#دعا_درمانی 🌱
در معانی الاخبار از پیامبر ص روایت
است که فرمودند:
برای هر دردی دوائی می باشد و
دواء گناهان استغفار است،
و از جعفریات روایت است که آن
حضرت ص فرمودند:
کسی که بسیار نماید استغفار را،
خداوند برای او از هر همّی فرجی،
و از هر تنگی گشایشی قرار می
دهد، و او را از جایی که نمی پنداشته
روزی فرماید.
ونیز محدث نوری ره در مستدرک
الوسائل روایت نموده که آن حضرت
فرمودند:
دفع نمائید ابواب بلایا را بوسیله استغفار.
ونیز از مولایمان حضرت امام صادق ع
روایت نموده، که پیامبر ص هرروز
هفتاد مرتبه توبه می فرمودند به
سوی خداوند بدون هیچ گناهی
گفتم، می فرمود
« استغفرالله و اتوب الیه»
فرمود که می فرمودند:« اتوب الی الله»
در هدایة الامة روایت است اگر هنگامی
که صبح نمود چهار مرتبه بگوید:
« الحمدلله ربّ العالمین» شکر آن روز را
بجا آورده و اگر شب آن را گفت پس
شکر آن شب را ادا نموده است.
و روایت است کسی که بگوید:
« الحمدلله کَما هُوَ اَهْلُهُ»
کُتاب آسمان از نوشتن آن باز
می مانند ، می گویند خدایا ما غیب
نمی دانیم، پی خداوند می فرماید
همانطور که عبدم آن را گفت
بنویسید، ثواب آن با من،
و در ثواب الاعمال روایت است
که فرمودند:
کسی که در هرروز هفت مرتبه
بگوید: «الحمدلله علیٰ کلّ نعمةٍ
کانَتْ اَو هِیَ کائِنَة»
پس شکر آنچه که گذشته و آنچه
که باقی است را ادا نموده.
حفاظت خود و ماشین
امام رضا (ع) فرمود هنگامیکه می
خواهی بر مرکب خویش سوار شوی
بگو:
« بِسْمِ اللهِ وَ لٰا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ وَ
الْحَمْدُلِلّهِ الَّذی سَخَّرَ لَنٰا هٰذا وَ
مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنینَ»
تا زمانی که به مقصد خویش برسی
خود و مرکبت (وسیله نقلیه )
محفوظ خواهند ماند.
🇮🇷 #تقویم_روزانه 🇮🇷
📣 #دوشنبه 10 شهریور / سنبله ۱۴۰۴
🕊️ 8 ربیع الاول ۱۴۴۷ هجری قمری
🌍 1 سپتامبر 2025
🕊️ امروز متعلق است به:
🌹 سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
🕯 سیدالشهدا و سفینهالنجاة، حضرت امام حسین (علیهماالسلام)
📜 وقایع مهم شیعه:
🖤 شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام)
📅 سال ۲۶۰ هجری قمری
📆 روزشمار مناسبتها:
⏳ ۱ روز تا ✨ عید غدیر ثانی و آغاز امامت حضرت مهدی (عج)
🎉 ۹ روز تا 🌺 ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
🕌 ۲۶ روز تا 🎊 ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
💫 ۳۰ روز تا 🌠 ولادت امام حسن عسکری (ع)
🕊 ۳۲ روز تا 🥀 وفات حضرت فاطمه معصومه (س)
🔸 امروز مناسب است برای:
🍽 مهمانی دادن
💼 آغاز کسبوکار
⚖️ امور قضایی و ملاقات با قاضی
🧑💼 ملاقات با مسئولین و ارائه درخواست
🛍 خرید و فروش (بهجز طلا و حیوانات)
💑 مباشرت شب سهشنبه مستحب است؛ فرزند حاصل از این شب:
👃خوشبو | 💖مهربان | 🤲 بخشنده
👶 نوزاد امروز: عمر طولانی و سرنوشت درخشان
🩺 بیمار امروز: بهبود خواهد یافت
✈️ سفر امروز: مکروه؛ با صدقه همراه باشد
📍 قمر در برج قوس است؛ مناسب برای:
📚 آموزش و یادگیری
🛠 آغاز کار جدید
🚚 جابهجایی و نقل مکان
🏠 اسبابکشی و رفتن به خانه نو
❌ مناسب نیست برای:
💍 خرید طلا و جواهر
🐄 خرید حیوان
✂️ اصلاح مو (سر و صورت) ❌
⚠️ ممکن است موجب بیماری شود
