا بود که هستی همه هستش
از گوشهی چشمان علی(ع) وام گرفته
بی حبّ علی هرکه بوَد، هیچ ندارد
جز آتش دوزخ، چه به فرجام گرفته؟
موسی اگر اعجاز نمود اسم علی(ع) بُرد
عیسای مسیح از دمش الهام گرفته
ای دلخوشی و قوّت بازوی محمد(ص)!
رونق ز تو این مکتب اسلام گرفته
با دست تو هر جا گرهی باز شود باز
هر کار علی(ع) گفتهام انجام گرفته
میخواست که نام تو شود محو از عالم
آن دشمن بد سیرت سرسام گرفته
هر جا نگری نام علی(ع) عطر فشان است
از نام علی(ع) شهرتش ایام گرفته
صد شکر که از شیوهی چشمان تو درسش
این شاعر دلخستهی گمنام گرفته
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۴/۱۴
ای که از خوبان عالم، ماه من! زیباتری
از تمام خوبرویان، خوب من! دل میبری
سرو قدّا! قامتت بر پا قیامت کرده است
کردهای از حُسن خود، بر پا چه شور محشری!
حُسن خُلقت، آیتی آورده از لطف خدا
هر کسی آرَد به تو ایمان، مگر پیغمبری!؟
بر درت، هرکس نساید سر، ندارد عزّتی
شیوهی ایمان شیطان نیست غیر از کافری
گرچه کرده ساغر چشمت، مرا بی خویشتن
باز هم از بادهی عشقت، بنوشان ساغری
در صراطالمستقیم عشقت افتادم ز پا
از کَرم دستم بگیر ای آن که ما را یاوری
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۴/۲۴
ما که شیدای تو هستبم نه شیدای کسی
کی بوَد در سرمان، غیر تو سودای کسی!؟
قامت سرو تو برده ست، دل از ما صنما!
نفریبد دل ما را قد و بالای کسی
ما که دلدادهی آن نرگس مستیم، کجا
قلب ما را ببرد، نرگس شهلای کسی!؟
پای دل بسته به گیسوی تو داریم فقط
بر حریم دل ما، کی برسد پای کسی!؟
می بنوشیم و ننوشیم جز از لعل لبت
زهر باشد که بنوشیم، ز دریای کسی
ما بساییم به آنجا که تو هستی سرمان
کی ببخشیم غبارش، به دو دنیای کسی!؟
با همین دلق که داریم، بوَد خوش دلمان
چشم ما نیست به دست کس و دیبای کسی
ما گداییم و تو سلطان کرم در دل ما
ما نداریم به غیر از تو تمنای کسی
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۵/۰۹
اگر چه زار و غمین گشته، ناتوان باشم
به زیر پوست فقط مثل استخوان باشم
ولی چه خوب! که معشوق من تو هستی تو!
منم که شهره به عشقت در این جهان باشم
چه سربلند! که سر را بر آسمان سایم
به بارگاه تو تا سر بر آستان باشم
اگر چه خاکیام اما به آسمان، وصلم
شدی تو ماه، که من رو به آسمان باشم
مباد لحظهای آزاد، از غمت قلبم!
خوشم، اسیر تو ای عشق جاودان! باشم
اگر چه دیدهای از ما هزار بیمهری
به زیر سایهات ای مهرِ مهربان! باشم
شود که رؤیتات ای ماه! روزیام گردد؟
به کوه و دشت، پیات تا به کی دوان باشم؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۵/۲۵
در سینه ببین، چه داستانی شده است
دلبسته به موی یار جانی شده است
دست از دل غمدیدهی ما بردارید
کز آتش عشق، ارغوانی شده است
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
#رباعی
۱۴۰۲/۰۶/۰۸
ای عاشق دلخسته! تا کی آه و زاری!؟
از چیست این سوز و فغان و بیقراری!؟
همچون صبا آوارهی هر کوی گشتی
از حال معشوقت، خبر داری؟ نداری؟
آه تو آتش میزند بر استخوانم
این حالت جانسوز را تا کی دچاری؟
پاییز آمد، میرود آن هم به زودی
پس جوجههایت را بگو کی میشماری؟
دلگیرم از رنگ و ریای فصل پاییز
کی میرسد ایام سرسبز بهاری؟
تا گل زند لبخند بر روی شکوفه
تا پُر شود هر جا ز آوای قناری؟
کی میرسد یارب دگر فصل اجابت؟
تاثیر جانسوز دعا، شب زنده داری؟
ای هر دلی گشته اسیر تار مویت!
صیاد قلب عاشقان! باز شکاری!
ای شاه بیت هر غزل! نام قشنگت!
