eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_ششم هرچی هم از خوراکی ها میدیدن تعارف نمی کردن و برمی داشتن و خورده هاشو می ریختن روی فرش و مب
هاشم سر سفره مرتب از دستپختم تعریف می کرد و همه حرفشو تایید می کردن تا پاسی از شب موندن و وقتی خیالش راحت شد که بچه هاش همه جا رو حسابی به هم ریختن و دیگه خسته شدن و انرژی شون تخلیه شد و خوابشون میاد خداحافظی کرد و رفت وقتی رفتم تو اتاق خواب از صحنه ای که می دیدم شوکه شدم تمام وسایل داخل کمد و کشوها که با مامان و خاله با سلیقه خاصی چیده بودیم بیرون ریخته بود با اعصابی خورد به سمت کشو ها رفتم وشروع کردم وسایل داخل رو مرتب چیدن زیرلب غر غر می کردم از زمین وآسمون شاکی بودم از فریبا وبچه هاش عصبانی بودم هاشم که منو اینطوری دید به آرامش دعوتم کرد ازاین همه بی خیالی وخونسردیش کلافه شدم وقتی کارم تموم شد به تختخواب رفتم و وقتی هاشم اومد سمتم بهش بی محلی کردم صورت هاشم از شدت عصبانیت قرمز شده بود بی خیال پشتمو کردم و خوابیدم صبح هم با ناراحتی وبدون اینکه صبحانه بخوره ازخونه زد بیرون تا ظهر خونه موندم وسرگرم آشپزی بودم که دیدم زنگ می زنن وقتی دررو باز کردم امیر عباس بود بااخم نگاهش کردم و گفتم : تنهایی اومدی مامانت خبر داره اجازه گرفتی _اره مامانم گفت بیام پیش تو تا تنها نباشی با اکراه دعوتش کردم بیاد تو اما تا خواست شیطونی کنه سرش داد زدم و گفتم بشین سرجات اینجا که جای شیطونی نیس دیروز به اندازه کافی همه جا رو ریختی به هم یعنی چی در دیزی باز حیای گربه کجا رفته امیر عباس عصبانیت منو که دید نشست سرجاش و منم مشغول آشپزی بودم ساعتی بعد دیدم صدای ازش در نمیاد اومدم دیدم تو سالن نیس فکر کردم رفته خونشون همین که می خواستم برگردم حس کردم ازتو اتاق خواب صدا میاد به سمت اتاق خواب رفتم از صحنه ای که می دیدم شوکه شدم امیر عباس تمام لوازم آرایش منو بیرون کشیده بود و کرم پودرها وپنکیک ها را به سر وصورتش مالیده بود سر تمام رژ لب هام را خراب کرده بود رژ گونه وسایه هام را هم ازبین برده بود ورنگ ها را باهم قاطی کرده بود لاک ها و هرچی لوازم آرایش تو میز توالت بود بیرون کشیده بود و همه رو نابود کرده بود صورت خودشو رنگی کرده بود سریع دستشو گرفتم و با گریه به سمت دستشویی بردم و شروع کردم صورتشو با با صابون شستم چون آنقدر لوازم آرایش به خودش مالیده بود که هیچ جوره پاک نمیشد بعد از دقایقی کشمکش با امیر عباس صورتشو تمیز کردم وشروع کردم لوازم آرایشمو مرتب کردن درصورتی که حتی یک دونه از لوازمم ازدستش سالم نمونده بود. همون موقع بود که هاشم وفریبا همزمان سررسیدن وقتی ماجرا رو گفتم زدن زیر خنده... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🧡 سلام ممنون از کانال خوبتون یه مشکلی داشتم ممنون میشم تو کانالتون بزارید، من چند وقته ک عقد کردم اگ خدا بخواد عید غدیر عروسیمه، چیزی ک هست شوهرم مرد خوبیه منتهی بشدت بدقول و فراموش کاره😥😔من چون خودم خیلی حساسم سر وقت و قول وقرار بارها با هر روشی ک فکر کنید سعی کردم ک این عادت بد رو از سرش بندازم ولی نشد ک نشد، حالا بدقولی رو میشه ب حساب کار و مشکلات گذاشت ، فراموش کاریشو نمیدونم چیکار کنم مثلا الان بهش میگم فردا عروسیه دخترخالس کاراتو بکن ک فردا دیگه سر وقت بیای بریم دقیقا شما فک کن پنج دیقه بعد ک بهش میگم اصلا یادش میره🙄😭😭 و جالبش اینکه چیزایی ک به نفعشه همیشه یادشه چیزایی که خنثی باشه یا به ضررش باشه دقیقا سر ده دیقه یادش میره ، دیگ دارم کلافه میشم هر حرفی رو باید ده ها بار بهش بگم تا یادش بگیره ،آدم کم هوش و ...