eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خانمی هستم 29ساله تک فرزند کارمند وتحصیل کرده هستم و از نظر زیبایی هم چیزی کم ندارم شش ماهه ازدواج کردم مشکل من این هست که وقتی شرایط خیلی خوبه من توی ذهنم شرایط رو طور دیگه میبینم مثلا با این که میدونم همسرم واقعا دوستم داره ولی مدام کابوس میبینم که ترکم کرده یا با نفرت نگاهم میکنم حتی برای خواب هم مشکل دارم تا به غم وغصه فکر نکنم خوابم هم نمیبره راستش زمانی که همه چیز خوبه خودم رو لایقش نمیدونم البته در ظاهر چیزی نشون نمیدم چون پدرو مادرم خیلی از من توقع داشتن همیشه بهترین لباسم رو بپوشم معقول باشم خوش رفتار ومطیع باشم همیشه خواسته هاشون رو بر اورده کردم واین که پدرو مادرم گاهی تنبیه بدنی میکردن منو بخاطر اشتباهاتم و این که همیشه سرکوفت بچه های فامیل رو بهم میزدن که فلانی رو ببین نصف تو هست ،یا باعث احساس گناه در من میشدن که من چقدر زحمت کشیدم با زحمت پول در میاریم بعد تو ناسپاسی این حرف ها همیشه تو دوران کودکی و نوجوانی همراه من بوده با این که الان نزدیک به سی سالمه ولی همش احساس میکنم بچه هستم همش ترس طرد شدن وبی کسی دارم زندگیم شده کابوس اقوام همه به. شرایطم غبطه میخورن هم از نظر تحصیلی ،مالی ،،زیبایی ،همسرخوب شرایط خوبی دارم ولی خوشحال نیستم و این که حس میکنم یک سری رفتارهای تکراری دارم زمانی که در خونه رو می بندم بارها وبارها چک میکنم زیر گاز رو خاموش میکنم و به مهمانی میرم با این که چندین بار چک کردم همش تو ذهنم اینه که الان خونه اتش گرفته و همشم بخاطر منه خواهش میکنم منو راهنمایی کنید باید چکار کنم دلم میخواد شاد باشم @azsargozashteha
سلام خسته نباشید من زنی سی ساله و همسرم 45ساله ده ساله ازدواج کردم و پسر هفت ساله دارم مشکل من همسرمه ک بیرون از خونه انسان شریفی هست به همه کمک میکنه اچار فرانسه فامیل دوست اشنا حتی خانواده من خواهرام برادرام ازش تعریف میکنن مادرم همیشه دعاش میکنه خانواده خودش ک دیگه هیچی اما برعکس تو خونه و با منه بدبخت چ رفتاری داره خدا فقط میدونه چی میکشم از بی توجهی از بی محبتی خدا نکنه یه اشتباه کوچیک بکنم بدترین ناسزا ها رو بایدبشنوم سر هیچ چنان دلمو میشکنه دیگه از همه چی خسته شدم نمیتونم ادامه بدم وقتایی ک واقعا بهش احتیاج داشتم نادیده گرفته مثلا یه بار مریضی سختی گرفتم تب و لرز داشتم حالم خیلی بد بود دکتر نبردم با اون حال ولم کرد رفت خونه خواهرش تا انتن تلوزیونش رو درست کنه و دوساعت بعد اومد ک من مرگو به چشمم دیدم تا بردم دکتر چند روز بستری بودم این یه نمونش هست هزار بار این رفتارا هارو تحمل کردم و دیگه تحملم تموم شده به هرکس بگم باور نمیکنه چندبار به مادرم گفتم ولی میگن مقصر تویی دیگه گفتن فایده نداره بسکه ریختم تو خودم قلب درد گرفتم همه فک میکنن من خیلی خوشبختم چون شوهرم وضع مالیش خوبه با همه مهربونه جز من با هر زبونی باهاش حرف میزنم فایده نداره احساس میکنم ازم بدش میاد دلیلشو میپرسم میگه نمیدونم چیت کمه مگه یا خوشی زده زیر دلت اینارو تحویلم میده الان ب طلاق فکر میکنم و میدونم ک همه منو مقصر میدونن اما ب جایی رسیدم ک پی همه چیو ب تنم مالیدم @azsargozashteha💚
سلام عرض میکنم بنده ۳۶ سالمه و خانمم ۲۸ سال تازه با هم زندگیمون رو شروع کردیم دوران نامزدی کوتاهی داشتیم زندگی عالی و خوبی داریم اما وقتی راجب موضوعی که مربوط به خانواده ام هست خانمم برام حرف میزنه سریعا عصبانی میشم و جبهه میگیرم چون فکر میکنم خانمم با سیاست خاص و فکر خاصی که بسیار جنبه منفی نسبت به خانواده ام داره حرف میزنه بخاطر همین عصبی میشم و خانمم هم روی حرف خودش اسرار و پافشاری میکنی خانمم خیلی نکات منفی رو بلد میکنه برای نمونه یه داستان براتون تعریف کنم چند وقت پیش رفتیم خونه بابام مادرم راجب وسایل خانه حرف زده بود در منطقه ما خرید وسایل خانه یکی از وظایف دختره که بعنوان جهیزیه به خونه همسر بیاره اما من نصف بیشتر وسایل خونه رو داشتم مادرم به نظر من به عنوان یه هم دردی با خونواده خانمم به مادر خانمم گفته خدا رو شکر پسرم یه خورده از وسایل خونه رو داشت و شما فشار زیادی بابت خرید جهیزیه بهتون وارد نشد ولی امشب همسرم اینجوری برام تعریف کرد که چرا مادرت راجب وسایل شما اینجوری حرف میزنه یعنی چی که مادرت به مادرم میگه پسرم وسایل خونه زیاد داشت خلاصه من سر این موضوع عصبی شدم و به همسرم گفتم تو همیشه جنبه منفی رو نگاه میکنی چرا اینجوری فکر میکنی خوب چه ایراد داره مادرم بگه پسرم وسایل خانه داشته چه معنی داره از این حرف ناراحت بشی اگه ممکنه یه راهنمایی بفرماییید چکار کنم این اخلاقشون درست بشه @azsargozashteha💚
سلام خدمت شما من سوالم مربوط به برادرم هست که ۶۲ سالش ودیر ازدواج کرده دوتا پسر ۶ و۱۲ ساله داره و باز نشسته هست خانومش شاغل هست وخودش باز نشسته مشگلی که هست اینه که برادرم برنامه های تلویزیون مثل اخبار واینها رو ضبط میکنه وبعد دوباره با تایپ کردن وارد لب تاب میکنه واینکارو حتی در مسافرت هم انجام میده وخانومش از این کاراهاش خیلی ناراحته واعصابش خورد میشه واصلا کلا علاقه به جمع کردن روزنامه کتاب از اول زندگیش داشت و روزنامه های از اول انقلاب تا الان داره واستفاده ای تا حالا نکرده ازشون ولی از این کارش هم دست بردارنیست حرف هیچ کس رو هم گوش نمیده واگه خانومش بیشتر بهش بگه با هاش دعوا میکنه البته خودش میگه که میخوام‌ استفاده کنم از اینا اینها اخبار واقعی وجعلی نبست در ضمن خیلی هم مذهبی هست اهل نماز و روزه هییت هست ولی در این موارد حرف حرف خودش خانومش خیلی زن خوبی هست وخیلی کنار میاد بخاطر بچه هاش واز برادرم میخواد که روزها که اون سر کاره به بچه ها برسه وکلا همه این کارش عبس میدونند تا حالا از این نوشته ها وچیزایی که ضبط کرده هیچ استفاده ای نبرده خواهش میکنم یه راهکار بگید @azsargozashteha💚