🩸 حجامت یا خوندادن ❌
⚠️ ممکن است باعث سردرد شود
💠 آداب و اذکار روز:
🟢 ناخن گرفتن ➜ باعث برکت و توفیق در قرائت قرآن
👗 دوخت لباس نو ➜ موجب برکت خواهد شد
🕰 ساعات مناسب استخاره:
🔹 از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
🔹 ۱۰ تا ۱۲ ظهر
🔹 ۱۶ عصر تا وقت خواب
📿 اذکار امروز:
✨ "یا قاضی الحاجات" — ۱۰۰ مرتبه
✨ "یا لطیف" — ۱۲۹ مرتبه (بعد از نماز صبح) ➜ برای رزق زیاد
💤 تعبیر خواب شب سهشنبه:
🌌 تعبیر آن بر اساس آیه ۹ سوره توبه خواهد بود
🌟 نکات کلیدی امروز:
🌞 شروع کارهای جدید بسیار مناسب است
👨👩👧👦 دیدار با دوستان و آشنایان خوشیُمن است
🌾 کشاورزی، باغبانی، آبیاری و فروش محصولات خوب است
💸 قرض گرفتن یا دادن سودمند است
🕊 آشتی دادن بین افراد و صلح دادن بسیار پسندیده است
🎁 صدقه دادن و رسیدگی به یتیمان و نیازمندان پرفضیلت است
👶 نوزاد امروز: زیباچهره و محبوب
🔍 اشیای گمشده بهزودی پیدا خواهند شد
🔷 رَکّ اَرقنوع (ماه ترکی): امروز در "بینی" است؛ مراقب باشید آسیبی نرسد.
🧭 مسیر رجالالغیب: از سمت شمال
✨ هنگام حرکت یا نیت حاجت، رو به شمال کرده و با نیت خالص این دعا خوانده شود:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا رِجالَ الغَیب
اَلسَّلامُ عَلَیکُنَّ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَة
اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ، یا رُقَبا، یا نُقَبا، یا نُجَبا، یا اَبدال، یا اَوتاد، یا غَوث، یا قُطُب
با این توسل و نیت، درهای حاجت باز خواهد شد، انشاءالله. 🤲
🔮 فرکانسهای کیهانی:
امروز فرکانسهای کیهانی روی تعادل، آرامش و بازنگری فعال هستند.
ممکن است کارها کمی کند پیش برود، اما این کندی نشانهی فرصت برای فکر دوباره و اصلاح مسیر است.
بهترین کار: مدیتیشن کوتاه، تنفس عمیق، و تکرار ذکر «یا سلام» (۱۲ بار) برای هماهنگی چاکراها.
🔢 عدد معنوی و پیام فرشتگان:
🔹 عدد کیهانی امروز: ۳
پیام فرشتگان: «شروع کن، قدم اول کافیست؛ فرشتگان ادامهی مسیر را برایت باز میکنند.»
✨ دیدن عدد ۳، ۱۲، ۳۰ یا ۳۳۳ نشانهی همراهی نیروهای نوری با توست.
🪐 وضعیت سیارات:
☀️ خورشید در برج اسد → انرژی اعتماد به نفس و توان رهبری.
🌙 ماه در برج جدی → انضباط ذهنی، مسئولیتپذیری و قدرت تصمیمگیری.
♄ زحل فعال → امروز هر تصمیمی اثر بلندمدت خواهد داشت.
⏳ ساعات خاص دعا:
☀️ حدود ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۵:۳۰ → برای رفع موانع و گشایش.
🌌 نیمهشب (۲۳:۴۵–۰۰:۳۰) → برای خلوت با خدا و ارتباط با نیروهای نوری.
📿 همچنین دعا بین اذان و اقامه، و بعد از نماز ظهر و مغرب بسیار مستجاب است.
🌠 فال روز:
امروز روزی پر از خلاقیت و امید است.
🔹 اگر قصد شروع کاری تازه داری—امروز بهترین زمانه.
🔹 مراقب افکار منفی باش چون امروز سریع به واقعیت جذب میشوند.
🔹 گفتگوهای صادقانه میتوانند گرههای قدیمی را باز کنند.
🌹 آداب باطنی و اعمال معنوی روز
📖 خواندن زیارت عاشورا برای آرامش قلب.
📝 نوشتن نیت امروز روی کاغذ و نگه داشتن همراه خود.
🔥 روشن کردن اسپند یا عود برای پاکسازی انرژیها.
💰 صدقه دادن (حتی اندک) برای دفع بلا و باز شدن درهای خیر.
🍯 خوردن عسل یا خرما برای تقویت انرژی مثبت در بدن.
🕯️ #ذاتالکرسی مخصوص روز #دوشنبه
🕓 لحظه دقیق عمود ساعت ۱۰:۰۴ صبح
🤲 ساعات ویژه برای استجابت دعا
29.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌑راه نجات در آخرالزمان در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری (ع) فرمودند:
▪️ کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند.
⚫️ سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام را به فرزند بزرگوارشان، امام زمان ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت عرض میکنیم
#امام_حسن_عسکری_ع
#امام_زمان_عج
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا 💜🍃
خانمی که مادرشوهرت ارث نمیده بایددید که زندگی چه جوری بوده اگه از اول پدرشوهرتون هیچی نداشته واین دونفر از صفرشروع کرده باشن بعدمرگ پدرشوهرتون همه چی مال اونه، بعضی قانون ها نانوشته است ولی وجدان انسان میدونه که حق چیه ناحق چیه، خودمون را گول میزنیم، من خودم وشوهرم هیچی نداشتیم طلاهای خونه پدریم بود اونا طلاهم نخریدن حتی، اما بابام از وقتی ما بچه بودیم دائما طلا میخرید ومن از یک تازه عروس هم طلا بیشتر داشتم بعدفروختم شوهرم یک ماشین خرید مسافرکشی کرد بعدچندسال که پول جمع شد دوباره من طلاهای هدیه ازدواج وبچه دارشدنمو که بازم فقط مال بابا وعموهام بود از خونواده شوهر هیچکی نیومد بهش دادم یک ماشین سنگین خرید والان خداروشکر خونه وزندگی داریم پول که از من بود توخونه هم اگه اون تا سرشب سرکاربود من تا نصف شب بچه داری میکردم یکی از بچه هام هم دیرآموز بود تا دیپلم خودم درسش دادم وساعت کاری هم دوبرابرشوهرم بود الان انصافه اگه بمیره یک هشتم به من برسه، شوهرم میخواد خونه را به نامم بزنه ماشنوهرچی داره، فقط سند خونمون مشکل داره خودش به بچه هاگفته تا زمانی که مادرتون زندس اسم ارث نیارید، جه طور بابا زنده باشه جرات ندارید ارث بخواید، بچه های مادرشوهرتون واقعا باادب هستن آفرین، همه چیز که قانون نیست حتما میدونن که مادرشون دوشادوش پدر زحمت کشیده، بله اگه قبلا مهریه ونفقه واجرت المثل کارهای خونه راگرفته که بعید میدونم الان وارث حساب میشه ویک هشتم حقشه، نمیشه که اسلام رانصفه نیمه قبول کرد اگه حق وحقوقش راگرفته الان مثل بچه هاوارث حساب میسه درغیر این صورت صاحبه همش است واگه نیاز مالی دارید بهش بگید که کمکتون کنه، نه اینکه طلبکار باشید
❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام
مامان ابوالفضل،دوست عزیزم پیام سراسر مهرو محبتت رو خوندم ،بابت همدردیتون ممنونم وبابت دعای قشنگت سپاسگزارم.از خدا میخوام رو سفید این دنیا واون دنیا باشی،ان شاالله خوشبختی پسرت رو ببینی،ببخشید اگر باپیامم باعث ناراحتیتون شدم .من فدای شهید محمدپور شم.چشم عزیزم براش نذرمیکنم وازش میخوام اول حاجت تو رو بده بعدم من..
به لطف خدا و معجزه اقا ابوالفضل پسرم شفا گرفت و خداروشکر خطر ازش رد شد،قربون مرامش برم.تو عالم خواب بهمون الهام شد و پسرم شفاش رو از دستای قلم شده آقا گرفت😭😭.نذر شهید محمدپورمیکنم برای شفای کاملش
از خدا میخوام شما وهمه اعضای این گروه به خواسته های قلبیشون برسن😘😘
دختر دیار کریمان،ندیده دوستت دارم واز خدا میخوام به دو دست بریده حضرت عباس یه دخترو پسردوقلو خدا بزاره تو دامنت، که وقت سرخاروندن نداشته باشی😂 مطمعن باش که خدا بهت نظر میندازه،اخه اینهمه دعای خیر پشت سرته،خدا جواب این همه دعارو میده ان شاالله
والبته اینم بگم درسته خیلی دلتنگ دخترمم اما خدا رو هزار بار شکر میکنم که باعزت وابرو از این دنیا رفت مطمعنم جایگاهش اون دنیا خوبه،از بس خودش خوب بود،دلسوز و زحمت کش بود.خانم مهندسی بود برا خودش☺️💔
ویه نصیحت
مادرای عزیز ازتون خواهش میکنم قدر بچه هاتون رو بدونید.تا میتونید بهشون محبت کنید،مخصوصا دختراتون..نزارید تو این دوره زمونه که همه گرگ شدن تو دام بیفتن.