نیست کار آزاد داره و با ریاضیات ومحاسبات سروکار داره ولی تو زندگیمون اینجوریه ،خواهش میکنم راه کار بهم بدین ک بتونم یا خودمو به بیخیالی بزنم یا این دوتا رفتارش از سرش بیفته 😭😭😭😔و یه چیز دیگه اینکه نمیتونه به خانوادش نه بگه یعنی تو این مدت عقد نشد یبار بریم بیرون دوساعت باهم باشیم اگ خارج شهر هم بودیم خانوادش زنگ بزنن بگن بیا کارت داریم میره و اصلا انگار ن انگار ک من حقی دارم 😔 ادمین جان لطفا تو گروه بزار دوستان راهنمایی کنن 😔 ❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚 سلام لطفاً پیام منو توی کانال بزارین من یک مشکلی توی زندگیم پیدا کردم که سخت منو افسرده و ناراحت کرده جوری که اصلا نمیتونم غذا بخورم و خیلی ضعیف شدم دوستان کسی دعای خاصی یا چله خاصی می‌شناسه ک زودتر دعام مستجاب شه بلکه به حق این دعاها مشکلم رفع شه؟ التماس دعا ❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚 سلام من یه دختر ۱۸ ساله هستم مذهبی و محجبه هستم یه آقایی که بیش از ۷ سال از من بزرگترن اومدن خواستگاری من ایشون از نظر مذهبی تقریبا خوبن در کل خوبن اما به نظر من اون جدیتی و اقتداری که یک مرد باید داشته باشه رو ندارن راستش رفتارشون از نظر من به سنشون نمیخوره رفتارشون از نظر من یکم سنشون رو پایین تر نشون میده ما تاحالا ۳ جلسه حرف زدیم و یک جلسه مشاوره هم رفتیم من حس میکنم ایشون دارن احساسی عمل میکنن و اصلا به تفاوت ها اهمیت نمیدن و همین که دیدن من چند تا از چیزهایی که براشون مهمه رو دارم دیگه به چیزی اهمیت نمیدن و هرچی من میگم یا قبول میکنن یا میگن در آینده درست میشه در ضمن مادرشون تو حرفاشون به مادرم گفته بودن ایشون وسواس تمیزی دارن و رو مرتب بودن خیلی حساسن خودشون اینو به من هم گفتن و حتی یکی از خط قرمز هاشونه من ادم شلخته ای نیستم اما خیلی هم مرتب و تمیز نیستم من خیلی تردید دارم و دو دل هستم پدر و مادرم تصمیم رو گذاشتن به عهده خودم. من دوست دارم مرد آیندم یکم جدی تر و مقتدر تر باشه نمیدونم باید چیکار کنم راستش اصلا به دلم ننشستن و فعلا هیچ علاقه ای بهشون ندارم ایشون صرفا فقط یه خواستگار هستن برای من (جلسه سوم رو نمیخواستم برم اما مشاورم گفتن زود قضاوت نکن و دوجلسه دیگه صحبت کن برای همین رفتم) دلیل تردیدم اینه که اطرافیان مثلا خالم میگن پسر خوبیه زود ردش نکن یا این که میگم ممکنه ناراحت بشن یا دلشون بشکنه راستش چون دلم میخواد بگم نه عذاب وجدان دارم خواستگارهای دیگه ایی هم دارم که خوبن الان نمیدونم چیکار کنم به خواستگار جدید فکر کنم ؟ اگه فکر کنم کار اشتباهی نیست؟ یا جواب نه قطعی رو به این بنده خدا بدم بعد برم سراغ بقیه؟ اصن به این بنده خدا جواب نه بدم؟ لطفا اگه تجربه ای دارین یا میتونین کمک کنین بگین با تشکر ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_چهارم اون شبم گذشت و بعد چند وقت همش احساس خواب آلودگی داشتم یه روز بلند شدم داشتم صبحانه نیمر