سلام خانمی هستم ۳۷ساله وهمسرم ۴۲ساله،صاحب دو فرزند.خدارو صد هزار مرتبه شکر باهمسرم مشکلی ندارم،زندگی خوب و آرومی داریم.ایشون مرد مهربون و خوش اخلاق وزحمتکشی ان. مشکل اصلی من خواهرام هستن.این دو نفر از صبح تا شب باهم رقابت دارن که به سایر اعضای خانواده و فامیل ثابت کنن بین خواهرا از همه بهترن.برای اطرافیان کادوهای گرانقیمت وسنگین میخرن تا خودشونو تو دل اونا جا کنن...شاید باورتون نشه ولی شده وام گرفتن وبرای سایرین وسیله خریدن...یعنی این دو نفر همیشه آماده باشن که برای اثبات خودشون ی شیرین کاری انجام بدن ..حالا این وسط مشکلی که پیش میاد اینه که من متأسفانه یا خوشبختانه از این اخلاقا ندارم.ولی حس میکنم برای دیگران توقع پیش میاد که چرا من از این کارا نمیکنم باور کنید نمیتونم... احساس میکنم چون نمیتونم به اطرافیان خدمات ارائه بدم کم کم دارم از جمعشون طرد میشم.دیگه مثل سابق بهم توجه نمیشه یا ارزش چندانی براشون ندارم. خواهش میکنم بگید چکار باید بکنم؟این موضوع منو مستأصل کرده وروح و روانم رو درگیر کرده. @azsargozashteha💚
سلام...خانمی 25ساله هستم شوهرم 29سالشه 3 ساله ازدواج کردیم یک پسر 6 ماهه داریم بعد یک آشنایی خیلی خیلی کوتاه با همسرم ازدواج کردم خونواده ی شوهرم وضع مالیشون خیلی خوبه ولی ب شدت خسیسن شوهر منم این رفتاررو داره جوری که هیچ وقت منو خرید نمیبره همش میگه لباس برا چی میخوای فلان چیزو برا چی میخوای؟!(واقعا نمیدونم با این اخلاقش چه جوری کنار بیام) .. مادر شوهرم بیماری اعصاب داره (دارو مصرف میکنه) بعد از عقد متوجه شدم شوهر منم یه اختلال هایی داره خیلی آروم و متینه ولی تو یه سری مواقع میریزه به هم مثلا وقتایی که یه کاری رو میخواد انجامش نمیدم یا وقتی که کم خوابه یا تو بحثای بینمون من نباید چیزی بگم وگرنه عصبی میشه منو میزنه قبلنا خیلی زود پشیمون میشد میگفت ببخشید چرا کاری کردی دست روت بلند کنم ولی کم کم دیگه داره براش عادی میشه... هیچ وقت شبا بدون من نمیخوابید ولی از وقتی بچه م ب دنیا اومده یاد گرفته تنها میخوابه منم یکی از شبا رفتم بالا سرش ب زور گفتم باید حتما بیایی پیش من اونم بلند شد چندتا سیلی و مشت بهم زد گفت چرا دست از سرم بر نمیداری منم دیگه از اون شب کاری ب کارش ندارم جوری شده که کلا تنها میخوابه ...دلم خیلی گرفته تو رو خدا اقایون اینجوری با خانوماتون رفتار نکنید گناه دارن😔 @azsargozashteha💚
سلام خسته نباشید من خانومی هستم ۴۲ ساله و همسرم ۳۶ ساله،بنده ازدواج مجددم هستش همسر سابقم فوت شده و زمانی ک با این اقا ازدواج کردم دختر ۱۳ ساله داشتم و این اقا پسر مجرد بودند و سرپرستی دخترم را هم قبول کرد.وقتی ازدواج کردیم اخلاقش به مرور بدتر شد بعد از یک سال بچه دار شدم و الان ۲ پسر دارم ۸ساله و ۴ساله،دخترم ازدواج کرده.حالا یک روز باهام خوبه تا چند روز دعوا و قهر میکنه،همش حرفای زشت میزنه و بهم توهین میکنه،تحقیرم میکنه،میگه از زندگی چی میخوای همین ک دارم میارم تو میخوری بسه اصلا پول برای خودم و بچه ها نمیده واسه کار های شخصیم در حالی ک خانواده اش رو خیلی حمایت میکنه...جدیدا ب بچه ها میگه مامانتون هرچی میگه جوابش رو بدید،با کسی رفت و امد نداریم چوو دوست نداره،همش پدر مادرم رو فوش میده .میگه تو جایی رو نداری بری خیلی هم پررویی هرچی بهت میگم باز میمونی،در حالی ک از اول هم میخواستم طلاق بگیرم فقط بخاطر حرف مردم موندم الان هم خیلی خسته شدم دوست دارم جدا بشم ولی همش نگران بچه هام هستم نمیدونم اونارو چکار کنم بخاطر اینکه برادرش مشکل عصاب و روان داره میترسم بچه هارو ببره بده ب اونا..الان هرچی فکر میکنم میبینم این زندگی واسه من فایده ای نداره....دیگ نمیدونم چکار کنم دلم گرفته کاش کسی صدای منم میشنید @azsargozashteha💚
سلام...خانمی 25ساله هستم شوهرم 29سالشه 3 ساله ازدواج کردیم یک پسر 6 ماهه داریم بعد یک آشنایی خیلی خیلی کوتاه با همسرم ازدواج کردم خونواده ی شوهرم وضع مالیشون خیلی خوبه ولی ب شدت خسیسن شوهر منم این رفتاررو داره جوری که هیچ وقت منو خرید نمیبره همش میگه لباس برا چی میخوای فلان چیزو برا چی میخوای؟!(واقعا نمیدونم با این اخلاقش چه جوری کنار بیام) .. مادر شوهرم بیماری اعصاب داره (دارو مصرف میکنه) بعد از عقد متوجه شدم شوهر منم یه اختلال هایی داره خیلی آروم و متینه ولی تو یه سری مواقع میریزه به هم مثلا وقتایی که یه کاری رو میخواد انجامش نمیدم یا وقتی که کم خوابه یا تو بحثای بینمون من نباید چیزی بگم وگرنه عصبی میشه منو میزنه قبلنا خیلی زود پشیمون میشد میگفت ببخشید چرا کاری کردی دست روت بلند کنم ولی کم کم دیگه داره براش عادی میشه... هیچ وقت شبا بدون من نمیخوابید ولی از وقتی بچه م ب دنیا اومده یاد گرفته تنها میخوابه منم یکی از شبا رفتم بالا سرش ب زور گفتم باید حتما بیایی پیش من اونم بلند شد چندتا سیلی و مشت بهم زد گفت چرا دست از سرم بر نمیداری منم دیگه از اون شب کاری ب کارش ندارم جوری شده که کلا تنها میخوابه ...لطفا برام دعا کنید😔 @azsargozashteha💚
سلام عرض میکنم خدمت شما بنده دخترخانمی31ساله هستم، و هنوز ازدواج نکردم، حدود 1سال هست یه خاستگاری دارم که خیلی اومدن و رفتن، دوماه پیش مادرم اجازه دادن تا همراه پسرشون بیان خونمون، ما باهم مقداری صحبت کردیم، و قرار بر این شد که بیشتر باهم آشنا بشیم و زیر نظر خانواده ها تلفنی و یا بصورت پیامی با ایشون صحبت میکنم، ایشون از نظر ظاهری کمی خشن به نظر میرسن، اما چهره نسبتا خوبی دارند، اما بعضی وقتا به شوخی و خنده میگه دوست داری بینی تو عمل کنی و یا اینکه میگه، من ویژگی خوبی که دارم اینه که از شماخوشگلترم، خدا به من خوشگلی داده اما به شما اخلاق خوب داده یه بار که باهاش برخورد کردم وگفتم اگه واقعا از نظر شما من زشتم پس باهام ازدواج نکن، ایشون گفتن من بخدا واسه شوخی گفتم، من اگه میخواستم با دخترای خوشگل ازدواج کنم خیلی دور برم بود. اما تو زندگی اخلاق مهمتره و یکی دیگه اینکه توی صحبتاشون اشاره میکنن(البته به شوخی) اگه تو زندگی مشترک فلان کارو نکردی، حسابت با کمربنده، اما بعدش که میبینن ناراحت میشم یا جبهه میگیرم، سریع میگن شوخی کردم من اصلا اهل زدن نیستم، و خیلی حرفای دیگه نمیدونم واقعا داره شوخی میکنه یا جدی میگه ممنون میشم راهنماییم کنید، چطور باهاش برخورد کنم که بفهمم دست بزن داره یانه و یا اصلا میشه امیدوار بود به این ازدواج یا خیر. و در ضمن ایشون خیلی به من علاقمند شده. @azsargozashteha💚
سلام دوستان من یه شوهر مهربون دارم که عشق میریزه به پام. میگه کارای سختتو بذار آخر هفته ها من خونم واست انجام بدم توی طول هفته نمیذاره جارو کنم و تی بکشم فقط در حد گردگیریه کارام سرویس بهداشتیو برق میندازه برام پیاز داغ میگیره کمک میکنه واقعا بهم توجه میکنه برام مو رنگ میکنه هر کاری که میکنه سرشار از عشق و توجهه.. من کار بافندگی تو خونه انجام میدم، که حقوق شوهرم خرج خوراک و پوشاک میشه درامد من پس انداز میشه شوهرم به ما ثابت کرده عاشق زندگیشه بنده خدا پول چندانی نداره ماشینمونم یه تیبای داغونه چیز خاصی نیست که داشته باشیم ولی یه روز شوهرم به من گفت زن همسایه بهش گیر داده.. هم پیامک زده هم عشوه میریزه بع من گفت غیر مستقیم بهش بفهمون که تو میدونی و من اومدم بهت گفتم بدونه ازت چیزی پنهان نمیکنم. منم یبار تو حرفام بهش گفتم شوهرم هر زنی براش عشوه میریزه صاف میاد به من میگه حالا میخواد از زنای همسایه باشه یا سرکار. گوشیشم مدام دستمه اگه کسی پیامک بزنه اونیکه بازش میکنه منم. خداروشکر طبق گفته شوهرم دست از سرش برداشته ولی من خیلی دلم گرفت از خانوما چطور دلشون میاد برای هوس زندگی بقیه رو خراب کنن اگه شوهر من پاش میلغزید یا اهل هوسبازی بود چی! ما مسافرت های دوستانه ام میرفتیم همه میگفتن قدر شوهرتو بدون خیلی چشم پاک و زن دوسته رحمت به شیر پاکی که پدرش خورده چون شوهر من کپی یه پدرشونه… همیشه دعاگوشونم. @azsargozashteha💚
❤️ سلام چیزی که خیلی منو عذاب میده رفتار مادرم با عروس هامونه و متاسفانه گوشش بدهکار نصایح من و خواهرام نیست. همگیمون نگران زندگی برادرهامون هستیم همشم بخاطر رفتار مادرمه… همه در یک ساختمان هستن. مادر من انگار با عروساش لجه بچه هاشونو لوس و بد بار میاره به شدت هم اصرار داره هر روز بهش سر بزنن.. مادر من همیشه زن خود محوری بوده و زن سالاری در خانه ما بیداد میکرد و متاسفانه انقدر بی دلیل به رفتار های سلطنت طلبانه اش بها داده شده که چشمش فقط خودشو میبینه... فقط یکی از برادرام گفت من تو اون ساختمون زندگی نمیکنم. چون اخلاق مامانم و دخالت هاشو میدونست فرار رو بر قرار ترجیح داد که مادرم کلا باهاش قطع رابطه کرد. ما واقعا نگران زندگی برادرهامون هستیم. دلمون میسوزه بخدا.. دلمون میشکنه میبینیم بچه های عین دسته گلشون دارن مثل مادرمون بار میان و عروس ها جرئت اعتراض ندارن به تک تکشون گفتیم نرید اونجا دوری و دوستی.. به خرجشون نرفت. من وقتی میبینم مادرشوهر خودم انقد خانم و باوقار وقتش رو میذاره رو کتاب خوندن و اضافه کردن اطلاعاتش کیف میکنم. میگم چرا مادر من باید سرگرمیش این باشه کدوم عروس چی خرید؟ کدوم عروس چی خورد؟ این عذابم میده. دلم میخواد همه بتونن آزاد زندگی کنن. داداشای من هیییچ اختیاری از خودشون ندارن و من میترسم کارشون... @azsargozashteha💚