هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#قسمت_سوم فائزه که رفت خیلی فکرم درگیر بود با خودم میگفتم یعنی ممکنه محمدرضا وقت هایی که سرکار و من
#قسمت_چهارم
همون روز فائزه اومد خونمون و دوتایی زدیم زیر خنده.
گفت نه بابا شوهر تو از این آدما نیست خیلی آدم حسابیه دمش گرم.
گذشت تا پنج شیش ماهیی که گاهی اوقات دوست فائزه هم میومد خونمون، اسمش سیما بود و دختر مهربونی بود.
خیلی دوست داشتنی و دلسوز بود.
یه روز غروب که میخاستم از در خونه بیام بیرون و برم خونه مادرم، سیما اومد جلومو گرفت و گفت کار واجب باهات دارم.
اسکرین شات کلی چت که اسم و عکس محمدرضا بالاش بود بهم نشون داد و گفت از همون روزی که فائزه امتحانش کرده باهاش حرف میزنه
اولاش بهم میگفت یه پسر دیگس ولی یه روز گوشیش افتاد دستم و اینا رو دیدم.
تو الان حامله ای پس زندگیتو نجات بده.
دست و پام میلرزید، میخواستم بگم من حامله نیستم ولی اونقدر بهم فشار اومده بود که یهو غش کردم و افتادم رو زمین.
دست و پام میلرزید ، اونقدر ناراحت بودم که نمیتونستم بگم من حامله نیستم .
تا به خودم اومدم دیدم غش کردم و افتادم رو زمین .
به حال خودم که اومدم خونه بابام بودم و سیما هم بالا سرم بود .
مامانم مدام به سر و صورتش میزد و میگفت چیشده چه بلایی سر بچه طفل معصومم اومده .
به خودم اومدم و دوباره پیام ها رو از سیما خواستم ،
سیما نشونم داد و گفت فائزه چند ماهه با یه پسر اشنا شده ولی نمیگه کی ، هر روز یه اسم میداد .
چند وقت پیش اسکرین ها رو تو گوشیش دیدم و سریع واسه خودم فرستادم ،
بعدش بهم گفت تو حامله ای .
هر چی فکر کردم دیدم بدونی بهتره ، دلم نیومد با یه بچه هوو سرت بیاد .
مامانم نفرین میکرد و من گوشه خونه نشسته بودم و فقط گریه میکردم .
سیما قسممون میداد که اسمی از من نیارید ، مامانم زنگ زد به بابام و داداشم . همه میگفتن حتما محمد رضا رو میکشیم ، دم درآورده .
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
#پرسش_اعضا❤️
سلام به ادمین کانال. بانوجان مشکل من شاید خنده دار باشه ولی داره عذابم میده.
ناراحتم.. شوهرم انگار صاعقه خورده به ملاجش، از مردی که به زور ریشاشو میزد و صد سال یبار بدنشو شیو نمیکرد و همیشه بوی عرق میداد تبدیل شده به مردی که یک روز در میون حمومه شیو میکنه تازه وقت گرفته بره مو بکاره.
بهش گفتم بین ۱۳ تا ۱۵ ساعت طول میکشه اینم قبول کرده که تو کل ۴۰ سال زندگیش ۳ ساعت برای زیباییش وقت نذاشته الان ۱۳ ساعتو قبول کرده.
ورزش میکنه و به خودش میرسه. من بجای اینکه خوشحال باشم مشکوکم، با اینکه اصلا اهل گوشی بازی و گوشی دست گرفتن و خطا نیست ولی ته دلم داره میلرزه.
بهش میگم چته متحول شدی؟
میگه به خودم اومدم😐😐😐
از اون روزه میگه تو خواب هی نفسم میگیره نکنه پلیپ دارم.
حس میکنم اینا پیش زمینه اس که بره دماغشم عمل کنه😔😔😔
البته شاید اشتباه میکنم ولی خواهشا یکی همفکری بده چطور میشه فهمید داستان چیه
بخدا بو داره، اخه این هیچ وقت اینجوری نبوده به خدا.
ایدی ادمین👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا❤️ سلام به ادمین کانال. بانوجان مشکل من شاید خنده دار باشه ولی داره عذابم میده. ناراحتم.
سلام
اخ یه دیقه این اخری رو خوندم یادم بابام افتادم 😂 اخه اونم همش میگه پلیپ دارم من نمیتونم بخوابم فردا پس فردا تو خواب خفه میشم ولی مامانم اجازه نمیده عمل کنه😂 من نمیدونستم باید به این قضیه شک کرد برم به مامانم بگم یه کاری کنه🤣🤣.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانم محترم.
لطفا به همسرتون مشکوک نشین اینجوری خودتون اذیت میشین ...شماهم به خودتون برسید به روز باشیدهیچی برای خودن کم نزارین خرج کنید گاهی قانع بودن زیاد به زندگی آسیب میزنه.
اگه از چیزی یا رفتاری نارحتین باهاشون حرف بزنیدناراحتی و دلیل ناراحتی تون رو بهشون بگین.منم اگه از رفتارهمسرم ناراحت میشم بهشون میگم...لطفا برای زندگی منم دعا کنید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خانومی که گفتن همسرشون میگن که متحول شدن و به خودشون میرسم....
عزیزم من اگر جای شما بودم هم واقعا شک میکردم اما الان راه حلی برای این مشکلتون ندارم.
ولی یه سری نکاتی هست که اگر شما رعایت کنید (اگر خدایی نکرده همسرتون.... که انشالله اینطوری نیست) میتونید همسرتون رو بیشتر سمت خودتون جذب کنید.
اول اینکه اصلا هی بهش نگین چِت شد چرا یهو تغییر کردی . چون این خودش باعث میشه همسرتون ازتون فاصله بگیره ، عوض هی ازش تعریف کنید از تیپش از خوبیاش و..... تا این نیازِ به دیده شدنش رو خود شما تامین کنید نه هر کس دیگه ای.
و نکته دیگه شماهم خیلی به خودتون برسین به اندامتون پوستتون و.... و از همسرتون کم نیارین بلکه شما باید سرتر باشید تا دل همسرتونو ببرین😉 ورزش کنین مطلب در مورد همسرداری بخونین ماسکهای مختلف و امتحان کنید شمام مث همسرتون برین آرایشگاه....
سعی کنین انقد برای همسرتون دلبر باشید و بهش محبت کنید که کسی این نیاز هاشو بجای شما تامین نکنه
واز همه مهمتر به خدا توکل کنین و ازش کمک بخواین.
موفق باشی😉🌺💞
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به همی دوستان دوستی که گفته شوهرش متحول شده...دوست عزیزشماکه میگی گوشیواینجورچیزهادردسرسش نیس،اگه میتونی تعقیبش کن تابتونی بفهمی که چی شده،منم مثل شما که بعدا فهمیدم اقا زن صیقه کرده،،،اگه خدایی نکرده چنین چیزی بوداصلابه روش نیارتاوقتی که خوب ازش مدرک جمع کنی...قول همچین مردی رونخور...اگه چیزی نبودکه هیچی دیگه،بایدخوشحالم باشی وقدرشوبدونی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در مورد اون خانم که شوهرشون میخاد مو بکاره یا دماغ عمل کنه
اقایون بعد از ۴۰ سالگیشون کلا بیشتر دلشون میخاد به خودشون برسن
بنظرم اون خانم بجای اینکه جلوی شوهرشو بگیره پا به پاش خودش و هم زیباتر کنه
مثلا بگه اگه دماغتو عمل کردی منم عمل میکنم
یا شوهرشون مو میکاره ایشون هم بره موهاشو رنگ خیلی خاصی بزنه
خلاصه که هیچجوره از شوهرشون کم نیارن و همیشه بهتر از شوهرشون باشن
چون اگه ایشون رو منع کنن ممکنه جواب معکوس بده و بدتر لجبازی کنن
وقتی میگن ادم پاکی هستن دیگه دلیلی بر ترس و نگرانی وجود نداره اتفاقا خوشحال باشن که شوهرشون دارن بهتر میشن
فقط باید پا به پاشون و حتی بیشتر به خودشون برسن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ به پرسش اعضاء امروز چهارشنبه ۲۹ بهمن
این خانم به جای اینکه به همسرش شک کنه، بهترین کار این هست که بیشتر از قبل، به همسرش دل بده و دلبری کنه. با شوهرش بیشتر خوش بگذرونه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ...پاسخ به سوال خانمی که همسرشون به خودش میرسه 😄
همسر شما در بحران ۴۰سالگی هستن ...آقایون معمولا در این سن احساس شکست و پیری دارن..
به جای شک کردن به خودتون برسین و پابه پاش جلو برین ورزش کنین ...دونفری بیرون و گردش برین ...مردا توی این سن دوس دارن عاشق بشن چون بهشون حس جوونی میده ..شما هم سعی کنین این حس رو بهش انتقال کنین ...وتحسینش کنین ....امیدوارمموفق باشین
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#قسمت_چهارم همون روز فائزه اومد خونمون و دوتایی زدیم زیر خنده. گفت نه بابا شوهر تو از این آدما نی
#قسمت_پنجم
از خونه در اومدن تا برن محمدرضا رو کتک بزنن
، دلم برای خودم میسوخت واسه زندگی که هنوز دو سال بیشتر ازش نگذشته بود و من فکر میکردم خیلی خوشبختم .
بعد یکی دو ساعت برادرام اومدن ،
رفته بودن سر کار محمد رضا و باهاش دعوا کرده بودن . دعوا بالا گرفته بود و کار به کتک کاری رسیده بود.
اونقدر حالم بد بود که زیر سرم بودم
، تا غروب هیچ خبری نشد و غروب بود که در خونه رو زدن .
محمد رضا و باباش بودن ، اومدن بالا و باباش میگفت پسر من چه خطایی کرده ؟
مادرم نفرین میکرد و میگفت الهی سر دخترات بیاد ،
دست آخر محمدرضا داد زد من الاغ هیچ غلطی نکردم به چه زبونی بگم آخه ؟
گفتم هیچ غلطی نکردی ؟ اونی که با فائزه دوسته منم ؟
اونی که بهش میگه زنم زشته ، ساره رو به زور به من دادن منم ؟؟
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
#تلنگر 🌹
💠حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود.
بعد از پیادهروی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمهای نشستند و تصمیم گرفتند؛ استراحت کنند.
حکیم به هر یک از آنها لیوانی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند.
شاگردان هم این کار را کردند.
ولی هیچ یک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود.
سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند و همه از آب گوارای چشمه نوشیدند.
حکیم پرسید: «آیا آب چشمه هم شور بود؟»
همه گفتند: «نه، آب بسیار خوش طعمی بود.»
حکیم گفت: «رنجهایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است
نه کمتر و نه بیشتر. این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنجها را در خود حل کنید
. پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنجها فایق آیید.»
دریا باش که اگر یک سنگ به سویت پرتاب کردند سنگ غرق شود نه آن که تو متلاطم شوی!
@azsargozashteha💚
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
#پرسش_اعضا ❤️
#درد_دل
سلام. یه سوال داشتم، از اعضا کانال راهنمایی میخواستم.
من 11 سالی میشه از دواج کردم.یه خواهر شوهر ویه جاری دارم که اون اولیه ومن دومی.
از همون اول خونواده شوهرم به پسر و عروس اول خیلی اهمیت میدادن و همیشه به طور غیر مستقیم اونو تو سر من میزدن.
و همین باعث یه جور گوشه گیری و دلخوری من از اونا شده، که البته به روم نمیارم هیچ وقت.
الان مشکل من اینه که هر وقت ما خونه مادر شوهر جمعیم خواهر شوهرم انگار منو نمیبینه،
بامن زیاد حرف نمیزنه یا سرش تو گوشیه بیشتر.
اما جاریم که میاد اصلا تا اخر از هم جدا نمیشن ،اینقد که باهم حرف میزنن و انگار اصلا من اونجا وجود ندارم.
هرچیم سعی میکنم که موضوعات مختلف برا حرف زدن پیش بکشم،ولی خوب یه نفر آدم مگه چقد میتونه حرف بزنه.
یه بارم برا مادر شوهرم گوشه اومدم که من حوصلم سر رفته،
گفتم که غیر مستقیم خواهر شوهرم بفهمه که من ناراحتم
،اما مادر شوهرم گفت ،اونا چون تو محل کار نمیتونن باهم صحبت کنن، اینجا توخونه حرفاشونو میزنن
«آخه اونا محل کارشون یکیه».
ومن فکر میکنم چون من خونه دارم، واونا شاغل براهمین به من اینجوری نگاه میکنن.
منم برای اینکه تحمل این وضع برام راحت تر باشه سعی میکنم خودمو سرگرم کنم،یا تو آشپز خونه،یا گوشی، یا با بچه هام.
لطفا راهنماییم کنین چطوری توجه اونا رو به خودم بکشم یا اصلا چیکار کنم بهتره؟
ایدی #ادمین 👇👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
4_452715601975052448.mp3
1.48M
سوره #بقره❤️
صفحه ی ۵۸🌹
@azsargozashteha💚
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️ #درد_دل سلام. یه سوال داشتم، از اعضا کانال راهنمایی میخواستم. من 11 سالی میشه از دوا
#پاسخ_اعضا ❤️
دوست خوبم که گفتی خواهرشوهر و جاریم بهم توجه نمیکنن.
اصلن نیاز نیس اینقدر حساسیت نشون بدی
چرا بخاطر یه مساله به این کوچیکی و بی ارزشی اینقدر ناراحتی.خوب توجه نکنن.مگه تو در ماه چقدر میخوای اونارو ببینی.
منم یه هماروس دارم بنده خدا فکر میکنه از دماغ فیل افتاده منم بهش بها نمیدم.
اگر دلت میخواد رابطه داشته باشی یه چن وقتی سر سنگین باش خودشون میان طرفت.
ارزش خودت پایین نیار.
از خواهرشوهر و هماروس توقع نداشته باش
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانمی که خواهرشوهرش با جاریش صمیمیه بنظر من اصلا موضوع بااهمیتی نیست چون اینجور مسائل خیلی پیش میادخودتونو ناراحت نکنید ارزش آدما به میزان ارزشی هست که برای شما قائلن بی چشمداشت کمک کنید اما دوستای خودتونو داشته باشید و اگر تونستید با مادرشوهرتون بواسطه محبت بیتوقع و بیدریغ صمیمی بشید که این خلا براتون پر بشه همچنین ارزش کار خودتونو بدونید خانه داری و توی خونه موندن به خاطر بچه ها کار بسیار بزرگ و ارزشمندیه بنظر من خانمایی که بدون دلیل خیلی ضروری سر کار میرن و بچههای طفل معصومشون رو تو مهد کودک و پیش اینو اون رها میکنن نامی جز خودخواهی نمیشه روش گذاشت ارزش خودشونو کمکم پیش همسرشون هم به عنوان یه زن پایین میارن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به خواهر گلم عزیزم منم تو شرایط شمام چهارتا جاری و دو تا خواهر شوهر دارم همشون ازم بزرگترن منو یه جاریم حیاط مادر شوهرم خونه داریم عزیزم ده ساله هر کاری کردم بهشون نزدیک بشم خیلیم از خود گذشتگی کردم چیزی که آخرش نصیبم شد یه مشت حرف مفت بود عزیزم زندگی تو بکن و خوش باش دوست داشتن زوری نیست خواهان کسی باش که خواهان تو باشد برا خودت یه قانون کن من بعد ده سال تازه فهمیدم اینا لیاقت تو رو ندارن این مطمئن باش برا منم دعا کن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام اون خانومی که گفتن خواهر شوهرشو جاری بهش محل نمیدن اگه من جای شما بودم یه ذره هم بهشون محل نمیدادم اصلا خودشون و کاراشون برام مهم نبود اگه شما هم کم محلی بکنین به طرفتون میان
@azsargozashteha💚
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#قسمت_پنجم از خونه در اومدن تا برن محمدرضا رو کتک بزنن ، دلم برای خودم میسوخت واسه زندگی که هنوز
#قسمت_ششم
محمدرضا گفت به جون مادرم من با کسی صحبت نکردم ،
نه فائزه نه هیچ خر دیگه ای .
خود تو میدونی من چقدر خاطرتو میخوام ،
میدونی چقدر دوست دارم بعد برم سراغ اون دختره ؟
گفتم واسه فیلم بازی کردن خیلی دیر شده آقا ،
من طلاق میخوام .
بابای محمدرضا گفت استغفرالله این حرفا چیه ؟
بخدا که اسم طلاق برکت رو از خونه میبره تو رو خدا اسم طلاق نیارید .
گفتم کدوم برکت ؟
محمدرضا گفت مادرم از این قضایا خبر نداره ،
قلبش مریضه بیا این دعوا رو کشش نده برگرد خونه.
مامانم گفت پس اومدنت به اینجا هم واسه خاطر دختر بیچاره من نبوده واسه خاطر مادر خودت بوده آره ؟
محمدرضا گوشیشو پرت کرد جلوم و گفت ببین ،
اصلا برو پرینت مکالمه بگیر ،
گوشی من دستت باشه ببینم کدوم خری به من پیام میده .
مامانم گفت اگر با طرف رفیق میشدی دردی نبود ، درد اینجاست برگشتی بهش میگی ساره اصلا زن نیست ،
من ازش بدم میاد ، خانوادش آدم نیستن .
بشکنه این دست که نمک نداره ، ما کم بهت خوبی کردیم ؟
محمدرضا پا شد و گفت اصلا بیایم بریم در خونشون. من این دختره رو به عزای خانوادش مینشونم که اینجوری آتیش انداخته تو زندگی من ، بابا داره دروغ میگه.
اسکرین چتاشو بهش نشون دادم و گفتم اینا هم دروغه ؟
یکم مکث کرد و گفت فتوشاپه، این من نیستم ، زدم زیر خنده و گفتم از اینجا برو بیرون .
محمدرضا که از خونه رفت بعد نیم ساعت فائزه و مادرش اومدن دم در خونمون مامانم میخواست راهشون نده ولی به زور بالا اومدن .
مادر فائره گفت برو خدا رو شکر کن حاج آقا نبود این حرفا رو بشنوه وگرنه بیچارتون میکرد ، خدا لعنتتون کنه که به دختر پاک من تهمت نزنید .
فائزه زد زیر گریه و گفت جواب خوبیای من این بود ؟؟
@azsargozashteha💚
۳۰ بهمن ۱۳۹۹