، میدونستم بچم به دنیا بیاد ازم میگیرنش و از اونجا میرم خیلی نگران بودم هرچی میگذشت بیشتر حسش میکردم دلم نمیخواست بدمش به اونا حس مالکیت و مادری به بچم پیدا کردم نمیخواستم بچمو به کسی بدم راضیه هم روز به روز بدتر میشد مخصوصا وقتی میدید آقا خیلی هوامو داره برام میوه میخرید پوست میکند یه وقتایی نمیخواستم بخورم خودش میوه دهنم میزاشت سرشو میزاشت رو دلم که صدای قلب بچمونو بشنوه این کاراش رو منم تاثیر گذاشته بود و شوقمو بیشتر میکرد یه روز آقا قرار بود بره یه شهر دیگه و از دو سه روز قبل کلی به راضیه سفارش کرد که هوای منو داشته باشه راضیه ام میگفت خیالت راحت حواسم هست یادم نیست دقیق چند وقتم بود ولی یادمه ماه های آخرم بود خودم خیلی چاق شده بودمو شکمم بزرگ شده بود همون روز ۶ صبح آقا رفت و ما بدرقش کردیم وقتی برگشتیم داخل خونه راضیه رفت رخت خوابشو پهن کرد گرفت خوابید من وایسادم به جمع کردن صبحانه و شستن ظرفها دم اذان ظهر راضیه بیدار شد رفت بیرون بعد ده دقیقه اومد دیدم کلی سبزی دستشه پارچه پهن کردیم انداختشون رو پارچه گفت شروع کن پاک کردن الان میام، رفت دیگه کو تا بیاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
بعد یڪ سال بهار آمدہ میبینے ڪہ باز ٺڪرار بـہ بار آمدہ، میبینے ڪہ سبزے سجدہ ے مارا بـہ لبے سرخ فروخٺ عقل با عشق کنار آمدہ،میبینے ڪہ آنڪہ عمرے بـہ ڪمین بود،بـہ دام افٺادہ چشم آهو بـہ شڪار آمدہ،میبینے ڪہ حمد هم از لب سرخ ٺو شنیدن دارد گل سرخے بـہ مزار آمدہ،میبینے ڪہ غنچہ اے مژدہ ے پژمردن خود را آورد بعد یڪ سال بهار آمدہ میبینے ڪہ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
Mohammad Esfahani _ Armaghane Tariki (320).mp3
5.81M
تقدیم به روح بزرگ مرحوم حجت السلام و خانواده ی مظلومش که دیروز همگی به بهشت رضوان الهی پر کشیدند🖤🏴 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۰۹🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052673.mp3
491.5K
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۰۹🌹 @azsargozashteha💚
🧡 سلام دوستان عزیز من یکی از دوستانم مشکلی دادن واینکه ایشون همسر بسیارررررررر بد اخلاق و...... داشتن اعتیاد هم داشتن و به خاطر مشکلات روانی هم چند با توی بیمارستان اعصاب و روان بستری شده ایشون به سختی تونست که از خونه با سه تا بچه بزنه بیرون و نزدیک ۲ یا ۳ سال جدا از همسرش زندگی کنه دوتا دوختر حدود ۹ ساله و ۷ ساله و یه پسر ۳ ساله دارن و اینکه ایشون توی استان کرمان شهرستان بم زندگی میکنن این خانم توی شرکت بسته بندی خرما کار میکردن که خیلی هم حقوقشون ناچیز بود و توی یه کانکس زندگی میکردن همسرشون هم حاضر به پرداخت نفقه یا حضانت یا حتی یارانه ی بچها هم نمیشه😳😔 و چند ماه به زور بچها رو از پیش مادرشون برده بچها از نظر روحی خیلی تحت فشار هستن جوری که دختر ۹ ساله قرص اعصاب مصرف میکرد خانوادهی اون خانم حاضر نیستن که حامی خانم‌باشن و اینکه خانواده ی خودش هم وضع بهتر از اون ندارن که بتونن کمک کنن و الان خیلی وقته که کار توی شرکت تعطیل شده و ایشون به نون شبش محتاج هست و مشکل اصلی این هست که صاحب کانکس خانم رو چند ماهی هست که بیرون کرده ایشون الان آواره هستن و نمیدونن واسه ی خونه و کار باید چکار کنن 😢 خیلی عذاب میکشن واقعا موندن چکار کنن از ناچاری میخوان بچها رو برگردونه پیش پدرشون ولی بچها خیلی ناراحتن اخه همش کتکشون میزنه و پدرشون قبلا هم قتل انجام دادن😳😭😭😭😭 به سختی فراااااااوان تونست امسال از شوهرش رسماً جدا شه الان بجها از ترس اینکه مادرشون از ناچاری بذارشون پیش پدرشون خواب راحت ندارن ولی خیلی میترسن ایشون دفعه ی قبل حتی پول اینکه بره کرمان به بچهاش سر بزنه رو نداشت و منم در حد توانم کمک کردم که پول کرایه ماشین رو بدم ایشون ادم تنبلی نیستن که دستشون پیش کسی دراز باشه میخوان کار کنن فقط الان دنبال یه مکان هر چند کوچیک و یه کار میگردن که فقط بچها بتونن پیش خودش باشن منم فکر کردم شاید کسایی باشن که توی کانال بتون مشکل این دوست عزیز رو حل کنن اگه کسی حامی هست یا کار یا خونه ی مناسبی بریا ایشون میشناسن خواهش میکنم دریغ نکنید همین طور که گفتم ایشون در شهرستان بم زندگی میکنن کسایی که دنبال یه کار خیر میگردن و میتونن یاعلی ...............✋🏻 ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هفتم هاشم سر سفره مرتب از دستپختم تعریف می کرد و همه حرفشو تایید می کردن تا پاسی از شب موندن و
و فریبا قربون صدقه شیرین کاری های پسرش می رفت اما من کلافه بودم و کارد می زدن خونم در نمی اومد ازاینکه نه معذرت خواهی نه تنبیهی نه شماتت وسرزنشی شد این میون فقط لوازم آرایش من بود که نابود شد منم همه رو جمع کردم وفرستادم برای فریبا و گفتم به دردم نمی خوره وخودت استفاده کن اون هم از خدا خواسته قبول کرد.. به هرحال ازقدیم گفتن مفت باشه کوفت باشه هاشم مجبور شد دوباره ازنو همه را برام بخره اینطوری حداقل یه کم دلم خنک می شد بعد ازاون جریان تصمیم گرفتم هربار که فریبا وبچه هاش میان در اتاق خوابو قفل کنم که دیگه مشکلی پیش نیاد من و هاشم سفرماه عسل نرفته بودیم و یه مدت که از عروسیمون گذشت هاشم تصمیم گرفت بریم مسافرت و از اون جای که ماه عسل بود هاشم می خواست یک ماه کامل رو سفر باشیم از خونواده هامون خداحافظی کردیم و مامان مارو از زیر قرآن رد کرد فریبا اسپند دود کرد و کمند هم پشت سرمون آب ریخت و منو هاشم راهی سفر شدیم اول به سمت مشهد راهی شدیم آخرین باری که مشهد رفته بودم خیلی بچه بودم شاید نه سالم بود و من خیلی دلتنگ گنبد طلای اما هشتم بودم دوازده ساعت در مسیر بودیم و هاشم همه مسیر رو یه کله رفت صبح زود که راه افتادیم شب رسیدیم خسته بودیم اما به محض اینکه چمدان ها رو گذاشتیم توی هتل راهی حرم شدیم وقتی چشمم به گنبد طلایی افتاد اشکم سرازیر شد و با اصرار من تا صبح تو حرم موندیم چه صفایی داشت چه آرامشی من برای زندگیمون دعا کردم و برای همه عزیزانم و هرکس التماس دعا داشت دوست داشتم شب ها تو حرم بخوابم برای همین هاشم رو راضی کردم اونم اولش مخالف بود اما با اکراه قبول کرد چمدون ها رو از هتل تحویل گرفتیم و شب ها رو تو هتل امام رضا تا صبح سر میکردیم روزها به گردش وتفریح بودیم دو روزی رو تو حرم موندیم و به اصرار هاشم یه مهمانپذیر گرفتیم پانزده روزی مشهد موندیم دوست داشتم بیشتر می موندیم اما امکان نداشت و راهی شمال شدیم برای خونواده ها هم از مشهد سوغات گرفتیم و هم از شمال برای همه زعفران وکلوچه گرفتیم یه هفته هم شمال موندیم سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت و پر از خاطره بود هاشم جوان خوش مشربی بود و بسیار خوش سفر و کاری نمی کرد که به آدم بد بگذره وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان وفریبا شام درست کرده بودن همون شب چمدون ها رو باز کردم و سوغاتی همه رو دادم احساس کردم فرحناز و شهناز ناراحت شدن .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام ممنون از کانال خوبتون یه مشکلی داشتم ممنون میشم تو کانالتون بزارید، من چند وقته
🧡 سلام آبجی گلم که ۱۸سالشونه و خواستگار دارن عزیزم من پیام شما که خوندم به این نتیجه رسیدم که شما از اون آقا خوشتون نیومده و این اشتباه رو مرتکب نشو که شاید بعدها به دلت میشینه شما هنوز ۱۸سالته ، هنوز خیلی فرصت داری و به هیچ عنوان نخواه از روی عذاب و وجدان به این آقا جواب +بدی خداروشکر هم که خانوادت به اختیار خودت گذاشتن پس میتونی راحت مخالفتت رو بیان کنی خودت داری میگی که با علایقت جور در نمیاد و خواستگار های بهتری هم داری پس چرا تردید داری در نه گفتن!؟ عزیزدلم انشالله که هرچی خیره برات اتفاق بیفته😘❤️ برای منم دعا کن😊🌹 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام به دوستان خواستم به دختر خانمی که خواستگارشون وسواس تمیزی داره و مقتدر نیست بگم که عزیزدلم حرف یه روز و دو روز که نیست حرف یک عمر زندگیه این خیلی فرصت خوبیه که خانوادت به نظرت احترام میزارن و حق فکر کردن بهت دادن پس از این فرصت استفاده کن عزیزم تو قراره از حالا تا اخر عمرت با یه ادم زندگی کنی پس بهتره کسی رو انتخاب کنی که از همه لحاظ به دلت میشینه و حال دلت باهاش خوبه اصلا بخاطر حرف دیگران خاله و دایی و ...آیندتو تباه نکن و بخاطر دل اونها جواب مثبت نده خواستگار تو نهایت یک هفته یا یکماه تو فکر شماست و دلش شکسته اما اگه تو قبول کنی یک عمر باید با دلشکستگی زندگی کنی این حرف هارو به این خاطر میزنم که گفتی هیییچ علاقه ای بهش نداری وگرنه در شرایط عادی یا شرایطی که توهم دلت باهاش بود میشد یکم بیشتر فکر کنی و سعی کنین به تفاهم برسین اینو گفتم که از همین الان کسانی که میخوان انتقاد کنن و بگن بزارین وصلت ها سر بگیره با این حرفاتون زندگی هارو سخت نکنین، بدونن که حرف سر علاقه هست که این خانم ندارن و خواستگار بهتر دارن بنظرم جواب مثبت نده و به خواستگار بهتری فکر کن عزیزم انشالله ادمین عزیز پیامم رو بزاره که بهت کمکی بشه من از ته دلم دوست داشتم بهت کمک کنم 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام درمورد خانم هجده ساله ای که خواستگار وسواس دارن عزیزم من آیندتو از الان میبینم و بهت میگم خواهرشوهر من دقیقا مشکل شمارو داشت همسرش زیادی وسواس بود و رفتار زنانه داشت الان بعد ۸ سال زندگی مهر حلال جون ازاد کرده و طلاق گرفته اومده نشسته خونه باباش بنظرم سن شما زیاد نیست که نگران مجرد موندنت باشی جواب رد بده ممکنه این وسط حتی یه بچه طلاق هم داشته باشی 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام، دختر خانم 18 ساله ای که خواستگار دارن عزیزم وقتی خواستگاری که با دو بار نشست و برخاست رفتار و کردارش به دلت ننشسته چطور میخوای یه عمر تحملش کنی، از رو احساس و حرف دیگرون تصمیم نگیر، بعد همه میرن کنار خودت میمونی و این زندگی عقلانی تصمیم بگیر، هنوز فرصت داری، میتونی به کِیس های دیگه فکر کنی خوشبخت بشی عزیزم🌺 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام. در مورد دختر خانم 18 ساله ای که براشون خواستگار اومده و خیلی به دلشون ننشسته. میخوام بگم عزیزم عجله نکن شما سنی نداری که بخوای عجله کنی اگه واقعا مورد پسندت نیست این بنده خدا رو رد کن. وقتی تعداد جلسات صحبت تون زیاد میشه خواستگار تون و همچنین خانواده ش فکر میکنن نظرتون مثبته و اگه جوابتون منفی باشه شاید باعث دلخوری بشه پس اگه واقعا خوشتون نیومده قاطعانه رد کنید. و به خواستگار های دیگه تون اجازه اومدن بدید و تصمیم بگیرید انشالله که خوشبخت و عاقبت بخیر بشید. 😊 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام ادمین گرامی درمورد اون دختر خانم ۱۸ ساله که گفتند مذهبی هستند ویک خواستگار براشون اومده ونمیتونند تصمیم بگیرند برای دادن جواب نه به ایشون وخیلی این آقا مقتدر وجدی نیستند وبه دلشون ننشسته وبه خاطر این که دلشون نشکنه هنوز جواب ندادند میخوام بهشون بگم عزیزم اصلا نگو دلشون میشکنه چون من هم دقیقا مثل شما مذهبی هستم وهنگام خواستگاری هم خودم ومادرم گفتیم دلشون میشکنه وجواب بله دادیم البته بدون علاقه هم نبود ولی من هم بیشتر احساسی عمل کردم تا عقلی ومنطقی .عزیزم سعی کن فقط عقلی ومنطقی والبته حتما علاقه هم مد نظرت باشد در امر ازدواج ولی گول دلشکستن کسی را نخورتا خدای نکرده زندگیت خراب نشه یک جوری جواب منفی را بده که باعث دلشکستگی نشه یک بهانه ای منطقی بیار تا فرد مقابل هم ناراحت نشه ولی صرف این که دل کسی بشکنه اونم در تصمیم به این مهمی براساس عقل ومنطق نیست پای یک عمر زندگی در میان هست اصلا احساسی عمل نکن انشاالله که خوشبخت وموفق باشید 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام دخترخانمی که خواستگارش وسواس تمیزی ونظم رودارن بیشتردقت کنیدچون نظم وتمیزی خونه بیشترین زحمتش برای خانم خونه هست من خودم شوهرم به این بیماری مبتلاست وخدامیدونه چقدرخودم وبچه هام اذیت میشیم بامشاوره صحبت کن ومطمعن باش که به بیماری وسواس مبتلاست یانه؟وتصمیمت روبگیر بیماری وسواس گاهی باشرایط حال شخص بدترمیشه مثلاکروناوسواس شوهرمن روتشدید کرددرضمن شماکه قولی ندادین که عذاب وجدان داشته باشیدگاهی شخص عقدهم میکنه
ولی میبینه نمیتونه ه باطرف مقابل زندگی کنه وازهم جدامیشن ترخدادرست تصمیم بگیروعذاب وجدان الکی روهم بذارکن بحث یک عمرزندگیه 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 خواهرم شما ۱۸سال دارید ودرانتخاب همسر عجله نکنید کسی وسواس دارد آدم راپیر می کندو اعتقادی هم به بیماری خود ندارد دربین آشنایان نزدیکم وسواسی داریم والان خانمش کلافه شده به خاطر بچه اش تحمل می کنه خودتان رادرگیرش احساس این آدمها نکنید لطفا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
هدایت شده از  تبلیغات
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 2⃣ ✨خدا داند که حیدر کل دین است میان خلق، او حَقّ‌ُالیقین است تمام عالم امکان بداند فقط حیدر امیرالمؤمنین است✨ 🌸🍃 (ع)