مادری که میگی از دست دخترم عاصی شدم میفهمیم چی میگی اما تا میتونی صادقانه بهش محبت کن،اون تشنه محبته
وبرای همه اعضای گروه آرزوی عاقبت بخیری دارم ،ان شالله گره های کوچیک وبزرگتون به دست مظلومترین فرد کربلا باز شه 🤲
مامان امیدوار...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#پرسش_اعضا 🌼🌼🌼 سلام سوالی داشتم عضو گروه شاید برای شما اتفاق بیفتد هستم پسری دارم ۱۹ساله سال اول
#پاسخ_اعضا 💐💐💐
راجع به خانمی که گفته بودن پوستشون خیلی سیاه و خراب شده و شوهرشون بهشون میگه پیر شدی و نمیخوامت....اولا که برای درمان پوست به همه ی عزیزانم سفارش میکنم سراغ دکتر پوست نرید...پوست آیینه ی کبد ماست.یعنی هر وقت کبد دچار مشکل بشه اثرش رو روی پوست نشون میده..حتی مشکلاتی مثل اگزما هم به خاطر کبد چرب و تحت فشار بودن کبده...پس یه دکتر طب سنتی کاردرست پیدا کنید و برید سراغ درمان.باز هم میگم دکتر طب سنتی یا طب اسلامی کاردرست،نه عطاری!انشاالله که نتیجه میگیرید.
دوما برای زیاد شدن محیت زن و شوهر بارها این رو توی کانال گفتن که سوره ی مزمل رو به یه چیز شیرین بخونید و به خورد همسرتون بدید..ذکر یا ودود بگید و غسل اویس قرنی به نیت زیاد شدن محبت همسرتون بکنید.این ها رو برای اون خانمی هم میگم که دوستشون پیام داده بودن و گفته بودن شوهر دوستم از زن و زندگیش فراری شده...انشاالله که نتیجه میگیرید عزیزم.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام ان شاالله خیر دو دنیا رو ببینید که این همه دلسوز مردم هستید و این امکان رو دادید که مردم از تجربیات هم استفاده کنن
در جواب خانمی که دخترش زردی داره خواستم بگم حتما حتما اگه دخترت رو زیر نور مهتابی گذاشتی تاکید میکنم حتما چشماشو ببند چون باعث نابینایی میشه
خواهش میکنم بذارید تو گروه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام.عزیزی که گفتند شوهرشون به بهانه مصرف موادشماهاروپارک...میبره شما ی روز که بردتتون پارک خودتون سرزده برید خونه دیگه نمیتونه انکار کنه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام به حبیبه خانم و ادمین محترم وخانمای گروه یه سوالی داشتم از سیده خانم طباطبایی تورو خدا زودتر جوابم بدین گفتین ک بعد از نمازهاتون سوره طلاق آیع 1و2رو چند بار بخونیم .سوره صف رو چند بار بخونیم ...گفتین بعد نماز یه دور تسبیح یا بیشتر چ ذکری بخونیم ممنون میشم ازتون جوابم بدین خدا بهتون خیر دنیا و آخرت نصیب تون کنه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام حبیبه مهربان خداوندخیردنیاوآخرت بهت بده خواهرک این گروه تشکیل دادی تامادرددل کنیم ازسیده طباطبایی ممنونم ودستش ازخوزستان میبوسم خداوندپدرمادرت رحمت کنه ک درحق مصطفی فرزندسیده زهرادعاکردین بازازتون التماس دعا دارم براآسایش وآرامشم منم دعاکنمنم مامان آریاهستم درعوض دعاتون یه جزقرآن بنیت پدرومادروامواتت میخونم🌹❤️🙏
سیده طباطبایی یه سوال داشتم خدمتت من سوره حشرظهرمیخونم حتمابایدصب خونده بشه یافرقی نداره ممنونم جوابم بدین؟🙏
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلامخدمتهمهدوستان،برایرضوانارزویخوشبختیمیکنم،کارخوبیکردیعزیزممعینحقشبود،چربطیدارهدائمزنداداشبیحجابشوبهرخشمابکشه،بنازمبغرورتدختربایدمثشمامحکمومقتدرباشه🙏🙏
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام وقت شما بخیر برای خانمی که بدنش خارش داره تجربه شده کوجه بادمجان فلفل حساسيت زاهستند نور آفتاب تاچند روز امتحان کنید اگه خوب شدید برای حاجت دل من هم دعاکنید ☘