حتی به تلمیح و کنایه، استعاری
دلتنگ دلتنگ توام، ای ماه! باز آ
پس کی به روی دیدهام پا میگذاری!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۷/۰۵
قلبم از قاعدهی عشق تو مستثنا نیست
کو دلی در همه عالم که تو را شیدا نیست!؟
سر فدای قدمت ای شه شمشاد قدان!
قامت سرو، چنان قامت تو رعنا نیست
نرگس غمزهزنت، خوب تماشا دارد!
مثل گلبرگ رُخت، هیچ گلی زیبا نیست
کرده طوفان غمت، باز تلاطم بر پا
لحظهای نیست که در بحر دلم غوغا نیست
از پس ابر برون آی و جهان روشن کن
تا نگویند که خورشید رُخت پیدا نیست
نیمه جانی است در این پیکرم ای گل! باز آ
قبل از آنی که بگویند در این دنیا نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۰۸/۰۶
مهر سپهر عالمی، در دل آسمان منم
اختر بخت عاشقان، جلوهی کهکشان منم
پیر خرد، مرید من؛ بخت جوان مراد من
مرید، من؛ مراد، من؛ پیر منم، جوان منم
ای بت سرو قامتم! حُسن من! ای قیامتم!
ای که به احترام تو، آن که بوَد کمان منم!
در ره عشق و عاشقی، کیست چو بنده لایقی!؟
چو کوه استقامتم، تاب منم، توان منم
دانه منم و دام، من؛ شهرهی خاص و عام من
با همه بینشانیام، نام، منم؛ نشان منم
با همهی منم، منم؛ خاک رهت، شود تنم
ای که به چشم دشمنت، تیر منم، سنان منم!
از همه سروران، سری؛ از همگان تو دل بری
عشق منی و عاشقت بوده و همچنان منم
کرده دلم هوای تو، پر بکشد برای تو
آن که کند فدای تو این دل و جان ز جان منم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۱۱/۲۱
ای یاد تو هر روز و شبی همسفر من!
پر کرده صبا عطر تو در رهگذر من
در ظلمت شبهای فراقم، همه نوری
خورشید تویی، ماه تویی در نظر من
چون کوه بوَد هجر تو بر شانه، شگفتا!
از بار غمت خم نشود گر کمر من
تا چند بدوزم به رهت دیده؟ و تا کی
الماس کند نذر رهت، چشم تر من؟
کی بگذرد این ظلمت یلدایی هجران؟
ای کاش! برآیی ز افق، ای سحر من!
بر دیدهی من کاش! گذاری قدمت را
ای فرش قدمهای تو ای ماه! سر من
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۲/۱۲/۱۹
ای پادشاه خوبان! ای دلبر موالی!
از محضر تو دارد، این خسته دل سؤالی
لب تشنهی تو هستم، ای چشمهسار رحمت!
آیا شود بنوشم، زآن بادهی زلالی؟
یاد تو میکند دل، ای تو بهشت موعود!
پر میکشد به سویت، قلبم در آن حوالی
ای دل ربوده بویت! در آرزوی رویت
چشمم سپید گشت و، شد بخت من ذغالی
ای لحظه لحظه با من! آخر بگو کجایی!؟
هر جا کنم نظاره، جای تو هست خالی
ترسی به دل ندارم، در مجمع رقیبان
کی شیر میهراسد از عوعوی شغالی!؟
ای برتر از گلستان! چون گویمت که ماهی!؟
آخر چگونه گویم وصف چنان جمالی!؟
با آفتاب حسنت، گیرد فلک چه عیدی!
وقتی که عید دارد با دیدن هلالی
کی میرسی نگارا! تا جان کنم نثارت؟
این چرخش زمانه، ما را دهد مجالی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#گلشن_شعرا
۱۴۰۳/۰۱/۲۰
هم با من و هم بی منی ای یار! کجایی!؟
سخت است برایم دگر اینقدر جدایی!
از دیدهی ما ماه رخت، از چه نهان است؟
کی میشود از پردهی غیبت بدر آیی!؟
از دوری تو من همه دردم، همه داغم
بر درد دلم، قوّت قلبم! تو دوایی
در مکهای ای کعبهی دل؟ یا به مدینه؟
یا در نجفی!؟ سامره؟ یا کرببلایی؟
ای گل! من شوریده، چنان بلبل محزون
تا کی کنم از دوری تو نوحه سرایی!؟
شد روز من از دوریت ای ماه! چنان شب
کی از افق ای صبح امیدم! تو برآیی!؟
بازآ و بزن بر سر بیدادگران داد
ای منتقم خون شهیدان خدایی!
یک عمر به امید تو هر جمعه شمردم
ای کاش! همین جمعه، همین جمعه بیایی
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
۱۴۰۳/۰۲/۰۳