eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
وارو پسری بود که گاهی برای نظافت میومد راه پله ها رو تمیز میکرد از عبدالله شنیده بودم که اینجا دانش
زندگی تو یه زیر زمین ۳۰ متری نمور و حقوق بخور نمير وارو حتی پول لاک ناخن منم نیست. وارو کارگر ساده ساختمون بود. خیلی سعی میکرد که با هم خوش باشیم و مثل قبل که بیرون میرفتیم خرج کنیم و خوشتیپ باشیم.. ولی اون موقع من دستم تو جیبم بود و ماشین زیر پام حسابمم پر پول بود ، نه مثل حالا با یه دست لباس تنم از خونه عبدلله امدم تو این زیر زمین. وارو بچه بود و خیلی بهش فشار می آمد خرج شکممون هم در نمی آمد. هنوز نه عقد کرده بودیم نه به کسی حرفی زده بودیم. هر روز و هر ساعت و هر لحظه شایان زنگ میزد میگفت بابا خیلی ناراحته منم دلم تنگ شده برات .. بابا خیلی دوستت داره بدون تو زندگیش نابود شده. تو نباشی درسم و ول میکنم دیگه نمیخونم برگرد.. وارو روزهای اول فقط از عشق و زندگی مشترک میگفت ولی بعد فهمید بدون پول ممکن نیست. دوتامون فهمیده بودیم هرچه قدر عاشق باشیم بدون پول نمیشه زندگی کرد. شایان خیلی کلید کرده بود تا بالاخره فهمید من با وارو زندگی میکنم... چند روزی تو شوک بود و از ضعف اعصاب میرفت زیر سرم. بعد از چند وقت که سکوت کرده بود وقتی حرف زد به عبدلله گفت ... وقتی عبدلله فهمید بهم زنگ زد. +بدبخت بیچاره به زندگی و پسرت پشت کردی واسه ی یه بچه دهاتی؟ خاک بر سرت لیاقت زندگیه منو نداشتی .. چطور تونستی بی لیاقت چی تو زندگیت کم داشتی؟ وقتی این حرفها رو میزد میدونستم راست میگه ولی دیگه راه برگشت نداشتم شایان خیلی فشار روحی بهش آمده بود و اصلا نمی تونست با این قضیه کنار بیاد. صاحب خونه ی زیرزمینی که وارو اجاره کرده بود وقتی فهمید ما با هم این جا زندگی می کنیم خواست که هرچه زودتر اون زیر زمینه نمورو تخلیه کنیم گفت من دنبال دردسر نمیگردم تازه من خونه رو به یک پسر مجرد اجاره دادم یا بی دردسر خالی می کنید یا مأمور خبر می کنم .... با این پولی که داشتیم جایی گیر نمی اومد خیلی برامون سخت شده بود .. همه جوره به من فشار آمده بود. وارو دیگه بریده بود و نمی تونست تحمل کنه ، گفت می خواد برگرده شهرستان ... به من گفت بریم با هم اونجا زندگی کنیم. گفتم تو که جایی نداری بابات هم که زن گرفته بازنش و چند تا بچه دیگه ای که داره جایی واسه من تو ندارن .. اونجا کار و کاسبی هم که نیست بهتره همینجا بمونیم و دوتایی کار کنیم .. چند جا دنبال کار گشتیم ، ولی اصلا کاری نبود که بتونیم کار کنیم و خرج زندگی و خونه رو بدیم. خودم پشیمون شده بودم. وارو هم خسته شده بود و عشق و عاشقی از سرش پریده بود.. گفت برام فقط یه پول بلیط مونده اگه میخوای با من بیا .. دیدم حالا که مشکل مالی خورده به من میگه میخوای بیای بیا نمیخوای نیا... اصلا حال و حوصله مو نداشت عشقش سرسری بود ، حالا پشیمون شده بود... منو بگو که به خاطرش از این همه سال زندگی خوبم و شایان گذشته بودم. وارو بلیط گرفت و رفت من موندم آواره ی خیابون😔 ... بدبخت و تنها... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 می گویند: حرف ها هم دست دارند دست های بلندی كه گاهی گلويی را می فشارند و نفس می‌گیرند. می‌گویند: حرف ها هم پا دارند؛ پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی میگذارند و برای هميشه می‌مانند. می گویند: حرف ها هم چشم دارند؛ چشم های سياهی كه گاهی به چشمهای دیگران نگاه می‌کنند و آنها را در شرمی بیکران فرو می‌برند. مراقب باش حرف های تو اینگونه نباشد باور کنی یا نه سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوارتر است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام میشه مشکل منم گروه بذارین من ۹ماه هس نامزد کردم اوایل بانامزدم خوب بودم ولی بعدها خوانواده نامزدم دیدم ازش خیلی انتظار دارن دوتا برادر هم داره ولی همه کارهاگردن نامزدم هس بااونا خوش رفتاری میکنن ولی بااین نه من دلم میخواد باهاش برم بیرون ولی همش کار داره وبهش غر میزنن خسته شدم دیگه چیکارکنم ک دست از سر نامزدم وردارن ؟ ببخشید زیاد شد ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ سلام به ادمین بزرگوار✨🙏🏼 من خانمی ۳۹ ساله هستم اهل تهران راستش من قبلا هم گفتم شوهرم بسیار آدم خسیس و بددلی هست من واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم اگر بچه هام نبودن این زندگیو تموم میکردم برای اینکه یه مقدار پس انداز برای خودم بکنم کلی باید التماس شوهرم بکنم میخواستم بدونم خانومای کانال کار در منزلی سراغ دارن که هم مطمعن باشه هم سبک؟ واقعا بهش نیاز دارم در ضمن ساکن تهران هستم خواهشا راهنماییم کنید دیگه تحمل این زندگیو ندارم😭🙏🏼 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ سلام دوستان من یه مشکل برام پیش اومده گفتم اینجا مطرح کنم شاید کسی بتونه کمک کنه. دختر من ده سالشه و از سال اول که می‌خواست بره پیش دبستانی استرس زیاد داشت و این باعث حالت تهوع و استفراغ میشد دو یا سه هفته این حالتش ادامه داشت و بعد خوب بود .کلاس اول ودوم هم به همین صورت بود اما کلاس سوم که آنلاین بودن مشکلی نداشت .امسال کلاس‌ چهارم از وقتی که کلاسها حضوری شده به سختی میتونه بره مدرسه یا اصلا نمیره چون استرس بسیار زیاد و حالت تهوع شدید میگیره، حتی الان هم که تعطیله اگه کوچکترین مشکلی پیش بیاد دچار حالت تهوع میشه.من از همون پیش دبستانی هر سال پیش مشاور رفتم الان هم زیر نظر مشاور ، روانشناس و حتی دکتر اعصاب و روانه و داره دارو هم میخوره ولی استرس و حالت تهوع همچنان وجود داره . اگه کسی مشاور یا دکتر خوب توی اصفهان میشناسه یا راه دیگه ای بلده لطفا کمک کنید . ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ سلام وقتتون بخیر اگه میشه مشکل منم بذارید تا اگه کسی راهکاری داره ارائه بده. ممنون از همه عزیزان بنده یه خواهردارم ١٩ سالشه دانشجو هس همش تو اتاقش هس کمتر بیرون میاد اگه از اقوام کسی بیاد خونمون حتی برای احوالپرسی هم بیرون نمیاد هر چی هم مادرم بهش میگه گوش نمیکنه،میگه من جلو نامحرم ظاهر نمیشم که البته من فکر میکنم از اعتماد به نفس پایینش هس نه از روی گناه یا ثواب.هیچ مشکلی هم نداره از لحاظ قیافه و ظاهر تا حالا با جنس مخالف هیچ صحبتی نکرده(پسر خاله و پسر عمو و...) نه اینکه ناراحتیم که دوری میکنه از جنس مخالف نه اصلا اینجور نیس فقط خواستم رفتارش گفته باشم اصلا اجتماعی نیس خاستگار هم زیاد داره که بعضیاشون به خاطر همین رفتارش عقب نشینی میکنن دیگه خسته شدیم از رفتاراش مخصوصا مادرم. عاجزانه خواهش میکنم راهنماییمون کنید 🌹🌹🌹 ایدی ادمین👇🏻🌸 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱 در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه. فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"! کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد: یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. 🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن 🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 اگه خواستین پیامو بزارین توی گروه تا بعضیا بفهمن که نباید توی زندگی دیگران دخالت کن چون یه روزی خدا جوابشونو میده واقعا چوب خدا صدا نداره چند سال پیش قرار بود برای من توی همین ایام عید خواستگار بیاد چند روز گذشت ولی نیومدن با اینکه میدونستم حتما میان چون از مشهد امده بودن تهران که بیان خواستگاری ولی یهو نظرشون عوض شدو اصلا نیومدن خونه ی ما برگشتن مشهد با خودم میگفتم حتما مشکلی براشون پیش امده و دوباره برگشتن شهرشون چند روز بعد یکی بهم زنگ زد گفت میدونی چرا نیامدن گفتم نه نمیدونم گفت فلان کس بهشون گفته که نیان تو به درد زندگی نمیخوری و دختر خوبی نیستی خلاصه گفت پشت سرم کلی حرف زدن خدایی خیلی ناراحت شدم خداشاهده من به اون کسی که پشت سرم حرف زده بود هیچ وقت بی احترامی نکردم و نمیکنم حتی من زیاد نمیبینمش که بخوام رفتار بدی باهاش داشته باشم تا جایی که میتونستم احترامشو داشتم حتما دخترایی که این پیامی میخونن درک میکنن وقتی برای یه دختر یه خواستگار میاد یه حسی خوبی بهشون دست میده وقتی بهم میخوره واقعا نارحتی داره اگه بفهمی کسی خاستگاری و بهم زده که ازش انتظار همچین کاری رو نداشتی اونم نه یک بار بلکه دوبار من تا همین امروز اصلا به روش نیوردم که میدونم دوبار خواستگاری منو بهم زده منم همون موقع واگذارش کردم به خدا پری روز فهمیدم امسال عید دل اون خونه همون قدری که دوسال پیش من ناراحت بودم الان اون ناراحته نمیدونم درست شنیدم یا نه من شنیدم که اگه پشت سر یه جون بد بگی و ایندشو خراب کنی گناه بزرگی کردی دل اون خوش باشه یا نه دیگه هیچ فرقی به حال من نمیکنه آینده منو خراب کرد حرفایی که اون پشت سرمن زد باعث شد دیگه کسی نیاد خواستگاریم بازم میدونم همه چی دست خداست هرچی خودش بخواد همون میشه از همه کسایی که این پیامو میخونن خواهش میکنم برام دعا کنن ببخشید که طولانی شد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام به همگی یه پیام میفرستم.اگه دوست دارید تو کانال بزارید. هر سال عید که میشه.یا تعطیلی دیگه ای که پیش میاد. سیل مسافر هست.که سمت استان ما یا استانهای مسافرخیز دیگه سرازیر میشه. هربار که این‌مسافرهای محترم تشریف میارند.انتظار دارند.ما همیشه میزبان باشیم.خیلی راحت یک هفته بیان تو خونه ما بخورن و بخوابن و بگردن. دست به سیاه و سفید هم نزنن. میگن ما خسته ایم.آمدیم خستگی در کنیم. چون میدونن ما خودمون شرایط اینو نداریم‌.که بریم رو سرشون خراب بشیم.یا یه استانی مثل تهران به غیر از دود و دم چی داره که ما بخواهیم زود به زود بریم. خلاصه اینکه مسافرهای محترم اگه شما نیاز به تجدید روحیه دارین.اگه شما میخواهید عید بگردین. ما هم گردش دوست داریم .ما هم دل داریم‌. هر موقع که برادرشوهرم از تهران میاد.مادرشوهرم با کوهی از گردن دردو کمردرد اونو بدرقه میکنه.انقدر که تو طول یک هفته کار میکنه😔😔😔😔 ادما کمی درک داشته باشند خوبه. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خاهشا پیام منو بزارید خیلی محتاج دعام🤲 سلام اعضای محترم کانال بیشترین ناراحتی این روزتی اعضا خیانته شوهراشونه مثل من😞خیانت که فقط رابطه جنسی نیست حتی چت با یک زن یا دختر هم خیانته خانوما چرا با مردای زن دتر دوست میشید؟ اصلا چرا با نامحرم دوست میشید؟ به دل پاک زنهایی که صبح تا شب زحمت میکشن توی خونه که همه چی مرتب باشه غذا اماده باشه و... فکر نمیکنید؟ انقدر بد دلم شکسته که خیلی راحت میتونم از ته دلم تما خانومایی که با اقایون دوست میشن رو نفرین کنم اما خدا خودش تاوان دل شکسته ماهارو ازتون میگیره که اگه نگیره دیگه هیچ عادلی وجود نداره دعا کنید حال دلم خوب شه حداقل به خاطر پسر کوچولوم که پاک و معصومه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که من همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند ! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم . پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند ! ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول ! وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم ! چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم من حتی باریدن برف را هم ندیده ام ! من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم ! من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم ! و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست! من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم! با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم ! من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم ! همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد ! راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید و اگر مادرم را دیدید بگویید دخترش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🌼 سلام عزیزم من خلاصه ای از داستان زندگیمو میگم اگه دوست داشتی بذار. من از بچگی یه م
رفتند ... مامان گفت بیا درست رو هم قبول کردند حالا دیگه باید قبول کنی بهانه ای نداری (منظورش به خاطر خواهرام بود) با گریه زیاد گفتم باشه قبول ... دوره عقد من کنکور داشتم کنکور دادم بعدش بهانه کرد گفت حق نداری درس بخونی من نمیخوام از من بالاتر باشی ... خیلی چیزا ازش تو عقد دیده بودم یه بار گفت برو از جیب کاپشنم فلان چیزو بیار رفتم دست کردم تو جیبش یه مشمبا اومد دستم که توش یه سنجاق قفلی بود که نوکش یه ماده قهوه ای بود بعدها فهمیدم تریاک بوده ... بهش گفتم ، گفت هیچی نیست مال بچه هاست..بحث و عوض کرد. منم چون خانواده پشتم نبود اصلا صداشو در نیاوردم. عروسی گرفتیم بعد ازدواج راضیش کردم اجازه بده درس بخونم، قبول کرد گفت به شرطی که هیچ چیز زندگی بهم نخوره ... قول دادم برم پیام نور ، وقتی نبود بدو بدو شام و ناهار آماده میکردم کارامو میکردم درس می خوندم رتبه ام شد هزار و دویست مجبور شدم با رتبه به اون خوبی پیام نور انتخاب کنم که حضور کلاسش اجباری نباشه. چون رشته ام تجربی بود شیمی انتخاب کردم. همسرم شغلش خیاط بود دو تا همکار خانوم داشت یه لباس منو برده بود از رو اندازه های اون برام لباس بدوزه ، بعد یه مدت گفتم چی شد پس این لباس من گفت اگه برات بدوزم خانم عظیمی ناراحت میشه اونم میخواد برات نمیدوزم ... گفتم خب چه ربطی به اون داره تو می خوایی برای زنت لباس بدوزی باید اون اوکی بده؟ عصبی شد گفت بیا ببین زبونت چقدر دراز شده تو گفتی بزارم درس بخونی و قول دادی به هیچی گیر ندی... در کشو رو باز کرد هر چی کتاب و جزوه داشتم ریز ریز کرد و گفت فردا حق نداری برای انتخاب واحد بری اگه رفتی دیگه برنگرد دو تا هم لگد زد تو کمرم که چون باردار بودم بهش گفتم من هیچ جای زندگیت نيستم درست ولی حداقل به بچه خودت رحم کن به کمر و شکمم نزن صبح پا شدم رفتم دنبال انتخاب واحد اومدم کلید انداختم در رو باز کنم دیدم کلید در رو عوض کرده خودش هم نیست .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
✅ فقط مثبت‌ها را اطراف خود نگه دار آدم منفی‌ها چاه انرژی‌اند . آن‌ها مانند افراد مریض و بیماری هستند که مرضشان به شدت واگیر دار است . ممکن است بعضی‌ از این به شدت منفی‌ها افراد فامیل و حتی دوستان صمیمی‌ات باشند ، فرقی نمی‌کند . به عنوان یک اصل بپذیر که منفی نگاه کردن به دنیا ، بزرگترین ضربه‌ای است که یک فرد می‌تواند به خودش و آدم‌های اطرافش بزند . قانونی که باید رعایت کنی حذف یا نهایتا محدود کردن روابط خود با این افراد است . "قانون نشست و برخاست فقط با مثبت‌ها " می‌گوید با آدم‌هایی رفت و آمد و نشست و برخاست کن که : -تو را واقعا دوست دارند . -تشویقت می‌کنند . -به تو انگیزه می‌بخشد . -دلگرمت می‌کنند -و از همه مهم‌تر تو را خوشحال می‌سازند . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام میشه لطف کنید سوال منوبزارید ممنونم بابت کانال خوبتون یه خانمی تویه کانال گفتن برای رفع سوسک ازخونشون دستگاه برقی گرفته بودن میشه لطف کنن بگن اسمش چی بود وچه قیمت ازکجا تهیه کردن چون واقعا خیلی خیلی اذیت شدیم اصلا نمیره خسته😞شدیم بس سوسک کش خریدم ممنونم میشم جواب منو بدن برای فرج اقاهم یه صلوات 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سلام وقت بخیر سال نومبارک یه سوال داشتم ازاعضای گروه ایاکسی درسن ۲۳سالگی فشارخونشون ۱۵ بوده وچیکارکردن یا مشکلی داشتن که فشارشون بالا بوده وچطوری درمان کردن پسرمن به طوراتفاقی فشارشونو میگره روی ۱۵ بود حالامن خیلی نگرانشونم میترسم نکنه بیماری چیزی داره که فشارشون بالاست ممنون میشم اگه کسی تجربه یاراه اومدن فشاربالا به پایین وداشتن وچیکارکردن به نظرشمابه دکترمراجعه کنه تاحالا هیچ مشکل یابیماری نداشته وآزمایش خونم نداده فقط صورتشون جوش میزنه 💜💚 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سلام اعضای محترم و عزیز کانال راستش من دختر هستم و روی بازو هام و پشتم جوش های بدی میزنه که جاشم میمونه هر کاری کردم نرفته و خیلی ناراحت این موضوعم😭 اگه راهکاری میدونید بگین بهم اجرتون با امام حسین 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سلام سال نو مبارک ان شاالله سال خوب و پر از خیر و برکتی داشته باشید . عذرخواهی می کنم اگر امکان داره سوال بنده رو داخل کانال بگذارید ‌.سوالم اینه از شهرستان فسا استان فارس کسی هست بنده رو راهنمایی کنه ان شاالله خدا کمک بده قراره برای برادرم از اونجا زن بگیریم خودمون همدانی هستیم .از نظر اداب و رسوم و فرهنگ اگر راهنمایی بفرمایید ممنون میشم . تشکر می کنم از کانال خوبتون ایدی ادمین👇🏻🌸 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣😍 سلام ایام به کام❤️ سال نو مبارک😍 خب به درخواست دوستان قرار شد که گاهی اوقات یه چالش بزاریم که حال و هوای کانالمون عوض بشه امیدوارم تجربه هاتونو با ما به اشتراک بزارید 😘 اما موضوع چالش دوم 👇🏻 ما امروز منزل خاله ی همسرجان بودیم برای عید دیدنی تا اینجاش مشکلی نیست دیگه عیده و وقت دید و بازدید😬😅 اما شوهرم که داشت آجیل میخورد یهو خاله جان گفتن عزیزم بسه دیگه نخور برا مهمون بعدیمه این 🤦🏻‍♀😐 شوهرم طفلی تازه هم شروع کرده بود به خوردن ،هنگ کرد همونجا نمیدونست چی بگه 😂😂🤦🏻‍♀ خلاصه که از دو سه ساعت پیش این داستان شده توی خونه و داریم بهش میخندیم 😬🤣 شما چی؟ این مدت توی مهمونیای عید رفتار عجیب از میزبان یا مهموناتون دیدید؟؟؟🤦🏻‍♀ تعریف کنید بخندیم 😬😁 زیاد طولانی نباشه لطفا🙏🏻🌱 ادمین 👇🌹 @habibam1399 منتظریم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۴۵۱ @azsargozashteha💚