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
برای خانمی که گیک پزش سوخته شما نمک اندازه دوپاکت بریزید روی زمين وکیک پزو بزنید به برق وقتی داغ شد روی نمک بساب ش تا سوخته بازبری نمک پاک شود مثل اتوی که لباس سوخته روی نمک میاریش پاک میشه انشالله که کمک کرده باشم برای حاجت دل من هم دعاکنید ☘
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام وقت شما بخیر برای لکهای دست پا کندرو وژل آلوورا به لکهابزنید روغن بنفشه هم شبها مصرف شود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام به دختر خانم عزیزی ک ۲۰ سالشونه و میخان بدونن چطور باخانواده شوهر رفتار کنن .. عزیزم شما بعنوان یه عروس براشون باش نه بیشتر . احترام بزار میخای کمک کنی هبچ وقت نگاه نکن جاریت چون پانشد کمک نکرد تو هم پانشی هرکس به اندازه شخصیتی ک داره رفتار میکنه منتظر نباش چون اونا ازت خوششون بیاد رفتار خوبی داشته باشی در مریضی مادر شوهر باش پیشش کمک کن ولی بعنوان یه عروس چون تو وطیفه نداری وظیفه بچه هاشه اگ بیشتر از حد جلو بری فردا روزی توقع زیاد میشه درمورذ خواهر شوهرت چون بزرگتره بااقات مشورت کن شما بهش زنگ بزن بگو با داداشت زنگ زدیم ک حالتونو بپرسیم من خودم کمی زیاده روی کردم الان توقشون زیاذه درمواقع کار اگ نرم ناراحت میشن .. وقتی مادر شوهر باخواهر شوهرمشغول کاری هستن شما کتارشون باش کمک کن
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خانم عزیزی درمورد معتادی شوهرش ناله داشتن عزیزم وقتی اقات اومد خونه خواست شما رو بیرون ببره بگو خودم میخام بابچه ها برم خونه همسایه یکی دوساعتی کار دارم نمیام یه بهونه بکن بگو خودمون میریم پارک یا خونه فاانی .. به محض اینکه فهمیدین اقات رفت خونه پشت سرش فقط،شما برین بچه ها نبرین مچشو بگیرین چ بهتر وقتی ک مواد مصرف میکنه عزیزم اگه جلوشو نگیری زندگیت تباه میشه به هر سختی دعوا جلوشو بگیر
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی_اعضا 💜🍃 عزیز من نوه اول پسری او بودم، تنها پسرش، پس علاقه خاصی بین ما بود و همه این
#داستان_زندگی_اعضا 💜🍃
عزیز
حالا دیگه سوگلی حاجی بودم برایم طلا می خرید و گاهی بهم پول می داد و به هر مناسبتی یک سکه رو می گرفتم .
و این ظاهر قضیه بود زجری که من از دیدن حاجی می کشیدم به تموم طلا های دنیا نمی ارزید و هر بار که چیزی به من می داد تو دلم می گفتم تو سرت بخوره کثافت ….
ولی طلا هارو قایم می کردم و حتی یک دینار از پولا مو خرج نمی کردم
روزی بیست بار بهش سر می زدم هر وقت کسی میومد خونه ی ما هر نیم ساعت یک بار اونا رو وارسی می کردم .
جاش امن بود ولی تازه گی ها سنگین شده بود و حالا ترس از دست دادنه اونا منو بد جوری می ترسوند ..
به حاجی گفتم و اونم به عزت دستور داد منم توی کلاس قران شرکت کنم …اون موقع یکی از آرزوهام بود خیلی زود همه فهمیدن که استعدادم تو یادگیری قران از همه ی اونا بیشتره شاید هم دلیلش محرومیتی بود که نزدیک دو سال پشت در اتاق وایسادم و از بیرون با حسرت به اونا نیگا کردم بود خانم مرتب می گفت با اینکه تازه شروع کرده از شما ها داره جلو میفته…
یک روز توی خونه ی ما ختم انعام بود عده ی زیادی جمع شده بودن و عزت و بقیه دور تا دور نشسته بودن و قران می خوندن .
خلقم تنگ بود دلم بد جوری گرفته بود منم رفتم کنار خاتون و نزدیک در نشستم
هنوز کمی از سوره رو نخونده بودن که درد شدیدی تموم وجودمو گرفت …بی اختیار فریاد زدم وای دارم میمیرم مادر کمکم کن دارم میمیرم …این درد بی موقع برام خیلی غریب بود .نمی دونستم چیه خیلی بی تابی می کردم .
از اقبال من گلین خانم هم اونجا بود و فورا اوضاع رو تو دستش گرفت و طبق عادتش شروع کرد به دستور دادن و منو برد به اتاقم و توی رختواب خوابوند ..
اون موقع ها هر کس دستش به دهنش میرسید ختم انعام رواز صبح می گرفت .ظهر نهار می خوردن و پذیرایی می شدن و بعد از ظهر هم یک عاشورا می خوندن و می رفتند …حالا دعا بهم خورده بود و همه اومده بودن توی حیاط ولی هیچکس جایی نمی رفت چون نهار دعوت داشت .
حالا حالیم شد که می خواد چه اتفاقی بیفته بیشتر ترسیدم و خیلی دلم برای خودم می سوخت از کسی که ازش متنفر بودم بچه ای میومد که مال اون بود و تازه احساس می کردم این بچه رو نمی خوام .
راستش خیلی بد بود بیشتر از دردی که می کشیدم از خودم بدم میومد دلم می خواست بمیرم و اون بچه به دنیا نیاد
خانم (قران خون) اومد بلای سرم و گفت خدا کمکت کنه دخترم الان دعات مستجاب میشه هر دعایی بکنی …منم التماس دعا دارم.
خواستم دعا کنم بمیرم و از این زندگی راحت بشم ولی خیلی زود با خودم گفتم چرا من بمیرم الهی حاجی بمیره که من از دستش راحت شم ….و تنها دعایی که کردم همین بود .
خیلی سخت و با درد زیاد دختری به دنیا اوردم سفید و کوچولو و ظریف ..اینا اون چیزایی بود که دور وری ها می گفتن من که چشممو بسته بودم و دلم نمی خواست باز کنم….
دلم نمی خواست بچه داشته باشم بی حال رمق سرمو به متکا فرو می کردم و اشک هام میریخت …. خبر بدنیا اومدن بچه دوباره مهمون ها رو از سرسرا کشید بیرون عزت برای حفظ آبروش هر کاری از دستش بر میومد کرد تا کسی پشت سرش لوقاز نخونه همین طور که اون مجبور شده بود تمام روز رو برای منو سلامتی بچه ی ام دعا کنه …و حالا مشتلق بده
اون روز عزت کلی پول خرج کرد تا به چشم بقیه زنی خیر خواه و انسان به نظر بیاد …موفق هم شد چون همه تحسینش می کردن ولی خدا می دونه پشت سرش چی می گفتن…
چیزی که اون هیچوقت فکر نمی کرد برای زاییدن من اینقدر توی خونه برو و بیا باشه
بقیه هم همینطور به جز شوکت و خاتون که از ته دل خوشحال بودن.
موقع نهار شد و همه رفتن …گلین و شوکت بچه رو آماده کرده بودن ..
کمی بعد اونو اوردن که بدن بغلم …گفتم نه نمی خوام دوست ندارم …
شوکت لبشو گاز گرفت و گفت :خدا مرگم بده چه کاریه دوست ندارم یعنی چی ؟ باید بغلش کنی که مهرش به دلت بشینه و شیرت بیاد … بچه گشنه می مونه …از خدا بترس و گر نه قهرش میاد …بگیرش به خدا عین ماه می مونه ..پاشو یه کم بشین تا بزارم تو بغلت ….
من از اتفاقاتی که بعد از زاییدن می افتاد بی خبر بودم فکر می کردم اون خونی که از من میره یک جور مریضیه و من ایراد پیدا کردم با گریه پرسیدم ؟من دارم میمیرم ؟شوکت خندید و گفت چرا بمیری؟
اشاره کردم داره خون ازم میره …
با گلین قاه قاه خندیدن و منو خاطر جمع کردن که همه همین طورن …
کمی نیم خیز شدم و اونا بچه رو گذاشتن تو بغلم …نگاهش کردم خیلی خوشگل بود …دست کوچیکشو گرفتم تو دستم وبه صورتش خیره شدم …
احساس مادری تمام وجودمو گرفت دوستش داشتم به همون زودی خیلی دوستش داشتم موجود کوچیک و ظریف …تنها چیزی که توی این دنیا مال خود ،خود من بود ..بعد اونو روی سینم گذاشتم بوسیدم و اون کوچولو شد تنها دلخوشی من….
حاجی خیلی خوشحال بود و به بالینم اومد و شش تا الگو بهم داد و گفت دیگه اینو دستت کن و توی گوش بچه اذان گفت و اسمشو زهرا گذاشت.
هنوز هفتمم تموم نشده بود که عزت دوباره شروع کرد به آزار دادن من دوباره برگشته بود به روزای اول انگار می خواست ازم انتقام بگیره فحش می داد و بهانه می گرفت و شایدم اگر از حاجی نمی ترسید منو می زد دیگه به هیچ وجه نمی تونستم راضیش کنم
از یک طرف کار خونه و از طرف دیگه بچه ای که هیچ کس اجازه نداشت بهش دست بزنه……بچه ام یه وقتها اونقدر گریه می کرد که صداش می گرفت ولی تا کارم تموم نمی شد عزت اجازه نمی داد برم پیشش از دور صداشو می شنیدم و پا به پاش گریه می کردم …عزت می دید ولی مثل اینکه دلش خنک می شد بروی خودش نمی اورد ، گاهی خاتون می رفت و زهرا رو آروم می کرد و عزت برای اینکه از پس اون بر نمی اومد لا سیبلی در می کرد.
یک شب حاجی به محض اینکه رسید با صدای بلند عزت رو صدا کرد لحنش طوری بود که همه متوجه شدن مطلب مهمی پیش اومده ، تازه همه ی کارای حاجی رو من می کردم و مدتها بود که او هیچ کس رو به اتاقش راه نداده بود ….خوب کسی هم رغبت رفتن پیش اونو نداشت همه فقط به فقط پولشو می خواستن و بس ..
عزت با ترس و دلهره بلند شد و گفت :باز معلوم نیس اون مرتیکه چه غلطی کرده که حاجی منو خواسته خدا به خیر بگذرونه ….و رفت …
خیلی طول نکشید ما داشتيم سفره ی شام رو پهن می کردیم طبق معمول تو دوتا اتاق کنار هم ، که عزت برگشت با لب و لوچه ی آویزون …همه منتظر بودیم ..
منیر ازش پرسید ؟چی گفت حاجی؟ عزت خودشو به دیوار چسبوند و آهسته روی زمین نشست …منیر و فخری دویدن و زیر بغلشو گرفت و هی می پرسیدم و اون در حالیکه سرش رو به این طرف و اون طرف می برد و گلوش خشک شده بود می گفت …بیچاره شدم …بد بخت شدم …یا فاطمه ی زهرا کمکم کن
حالا همه بی صبر بودن …فاطمه و چند تا از بچه ها غذا هارو میاوردن و می زاشتن تو سفره ولی همه به دهن عزت نیگا می کردن …که صدای شوهر عزت بلند شد که عزت خانم تشریف بیارین ….
عزت با کمک فخری از جاش پاشد و زیر لب گفت :همه ی آتیشا از گور تو بلند میشه …و رفت نزدیک
و با صدایی که همه شنیدن گفت:از بی عرضه گی شماس حالا برو حاجی رو پشيمون کن …شوهر عزت با حیا تر بود چون آهسته چیزی در گوش عزت گفت که جز و پرشو در اورد و اون شروع کرد به زدن خودش و گریه کردن از حرفاش کسی چیزی نفمید ….تف به گور بابات ….بیچاره شدیم بدبخت شدیم نه مگه میشه؟
بالاخره آروم شد و من مجمعه ی شام حاجی رو بر داشتم بردم تو اتاقش….
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه_با_شهدا ❤️🍃
شهید حسین معتقدی💜🍃
شهید حسین معتقدی
گزیده وصیتنامه:
- پیامم به امت شهیدپرور این است که صحنه های نماز جمعه را هر چه با شکوهتر و مسجدها را سنگر اصلی خویش قرار دهند و خود را با مفاهیم قرآن آشنا سازند تا هیچ حیله و دسیسه دشمنان نتواند شما را از راه خویش و از خط رهبر خارج سازد.
وصیتنامه کامل:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
پاسداران حریص قرآن و مکتب اسلام که پیام آزادی اسلام را به تمامی گیتی گسترش می دهند اینجانب فرزند حقیرتان که خداوند متعال این سعادت را نصیبم نمود تا به جبهه حق بر باطل بیایم و جهاد در راه خدا را پیشه خود سازم و من این توفیق را شکرگزار خواهم بود . مادر عزیزم که بارها و سالها برای من مشقتها را تحمل نمودید و شما نیز ای پدر گرامی که برای خانواده ات و فرزندانت زحمت کشیدی تا ما را اسلام و مکتبی بپرورانی هم اکنون من کوچکتر از آنم که بتوانم وصیت نامه ای را عنوان کنم بلکه به عنوان وظیفه ای است که باید انجام دهم تادر عرصه تاریخ به تمام دشمنان قرآن و اسلام بفهمانیم که ما پیرو مکتبی جز مکتب حسینی نخواهیم بود و اما خواهران گرامیم می خواهم که زینب وار باحجاب خود بتوانید تمامی دشمنان اسلام و قدرتها را سرنگون سازید و من تقاضای دیگری از شما به غیراز اینها نخواهم داشت و پیامم به امت شهیدپرور این است که صحنه های نماز جمعه را هر چه با شکوهتر و مسجدها را سنگر اصلی خویش قرار دهند و خود را با مفاهیم قرآن آشنا سازند تا هیچ حیله و دسیسه دشمنان نتواند شما را از راه خویش و از خط رهبر خارج سازد و من به عنوان یک فرد ناقابل وظیفه خود می دانم که دوشادوش برادران بسیجی و سپاهی نبرد خویش را برعلیه مزدوران بعثی انجام دهم تا انشاء الله اگر توانستم که حتماً خواهیم توانست راه کربلا را بازکنیم و به قول امام عزیزمان این رهبر و امید تمامی مستضعفان در جهان که ایشان فرمودند راه قدس از کربلا خواهد گذشت . مانیز هیچ شکی در آن نداریم تا سخنان رهبرمان را به حقیقت گواهیش واضح سازیم و دیگر پیامی که از خویش دارم مقداری روزه امت که در ماه رمضان سال گذشته که در جبهه بودم و نتوانستم انجام دهم اگر به یاری خدا توفیق سعادت نصیبم شد . شما به جای من انجام دهید و نیز همواره در خط رهبر باشید زیرا امید آینده جهان به دست اوست و این را هم بدانید که این تبلیغات سوء دشمنان خائن به جز چیز پوچی چیز دیگری نخواهد بود و به مستحبات اسلام اهمیت بدهید و زیارت عاشورا را ترک مکنید به امید زیارت کربلا از شما التماس دعا دارم . والسلام
الهیالهی حتی قیام المهدی احفظ لناالخمینی حسین معتقدی
زندگی نامه شهید حسین معتقدی ترک آباد
شهید حسین معتقدی چهارمین فرزند خانواده بود که با تولّد و حضورش در روستای ترکآباد اردکان در تاریخ ۱۳۴۷/۴/۱ هجریشمسی، خانواده خویش را مسرور و امیدوار نمود ؛ گویا به خانواده الهام شده بود که این کودک مایه عزّت آنها خواهد شد. پدرش ،علی معتقدی، کشاورزی متدیّن و مادرش خانهداری ولایتمدارومتعهّد بود.والدین با تلاش خستگی ناپذیر خویش علاوه بر تأمین امکانات زندگی فرزندان، از راه کسب حلال و پرورش آنها از نظر جسمی، آنان را به فراگیری علم و دانش و تحصیل و آموزش مسائل اعتقادی و قرآن و احادیث ترغیب میکردند. به اعتراف خواهران و برادران و سایر اعضای خانوادۀ حسین در این قبیل مسائل،گوی سبقت را از همگان ربوده بود.حسین دورۀ ابتدایی را در دبستان سلمان ترکآباد و دوره راهنمایی را تا سال دوّم در مدرسه راهنمایی هجرت گذراند. شرکت در مراسم دینی و مذهبی و عزاداری امام حسین -علیه السّلام- به ویژه نماز جمعه از خصوصیّات بارز وی بود.بسیار خوش اخلاق و خوشرو بود؛ هرگز عصبانی نمی شد؛ در کارهای خانه کمک میکرد؛ در پایگاه محل شرکت فعّال داشت؛ اهل نماز شب و نماز اوّل وقت بود؛ مضافاً این که سایرین را نیز به انجام فرایض دینی ترغیب و سفارش مینمود. تأثیر این آموزهها در حضور وی در جبهههای حق علیه باطل نمود خاصی پیدا کرد.سه نوبت در صفّ کفر ستیزان حضور یافت و به جبهه اعزام شد و مدّت ۱۰ ماه و ۷ روز از بهترین ایّام جوانی خود را در جهاد و دفاع از میهن خود صرف کرد.سرانجام در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ در عملیّات بدر در کربلای هور الهویزه مرغ روحش از جسم خاکی پر کشید و به ملکوت اعلی پیوست.جسم پاکش مدّتها چون مولایش امام حسین -علیه السّلام- در کربلای جنوب ایران ماند و مفقود بود؛ تا این که در تاریخ ۱۳۷۳/۱۲/۵ پیکر مطهرش پس از ۱۰ سال نورافشانی در مناطق مقدّس جنوب و دوری از وطن به زادگاهش اردکان منتقل شد و پس از تشییع باشکوه بر دست و دوش مردم قدرشناس اردکان و ترکآباد در گلزار شهدای ترکآباد به خاک سپرده شد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