«جهان را صاحبی باشد خدا نام»
که دل با نام او میگیرد آرام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
نگردد غافل از رزق خلایق
دهد خُرد و کلان را نیک انعام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
غیمت دان بهار عاشقی را
بگیر ای بلبل! از گل باز هم کام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲
مشو غافل ز مکر چرخ گردون
که صیدت میکند با تیر و با دام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲
چه شیرین است آن دم نوش تلخی
که با دستان دلبر پر شود جام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲
برو زآن ره که میدانی درست است
زند گر خلق عالم در رهی گام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
«جهان را صاحبی باشد خدا نام»
که دل با نام او میگیرد آرام
نگردد غافل از رزق خلایق
دهد خُرد و کلان را نیک انعام
برو زآن ره که میدانی درست است
زند گر خلق عالم در رهی گام
مشو غافل ز مکر چرخ گردون
که صیدت میکند با تیر و با دام
غیمت دان بهار عاشقی را
بگیر ای بلبل! از گل باز هم کام
چه شیرین است آن دم نوش تلخی
که با دستان دلبر پر شود جام
خدایا! میرسد روزی که بینم
صبا آورده است از یار، پیغام!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_تصویر
#شعر_سه_نقطه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
ای دل شبزده! امّید سحر داشته باش
گاه در خلوت خود، قرص قمر داشته باش
تا به کی در قفس خویش، گرفتار خودی؟
گاهگاهی ز خودت، عزم سفر داشته باش
میکند وسوسه آن گاه که شیطان رجیم
دست ردّی بزن او را و جگر داشته باش
دیر یا زود خبر میرسد از عالم غیب
ای دل بیخبر! از خویش، خبر داشته باش
ای خوش آن گل که بوَد زینت بستان و چمن!
کمتر از نخل، نهای بار و ثمر داشته باش
دست افتاده ز پایی چو بگیری، هنر است
بیهنر را نبوَد قدر، هنر داشته باش
گاهگاهی ز خدا، شرم و حیایی بنما
گاهی از خوف خدا، دیدهی تر داشته باش
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» مگر نشنیدی؟
پس به ایمان و عمل، دفع ضرر داشته باش
#محمد_رضا_قاسمیان
#از_سبوی_عشق
#گلشن_شعرا
۱۴۰۱/۰۱/۲۸
کفشم را ربودند
تا از راه باز مانم
اما
از پایم
کفشی خواهم ساخت
تا
این راه
بی رهرو نماند
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
ای کفش!
خود را مرنجان
حتی
به پایی که همراهی نکند
نیازی ندارم
عاشقانه
با سر
به دیدار معشوق
میروم
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
ای خفته در زیر لحد! آرام شو، آرام شو
در سینه دارم دردها، تسکین بر آلام شو
در راه عشق و عاشقی، خواهی چو خوبان، لایقی
بردار دست از پختگی، چون ما بیا و خام شو
صیاد دلها را ببین، در کام او شو انگبین
گر صید میخواهد چنین، صیدی برای دام شو
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
قرمزم، نارنجی ام، گاهی بنفشم، گه کبود
برگ های فصل پاییزم که تنها زرد نیست
با که گویم؟ از چه گویم؟ آه! از درد فراق
دردها در سینه دارم، قصّه ی یک درد نیست
آدم و آدم نما، بسیار می باشد مگر
فرق بین مردها با آدم نامرد نیست؟
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۲۲