eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
ای به خاک و خون نشسته‌ها! می‌کَند بنای هرچه باطل است سیل اشک دلشکسته‌ها
کاش! می‌شد که یار من باشی روز و شب در کنار من باشی یک دم از قلب و خاطرم نروی ماه در شام تار من باشی زندگی بی‌تو همچو پاییز است کاش! می‌شد بهار من باشی ریخت بر سر مرا فلک، آوار آگه از قلب زار من باشی!؟ خنده کن، مثل غنچه‌ها، گل شو شاخ طوبیٰ و سایه‌سار من باشی فصل فصل کتاب من! ای عشق! ای که دار و ندار من باشی! می‌گذاری قدم به چشمانم!؟ بی‌قرارم، قرار من باشی!؟ ۱۴۰۳/۰۷/۱۸
سیاه و سپید را به هم می‌بافد اسبی که کیش او مات زندگی ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتہ‌ی نیروی انتظامی ای حافظان ایران! نیروی انتظامی! از جان و دل شما را، باید دهم سلامی آری! سلام‌تان باد از کردگار سرمد آن گه سلام آدم تا حضرت محمد (ص) نیروی انتظامی! ای اسوه‌های ایمان! ای جان به کف نهاده، بهر رضای جانان! اسطوره‌های تقوا! ای اهل استقامت! در صبر و پایداری، چون کوه با صلابت! اخلاص‌تان زبان‌زد، بر حقّ‌تان، توکّل چون روی‌تان بیند، لبخند می زند گل هم از پلیس باید تقدیرها فراوان چون ایمن است و با نظم این جاده‌های ایران امنیتی که دارد این شهرهای کشور نیروی انتظام کوشیده، ای دلاور! با مردمان کشور، پیوسته هست دلسوز بر دشمنان ایران، همواره گشته پیروز بر دشمنان بتازد، مانند شیر شرزه باغ وطن نباشد، جای گیاه هرزه در کشوری که نظمش، پیوسته برقرار است تهدیدها، خطرها، همواره تار و مار است نیروی انتظامی! گرچه شهید دادی اما به مردمانت، عشق و امید دادی شکر خدا که هستی سربازی از ولایت فرمان رهبرت را با جان کنی اطاعت دائم کنم دعایت، در خط نور باشی سربازی از امامت وقت ظهور باشی ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کردم تعارف یک مشت گردو اما گره زد در جوابم طاق ابرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آتش عشقت کجا ای یار! یادم می‌رود!؟ جلوه‌ی ماه رُخت، دلدار! یادم می‌رود!؟ من به شوق دیدن گلزار رویت آمدم گر به پایم می‌خَلد صد خار یادم می‌رود ای طبیب دردمندان! در حضورت بی‌گمان دردهای این تن بیمار یادم می‌رود گفته بودی مرد میدان باش، یا گِردم مگرد مرد میدانم، مگر اخطار یادم می‌رود!؟ گفته بودم راز دل را با تو می‌گویم ولی نزد استاد سخن، گفتار یادم می‌رود با تو دارم کارها، ای کاش! می‌دیدم تو را گر چه گر بینم تو را هر کار یادم می‌رود وعده‌ی دیدار ما پس کی محقق می‌شود!؟ کی ز خاطر وعده‌ی دیدار یادم می‌رود!؟ ۱۴۰۳/۰۷/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاری، دلربایی، دلبری دلخواه می‌خواهم برای آسمان دل، تو را ای ماه! می‌خواهم در این دنیای وحشت‌زا، و این دوران وانفسا ز تنهایی هراسانم، تو را همراه می‌خواهم چنان گرگ حسادت کرده خون‌آلوده، دامانم که آزادی خود را از مسیر چاه می‌خواهم بیا و خود بشوی از قلب من زنگار غم‌ها را برای میزبانیّت، دلی آگاه می‌خواهم توان دوری از تو در خیال من نمی‌گنجد تو را با سوز دل، با ناله‌ای جانکاه می‌خواهم مگو امشب، مگو فردا؛ قدم بگذار بر چشمم کَرم فرما، من مسکین تو را ای شاه! می‌خواهم ۱۴۰۳/۰۷/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا