زیارت-عاشورا-صوتی-–-فرهمند.mp3
1.95M
قرائت زیارت عاشورا ❤️
صوتی 🌱
با نوای استاد فرحمند🌸🍃
وی در تاریخ یکم فروردین ماه سال 1349 دیده به جهان گشود و در دوران هشت سال دفاع مقدس در کنار دیگر رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و به دفاع از دین و میهن پرداخت.
شهید بدوی در دوران دفاع مقدس چند بار مجروح شدند ولی باز هم سعی داشت به هر نحوی که شده و با رشادتها و مجاهدتهای زیاد دین خود را به اسلام و نظام اسلامی ادا کند.
پس از هجوم تکفیری ها به کشورهای اسلامی شهید بدوی برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت و در روز شنبه بیستم آبان ماه سال 1396 مقارن با 22 صفر سال 1439 هجری قمری در شهر البوکمال در استان دیرالزور این کشور به شهادت رسید.
برادر دیگر شهید بدوی که شهید عبدالزهرا بدوی نام دارد نیز در تاریخ پنجم مرداد ماه سال 1367 در اسلام آباد به فیض شهادت نائل آمد.
تربت پاک شهید حبیب بدوی در کنار مزار برادرش شهید عبدالزهرا بدوی و پسر عمویش شهید قاسم بدوی و در نزدیکی مزار شهید سید مهدی موسوی نخستین شهید مدافع حرم استان خوزستان در قطعه 2 گلزار شهدای اهواز قرار دارد که زیارتگاه عاشقان قرار دارد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
وصیت نامه شهید سید علی حسینی❤️
بسم رب الشهدا در این روزهای آخر عمرم که امیداورم با شهادت به پایان برسد چند خطی از خویش بهجا میگذارم تا شاید در آینده مفید کسی واقع شود. مدتی است عراق به ایران حمله کرده است و برادران مرا یکی بعد از دیگری به خون میغلتاند. من نیز میروم تا به جد بزرگوارم بگویم که راهی را که شما اهل بیت رفتید الگوی ما در تمام دورانهاست. راه جدم علی، راه حسین مظلوم و مابقی اهل بیت. اما دوست دارم آن هنگام که در خون خویش دست و پا می زنم ذکر لبم یاحسین باشد و سرم بر دامان مادرم فاطمه (س) باشد. راهی را که من و دوستانم میرویم راه حسین بن علی (ع) است؛ راه خمینی کبیر است. اگر خواهان شفاعت علی (ع) و فاطمه (س) هستید به ولی امر و نایب حضرت امام زمان متوسل شوید زیرا حیات و ممات ما اعتقاد به ولایت است. آن موقع که درک کردم ولی فقیه کیست و ولایت چیست فهمیدم نداشتن ایمان به ولایت فقیه سقوط در قعر جهنم است. خدایا مرا ببخش و بیامرز و مرا با شهادت به دیدار خویش بپذیر. آمین یا رب العالمین سیدعلی حسینی 1359/7/8
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 عاطفه سر تکون دادم و گفتم نه مصمم گفتم نه نمیندازمش چون از طرف یه غریبه بهم
#داستان_زندگی 🌸🍃
عاطفه
عزیز در اتاقو باز کرد و گفت
عاطفه حواست کجاست چند بار صدات زدم
به خودم اومدم و گفتم
ببخشید عزیز حواسم نبود
عزیز متعجب مکث کرد و گفت
بیا تلفن کارت دارن
گرفته گفتم
اگر مریم بهش بگید بعداً خودم بهش زنگ میزنم
عزیز گفت
از روستا زنگ زدن یه ربعه بنده خداها معطل توان
فوری از جا بلند شدم و گفتم
حتما آمنه است
با شنیدن صدای اسماعیل بلندتر گفتم
سلام اسماعیل حالت خوبه؟
اسماعیل با تاخیر و خشخش جواب داد
من خوبم خانم ولی ننه مهلقا رو آوردیم شهر پی مداوا همش بیقراری میکنه ورده زبونش شده اسم شما
بلندتر گفتم
دکتر دیدتش اسماعیل؟
اسماعیل بازم با تاخیر گفت
دکتر گفته باید مریض خونه بخوابه
به عزیز نگاه کردم و گفتم
اسماعیل یعنی میگی من بیام اونجا ؟
شنیدم که اسماعیل گفت
خودش گفته میخواد شما رو ببینه اون گفته ...
صداش قطع شد ناچار تلفنو گذاشتم و گفتم
بازم قطع شد
عزیز نگران پرسید
چی شده مادر ؟
دوطرفه سرمو با دست فشردم و گفتم
مادر مهلقا حالش خوب نیست بردنش بیمارستان شهر فکر کنم به کمک احتیاج داره
عزیز ناراحت گفت
میخوای بری؟
سر تکون دادم و گفتم
باید برم عزیز خودش از اسماعیل خواسته خبرم کنه
عزیز گفت
پس همین فردا باید حرکت کنی
با یادآوری اون نامه گفتم
فردا صبح اول باید برم ادارهی فرهنگ نامهی تأییدیه نهضتو بهشون بدم
عزیزم مثل همیشه گفت
نگران نباش تا تو بری و برگردی منم وسایلتو آماده میکنم
لبخندی زدم و گفتم
ممنون
صبح فردا نه روی روی رویارویی با سروش رو داشتم نه وقتی برای تلف شدن
ساعت هفتونیم صبح بود که از خانه به مقصد اداره فرهنگ بیرون زدم
اداره خلوت و تقریباً سوتوکور بود با تردید یه ضربهی کوتاه بهدر اتاقش زدم و اونو باز کردم
با دیدنم برخلاف دیروز نه بلند شد نه سلامی کرد جلوتر رفتم اینبار اول من سلام کردم
پاسخ داد یا نه به برگهی توی دستم نگاه کرد و گفت
فکر نمیکردم به این سرعت تأییدش کنن
برگه رو روی میزش گذاشتم و گفتم
تأیید نمیکردن حاجی زنگنه زحمتشو کشید
سرتکون داد و گفت
بسیار خوب کاراشو انجام میدم
با تردید همونطور که گوشه ناخنم رو میکندم پرسیدم
ببخشید کی بازرس میفرستن؟
کوتاه نگاهم کرد و گفت
فکر نمیکنم زیاد طول بکشه انشاءالله تا قبل شروع سال تحصیلی جدید کاراش انجام بشه
گفتم
ممکنه این چندروزه بفرستن؟
مکث کرد انگار متوجه حالت نگرانم شد چون پرسید
چطور مگه ؟
گفتم
چون من همین امروز دارم میرم اونجا اگر بازرس طی همین چند روز بیاد منم اونجا میمونم
به برگه بعد هم به ساعتش نگاهی انداخت و گفت
روند اداریش حداقل تا ظهر طول میکشه
برخلاف دیروز دلم میخواست اینبار برام پارتیبازی کنه
ملتمس نگاش کردمو گفتم
خیلی فوری یکی از اهالی رو بردن بیمارستان به من احتیاج داره من باید هرچه سریعتر خودمو بهش برسونم
متعجب گفت
بهخاطر یکی از اهالی میخواید برید اونجا؟
بازم معنی تعجبش رو درک نکردم مگه کجای کارم اینقدر تعجبآور بود که ابروهاش بالا و چشاش تنگ کرده بود
گفتم
بله بهخاطر یکی از اهالی که حالش خوب نیست و به من نیاز داره
جوابی نداد
متوجه شدم که نمیخواد کاری انجام بده بههمین خاطر گفتم
باشه بههرحال ممنون
رسم ادب این بود که بابت دیشب هم ازش عذرخواهی میکردم اما بهنظرم این آدم ارزششو نداشت تا در اتاقو باز کردم بلند شد و گفت
عاطفه خانوم میتونین یکی دو ساعتی صبر کنید ؟
بیاراده لبخندی اومد روی لبم
اومد سمتم و گفت
کاراشو انجام میدم
سکهای انداختم داخل تلفن و شمارهی خونه رو گرفتم تا عزیز گفت
بله
گفتم
سلام عزیز خوبی؟
عزیز یکی دو ساعتی طول میکشه تا اداره بگه کی بازرس میفرسته روستا من منتظر خبرشم نگرانم نشید
عزیز گفت
باشه مادر منم دارم وسایلی که لازم داری رو سرجمع میکنم
گفتم
دستت درد نکنه عزیز خداحافظ
صبحونه نخورده از خونه اومده بودم بیرون از دکه اداره یه بیسکویت ساقه طلایی خریدم روی صندلی نشسته و مشغول خوردن شدم
طولی نکشید که سروشو دیدم داره به اطراف نگاه میکنه و انگار دنبال من میگرده
تا بلند شدم منو دید اومد سمتم
پرسیدم
درست شد کی بازرس میفرستن؟
نگاهشو از بیسکویت نیمه توی دستم گرفت و فقط گفت
بریم
متعجب گفتم
کجا ؟
گفت
مگه نمیخواستین برین روستا
گفتم
چرا اما بازرس
به راه افتاد و گفت
من بهعنوان بازرس همراهتون میام
همچنان ایستاده بودم که برگشت نگام کرد و گفت
فکر کنم عجله داشتین
دو قدم عقبتر ازش راه میرفتم که قفل در ماشین رو باز کرد و گفت
فقط قبلش من باید یه سر تا خونه برم
سر تکون دادم و توضیحی ندادم که منم باید برم خونه تا وسایلمو بردارم
#ادامه_دارد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 به حبیبه خانم وسلام به هم گروه عزیز دخترم ۲۴ سالشه یه پسر داره نزدیک دوماه خونریزی
پاسخ اعضا 🌸
سلام خدمت دوستان وحبیبه خانم ،بحق فاطمه زهرا علیهاالسلام خدا گناهان همگی مارا ببخشه 🤲دیشب تاحالا که پیام دختر خانمی که نوشته بود به خاطر این که به عشقش برسه به مادرش به دروغ گفته که با پسره رابطه داشته ودیگر دختر نیست ومادرش شوکه شده وسکته کرده راخوندم دارم از غصه دق میکنم 😩😩😭😭آخه دختر چرا همچنین حرفی را به مادرت زدی یعنی اینقدر ارزش داشت حالا یک عمری بشینی وعذاب وجدان داشته باشی که باعث مرگ مادرت شدی وای نمیدونم چی بگم فقط همیشه برو سر مزارش وازش،بخواه که به خاطر نادونی که کردی تورا ببخشه وزیاد استغفار کن تا خدا هم تو را ببخشه برات از صمیم قلبم دعا میکنم ولی مادرا خیلی مهربونن عزیزم حتما میبخشه از اون بخواه ب حرمت حضرت زهرا برات دعا کنه که عابرو ت راحفظ کنه چون مادرت عابرو براش خیلی مهم بوده که باشنیدن این حرف سکته کرده😢 دراین شب جمعه هم برا شادی روح. مادر من هم صلوات 🙏
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام عزیزم در مورد عفونت واژن و رحم که خانمها زیاد سوال میکنندمن خیلی زیاد درگیر میشم ولی حالا یه کم اوضاع بهتر شده وقتی عفونت واژن داشتم عفونت ادراری هم دچار میشم رفتم پیش متخصص کلیه و مجاری ادراری سونو آزمایش دادم بهم گفت یک ساعت قبل از رابطه یه دونه قرص آنتی بیوتیک هرنوعی باشه مصرف کن حالا کمتر دچار عفونت میشم( با تجویز پزشک ❌) انشالله کمکی کرده باشم به دوستان
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام خدمت همگی
بعضی پیامها را که میخونم ازبس ناراحت میشم انگارخون به مغزم نمیرسه😡مثلاً خانم 35ساله ای که گفتند دختر 12سالشون شب ادراری داره وپسرشون پرخاشگر وعصبیه وهمسر خیلی بداخلاق وبددهنی دارند والان دوباره باردارند🤔آخه خانم عزیزبااین اوضاع زندگی چرا اینقدر بی فکرعمل میکنید و اجازه میدید یه موجود بی گناه دیگه را با این شرایطی که از زندگیتون گفتید به دنیا بیارید خواهشاً یکم تفکروتامل کنید وقتی یه زندگی اینقدر فضاش متشنجه چرا یه طفل معصوم دیگه را هم به این زندگی وارد میکنید بخدا گناه دارند.شما وضعیت زندگیتون با دوتا بچه ی مشکل دار و همچین همسری معلوم نیست چطور اینقدر بی ملاحظه آید و دوباره باردارمیشید؟یکی دیگه راهم به این آشفته بازاراضافه میکنید.ببخشبد اینطوری گفتم ولی آدم دلش به حال این طفلای بیگناه میسوزه .
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام به خواهر عزیزی که شوهرش فوق العاده بد دهن وبد هست، دست بزن داره، خوب خواهر من چیز دیگه هست که داشته باشه،پس چرا با وجود دو فرزند ی موجود زبون بسته رو وارد این جریان کردی و گذاشتی با دار بشی گناه فرزند سوم چیه😔اومدی اینجا از شوهرت مینالی، خودم ی زن هستم نمیتونم ناراحتت کنم ولی مقصر صددرصد خودتی😔😔
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام وقتتون بخیر خانمی که هزینه امتحان آموزش و پرورش رو شوهرشون نمیدن و از پدرشون میگیرن دخترشون هم مشکل عروق داره خواسته بودن کمکشون کنم که تو امتحان آموزش و پرورش قبول بشن من امتحان آموزگاری دادم و خداروشکر قبول شدم اگه منابع میخواین شمارشون رو بهم بدید تا چنتا کانال معرفی کنم و خلاصه هایی که خودم خوندم در اختیارشون بزارم
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام خانمی که پسر۲۲ساله ات اذیت می کنه قرآن پرت می کنه پسران از۱۹سالگی تا۲۳سالگی همینطوربودکتاب مفاتیح ازدست پرت می کردبالای دسشویی حیاط شیشه هم می شکست هرشب عرق می خورددیرمی آمدباپدرش گل آویزمی شدتوکوچه عربده می زدآبروبرامون نگذاشته بود اول ببرش دکتراعصاب روان اگرنیامدخودت بروبه دکتربگودارومیده مثلابه من قطره هالوپریدول دادیواشکی درآب یاشربت بش میدادم بعدهم ختم زیارت عاشوراحق شناس بردار
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام در جواب خانمی ک گفتن کرم آبرسان خوب معرفی کنید فوق آبرسان بلک بری عالیه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
امام حسن (علیه السلام) چندین بار از مدینه پیاده به مكه برای انجام حج رفت در یكی از این سفرها كه از مدینه به سوی مكه راه افتاد، پاهایش بر اثر پیاده روی روی ریگهای خشك و سوزان ، ورم كرد. شخصی به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمی سوار می شدید، پاهایتان بهتر می شد. امام فرمود: خیر وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم ، مرد سیاه چهره روغن فروشی پیدا می شود كه فلان روغن را دارد آن را برایم بخر، به پاهایم می مالم خوب می شود. عده ای عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدایت در پیش منزلی سراغ نداریم كه در آنجا روغن بفروشند. امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتی نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پیدا شد، امام فرمود: نزد او بروید و روغن را خریداری كنید نزد او رفتند و روغن خواستند، او گفت : برای چه كسی می خواهید؟ گفتند برای امام حسن (علیه السلام). روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببرید وقتی كه او را به حضور امام حسن (علیه السلام) بردند به امام عرض كرد: من نمی دانستم روغن را برای شما می خواهند و من حاجتی به تو دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزكاری به من بدهد، من وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیك زایمانش بود. امام حسن (علیه السلام) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ما است به تو خواهد داد. وقتی روغن فروش به منزلش رفت ، دید خداوند پسر سالمی به او داده است . همان پسر وقتی بزرگ شد به سید حمیری معروف گردیده و از شیعیان راستین و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتی از امامان اهلبیت (علیهم السلام دفاع و حمایت می نمود، و فضائل علی (علیه السلام) را به قصیده در آورده بود و می خواند و هنگام مرگ علی (علیه السلام) ببالینش آمد. نام او اسماعیل بن محمد بود امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: مادرت تو را سید نامید و این نام زیبنده تو است زیرا تو سید شاعران هستی . روزی اشعاری درباره مصائب امام حسین (علیه السلام) در حضور امام صادق (علیه السلام) خواند، قطرات اشك از دیدگان امام سرازیر شد و صدای گریه از منزل آن حضرت برخاست ، سرانجام امام (علیه السلام) امر به خودداری كرد.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
عصر رسول خدا (ص) بود، حسن و حسین (ع) كودك بودند شخصی گناهی كرد و از شرم آن گناه ، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (ص) نمی آمد تا اینكه آن شخص ، حسن و حسین (ع) را دید، آن دو را بر دوش خود سوار كرد و با همان حال به حضور رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: من گنهكارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا (ص) وقتی كه آن منظره را دید، آنچنان خندید كه دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهكار فرمود: برو جانم تو آزاد هستی آنگاه به حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام آیه 64 سوره نساء نازل شد: ... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما: و اگر گنهكاران كه بر اثر گناه به خود ستم كردند، به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می كردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می كرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
عربی كه صورتش خیلی زشت و قبیح منظر بود سر سفره امام حسن مجتبی آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد و تمام كرد. امام حسن علیه السلام كه كرامتش برای همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسید: تو عیال داری یا مجردی ؟ گفت : عیالمندم ، فرمود: چند فرزند داری ؟ گفت : هشت دختر دارم كه من به شكل از همه زیباترم ، اما ایشان از من پرخورترند. امام تبسم فرمود: و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند: این قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باشد.
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❌❌❌❌مهم ❌❌❌❌
سلام به روی ماهتون خواهرای گلم
ایام به کام 🌸
چند روزیه میخوام بیام یکمی باهاتون صحبت کنم ولی از کم سعادتیه من ،هنوز فرصت نکردم ،ان شاءالله در اولین فرصت میام
اما الان اومدم عجله ای یه نکته ای رو بگم و برم🙈
راستش ادمینمون هانیه جان دیشب به من گفت که بعضی از دوستان گله میکنن که پیاماشون توی کانال ارسال نمیشه
اما عزیزای دلم چند ماهیه که لینک کانال دوممون روداریم براتون میزاریم چون نیمی از پرسش و پاسخها اونجا ارسال میشه
به خاطر حجم بالای مطالب ارسالی اون کانالو گذاشتیم فقط برای بخشی از پرسش و پاسخ اعضای عزیزمون
لطفا حتمااااا همگی عضو بشن 👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139
کانال دوم 👆
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
کانال اول👆
مطالب کانال دوم تکراری نیست عزیزای دلم حتما داشته باشید کانال دوم رو 🙏🌸
❌❌❌❌❌❌❌❌❌
لطفا همگی عضو کانال فروشگاهیمون هم بشین ❤️
مختص اعضای خودمونه و در زمینه ی👇
#پوست و #مو
#مواد_غذایی
#داروی_گیاهی
فعالیت میکنه و محصولات ارگانیک خدمتتون ارسال میکنه مشاوره هم میدن بهتون👇
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
با خیال راحت خرید کنید زیر نظر خودم اداره میشه 👆🌸
#ارادتمند
#حبیبه
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 به حبیبه خانم وسلام به هم گروه عزیز دخترم ۲۴ سالشه یه پسر داره نزدیک دوماه خونریزی
پاسخ اعضا 🌸
سلام به همگی وخانمی که کادوهای عروسی دخترش راشب عروسی خانواده ی داماد بردن وگفتن برمیگردونیم،خواهرم شاید بردن که ببینن هر یک از فامیلشون چقدر هزینه کردن که فردا اینا هم برا بچه هاشون همونقدر هزینه کنن و واقعا نیت بدی نداشتن پس از بررسی بر میگردونن اونا که تو خانه پسرشون میره،بنظر من دخالت نکنید و دخترتون را هم چیزی یاد ندین و حساسش نکنید سر همچین موضوعی
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خانمی که پای همسرش رو گفت از بنایی زخم شده
بگین اول حجامت ساق پا کنه دوم هر روز با روغن بنفشه و زیتون چرب کنه سوم صابون و شوینده نزنه اگه حولست بشوره نهایت شامپو بدن خوراکی های سرخ شده چرب کم بشه و گرمیجات
میتونه تو حمام سدر و گل ختمیی بزنه بهش گل ختمی بجوشونه با ابش سدر رو خمیر کنه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام
خانمی که عکس پای شوهرش فرستاده که بنا است به اینا میگن سودا یه زخمه که با گرد سیمان ایجاد میشه پدر منم بنا بود و همیشه از این زخم ها به دست و پاش و بدنش میافتاد بخاطر همین پدرم شغلش عوض کرد و زد به رانندگی ولی متاسفانه بوی گازوئیل هم همینجورش میکرد و مجبور شد بزن به میوه فروشی درمان خاصی نداره باید هر شب بعد کار حتما دوش بگیره با صابون گوگرد بشوره و پماد بتامتازون استفاده کنه و در صورت خارش ترامیسون ان ان البته با تجویز پزشک و اگر به زخم ها بی توجهی کنه به مرور زمان زخم ها سیاه میشن و لکشون همیشه میمونه گرد و خاک و سیمان و بوی گازوئیل و گرما و عرق بدترشون میکنه اگر میتونه کار دیگه ای دست و پا کنند به طب سنتی هم میتونه مراجعه کنه انشالله زودتر شفا پیداکنند
از همه ی اعضای گروه خواهش میکنم اگر براشون مقدور برای منم دعا کنید که دامنم هرچه زودتر سبز بشه
ممنون از همه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خدمت عزیزی که گفتن پاهاشون ضعف داره
از کپسول آوودین استفاده کنن عاااااااللللللییییه
کپسولی گیاهیه
ی شب که بخورید خودتون متوجه اثرش میشید
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام
درمورد خانمی که در موردآبرسان خوب سوال کرده بود
روغن آرگان هم آبرسانه هم برا جوشاشون عالیه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام جواب خانمی که سوال درمورد نامنظم بودن پریودی دختر جوانشون داشتن
نگران نباشن چون اوایل عادت ماهیانه همین جوره زمان میبره تا منظم بشه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام دوست عزیزی که عکس پای شوهرتون را گذاشتید پمادکلوبتازول ۵ درصد روز ۳ بار بزنید ونور افتاب وخاک هم بهش نخوره من دستم این شکلی میشه همین درمانده بعد از یک هفته خوب میشه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خانمی که پای شوهرش از بنایی قرمز شده پماد بتامتازون بزنن حتما به شن و سیمان حساسیت دارن 🌺❤️
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خانم ۴۲ ساله که شوهرت بهت پول نمیده ،فقط کارت یارانه داری از اونم نمیتونی خرج کنی ،اولا اشتباه کردی لباس دست دوم خواهرات رو پوشیدی ،چون عادتش دادی به این کار دوما اینکه چرا نمیتونی از کارت یارانه خرید کنی ،تو خرید کن کم کم عادتش بده ،اصلا ناراحت بشه تو زنی ،خرج داری ،یه مدت سر سنگینه بعد عادت میکنه اصلا برات مهم نباشه بهت میگه ولخرج ،کار خودتو بکن من اگه جای تو بودم کل پول رو میمالیدم زمین شده کتک میخوردم، جلوش وایمیسادم ،دیدم که میگم ،خواهر شوهرم اون اوایل ازدواج پول خرج میکرد کتک میخورد ،اینقد اینکارو کرد که الان کل پول دست خودشه ،عادتش داد ،زنی که خرج داره ،ارج داره ،نترس برو جلو
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 💜🍃
خانمی که گفتن ازرفتارخاله زنکی شوهرش ناراحت شوهرمنم به همه کارهام کارداره نظرمی ده مانع می شه تازه برابرادراش بچه داری می کنه بچه خواهرش ازمدرسه می آره نمی گه نصف روزسرکاربودم زنم تنهابوده الان که هستم حداقل به فکرش باشم یاازش بپرسم به حضورم نیازداره یانه کاری،خریدی نیازداره یانه،هرچی ازمادروخواهرش نظرمی خوادپخت غذا،خرید،هرچیزم خریدیم می ره بهشون می گه،هرخبری ازمن شنیدمی ره بهشون می گه حتی به فامیلش،جلوشون تکه به من می پروندمن خجالت می کشیدم،اجازه داده روش مسلط باشن توزندگی مون دخالت کنن درباره محیط کارمن وهمکارام نظربدن باباش نظرش تحمیل کنه،بااینکه برخلاف دیگرزنان خانواده اش شاغلم وحقوقم براساختن زندگیم خرج کردم ومی کنم به جای قدشناسی تحقیرم کنن،ناسزابگن،درموردرفت وآمدم وحرف زدنم نظربدن ونظرشون تحمیل کنن،درباره لباس پوشیدنم،بستن موهام،آرایشگاهی که می رم،زیورآلاتم خودش وخانواده اش نظربدن وبخوان جواب حرفهاودرخواست های غیرمنطقیشون ندم،می گه گوشت الابایدمادرم برامون بخره خودمون بریم سرمون کلاه می زارن گوشت خوب نمی دن شده ماهاگوشت نداشتیم به انتظاراینکه مادرش بخره امادریغ هرباربه یه بهانه ای بااینکه پولشم همیشه داده، بهشم گفتم برازندگی شخصی مون حریم قائل باش تامثل زندگی برادرت خراب نشه ولی فایده نداشته ونداره می گه نمی خوام تغییرم بدی،کسی که خودش به خواب زده هم نمی شه بیدارش کردچون خودش نمی خواد،تربیت خانوادگیش هم این طوربوده وخانواده اش این طوربراش پسندیدن وازش می خوان طوری که باعث شده اوناخودشونم بازیچه دخترخاله ودخترداییش بشن آه درددلام زیادخواستم بدونی تنهانیستی حداقل تومی تونی شوهرت توخونه نگهداری وبه گریه بندازیش من نمی تونم،به من می گه چراتونامزدی فلان دوستم توخیابون سلام کردسردجواب دادی نمی دونه من نمی شناختمش ومنتظرمعرفیش بودم وفکرکردم شایدخوشش نیادبامردی که نمی شناسم گرم برخوردکنم،می گه چرابافلان زن حرف زدی چرازیادحرف زدی چه آمارواطلاعاتی اززندگی مون دادی؟!،بدبینه ودلم باحرفاش می شکنه،وسایلم بهم می زنه،چت هام حتی باخودش پاک می کنه،برگه هام پاره می کنه،من چون دوستش دارم نمی زارم کسی بدگوییش کنه دوساله ازدواج کردم و۷ماه باردارم نمی دونم آخرزندگی خودم وبچه ام چی می شه ولی می دونم بایدپای انتخابم بایستم وبراحفظ زندگیم تلاش وصبوری کنم به نظرم شمامشکلاتت کم ترناراحت نباش نگران بچه ات هم نباش اگه ازت حرف شنوی داشته باشه وزیادبراش وقت بزاری وحالیش کنی رفتاردرست ونادرست متناسب باجنسیتش چیه ممکن مثل اونشه واینکه بهش بگی دلم می خوادبهترپدرت وحتی خودم باشی وتوزندگیت پیشرفت کنی تابهت افتخارکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا