eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥 خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓 این کانال تعبیر خواب های دقیق و صحیح از 👇 داره که کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تعبیر خواب رایگان هم براتون انجام میشه👆✅
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خدمت اعضای گروه بخصوص حبیبه خانم چندباری سوال گذاشتم ولی اصلا دوستان جواب ند
پاسخ اعضا 🌸 سلام خانمی این کانالهای کاریابی که اولش میگن پول واریزکن همه الکیه وشیادی بیش نیست براخانمی که گفتن ازطریق ایتالباس بچه گانه خریدندعزیزم اون پول هیچ برنمی گرده بایدحضوری بریدپلیس فتامنم شوهرم ازطریق دیواریه چیزی میخواست اولش گفت یه خورده ازپولش روبفرست بیشترازنصفش وبعدبرات پست میکنیم شوهرساده منم پول روواریزکردولی متاسفانه یاروکلاه برداربودودیگه پولمون رفت وشوهرمم گفت حرامش کردم ولی حوصله اینکه بره پلیس،فتارونداشت چون بیماره ومیدونه که بروبیاداره ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خانمی گه گفتیدوقتی عقدکردیددامادتون کل خانواده روبرعلیه شماکردباورکن کمی داستان شماشبیه زندگی منه منم تاعقدکردم دامادبزرگمون به خاطرحسودی باشوهرم واینکه جاش روشوهرم گرفته مادرم شوهرم رودوست داشت کاری وبلایی سرمون آوردکه همه چشم دیدن من وشوهرم روبه جزپدرم نداشتن یک سال که زیرعقدبودم توخونه پدرم بودم ولی انگاردرشهرغریبی بودم هرروزدامادمون مادرم روصدامیکردومادرم به خونه اونهامیرفت وتاغروب خوب پرش میکردوقتی که برمی گشت یاالله نمیدونیدچه هامیکردمادرم اون زمان کرونانبودیادمه یه بارمادرم تااومدخونه من دروبراش بازکردم ماه رمضان بودومنوشوهرم درحال افطاری ساده ای که درست کرده بودم بودیم پدرم سرکاربودتااومدداخل دادوفریادمیکردکه ازخونه من بریدبیرون مردم دزداومده خونم زنگ بزنید۱۱۰همه کوچه خودمون وکوچه های اطراف بیرون ریختن ومادرم توکوچه درحال فوش به مابودبه اون یکی خواهرم زنگ زدم بیاتوروخداآبرومون رفت بیااین وساکت کن اونم باکمال آرامش درحالی که صدای جیغ های مادرم وگریه های منومی شنیدگفت من اجازه ندارم بیام شوهرم خونه نیست خودم صدای شوهرش رومی شنیدم خلاصه پدرم که ازسرکاربرگشت مادرم رودنبال کردکه بزنه وخواهرم به پدرم زنگ زدکه بگوبیادخونه ماواونم رفت ولی گفتم این خواهرمم دیگه بااون خواهرودامادمون دستشون تویک کاسه اس .هرشب دوتادامادهامی نشستندپای بساط ....ومادرم بااوناوخوب به ماحرف میزدندولقب بدبرای مامی گذاشتندتوی این یکسال زجری کشیدم که خدامیدونه والان نمی گنجه همه روبگم آخرش چون شوهرم نظامی بودوپولم نداشت که خونه کرایه کنیم والبته درشهرماغریب بودخانه سازمانی هم کم بودنمیدادندمجبورشدیم ازاین سرکشوروبه اون سرکشورانتقالی بدیم تاهم اونجاخانه سازمانی داشت وهم ازدست قوم من راحت بشیم رفتیم وراحت شدم ومن واگذاردامادهامون روبه خداکردم البته ناگفته نماندکه بعدهاخداحقم روازشون گرفت .عزیزم تونمیتونی کاری بکنی فقط دوری کن ازاونهامنم خیلی گریه هاکردم دوری ازاونهاباعث شدکه هم اعصابم راحت بشه هم زندگیم روجمع وجورکنم فقط امیدت به خداباشه ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام ،در جواب خانمی که راجع به بیهوشی بچه سه ساله برا دندان پرسیدن خواستم بگم دخترم تو ۳ سالگی ۱۱ تا از دندوناش با بیهوشی ترمیم شد،خیلی هم راحت بود،رو هوشش اصلا تاثیر بد نذاشت،دخترم همیشه شاگرد ممتاز بود و رتبه ۵۰۰ کنکور هنر شد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به همگی اون خانمی که گفتن ازدواج کردن دامادش ن ازش بدش میاد اونا فکر میکنن پدر مادر ش زمین گیر شدن بدفهمی شوهر توه وخسته هستی تنهایی عزیزم منم وقتی ازدواج کردم خیلی تو دوره نامزدیم عقدم اذیتم میکردن خیلی ها میخواستن بی دلیل این عقد رو بهم بزنن چون می‌دونستن شوهرم خیلی سرتر از اونا هستن و واقعا هم از لحاظ قیافه تحصیل خیلی سرتره منم خانوادم عروسی میرفتن کاری انجام میدان من رو خبر نمیکردن بعدها می‌فهمیدم دورهمی داشتن منم مثل تو تنها بودم ولی ننشسته م غم بغل بگیرم خودکشی کنم آمدم تلاش کردم زندگیم رو ساختم خونه دار شدم ماشین گرفتم دوتا بچه پسر آوردم الان التماس میکنن بیا خونه مون من نمیرم یه مدتی خودت رو بکش کنار بچسب به شوهرت زندگیت تلاش کن وسایل خونه بخر ماشین بخر اصلا بهشون محل نزار زنگ نزن تا خودشون بیان اونا به تو حسودی میکنن عزیزم وقتی بهشون محل نزاری خودشون اروم میشن خودشون میان طرفت خودت رو با کتاب بخون اهنگ بزار برو بیرون با شوهرت ولشون کن جای کی دوستت ندارن نرو بجاش با همسايه رفت امد کن باور کن بعضی موقع غریبه از خانواده خودت بهت نزدیکتر میشن خواهرمن خودت رو جمع کن و شوهرت بدبخت چه گناهی داره خسته بیاد خونه تو رو اعصاب خورد ببینه به اون برس تنها کسی که تو مریضی تو خوشحالی ناراحتی کنارته شوهرت خانواده الکی ایشالله موفق باشی ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام وعرض ادب به ادمین عزیزو مخاطبین درگروه،درجواب عروس خانمی که گفتن باخواهرشوهرم ب مشکل خوردم بخاطرعکس واستوری که ازدوستشون گذاشتن،عزیزم ببخشیدکه من حرفم رو ک میگم امیدوارم که ازمن ناراحت نشی،ولی عزیزم هم شمااشتباه کردی وهم همسرتون دارن اشتباه میکنن که شمارو برای یک راه اشتباه تشویق میکنن،هیچ انسان عاقلی هیچوقت خانواده راب دوست تریج نمیده شمابخاطریک غریبه هرچندعزیزوصمیمی هم که باشیدبقول خودتون صدرصدمورداطمینان وانسان شریفی هم که باشه نباید به خواهرشوهرتون تریج میدادین،چون ازقدیم گفتن فامیل اگه گوشت هم روبخوره استخوان و دور نمیندازه،وبیشترازشما همسرتون دارن اشتباه میکنن که ریش وقیچی رومیدن دست شما،معذرت میخوام که این حرفومیزنم ولی درزندگی هرچیزی قاعده‌ای داره،جایگاه مرد و زن باید مشخص باشه،اگراشتباه نکنم شما ازاینکه همسرتون به شما راه نشون بده چاه نشون داده وانگاری شماهم بدتون که نیومده افتخارهم میکنید چراباید احترام ودعوت خواهراشون رو به شما واگذار کنه خیلی خوشحال نباشید اینو بدونید مردی که پدر،مادر،خواهر،برادرکه ازهم خون هم هستند وچندین سال باهم زندگی کردن باهم بزرگ شدن رو به این راحتی کناربذاره مطمئنن طولی نمی‌کشه که ازهمسرهم زده میشه،شما بایدازهمین اول زندگی به همه خانواده همسرتون احترام بذاری،من خودمم عروس خانواده ای هستم که ۳۵ساله هیچگونه احترامی ندیدم همیشه هم تحقیرشدم بااینکه همسرم اولین فرزندخانواده هست حتی پیش بچه هام عروسم،نوه ام ازخونشون بیرونم کردن چندین بار ولی من اصلا دوست ندارم چه همسرم چه بچه هام کوچکترین بی احترامی بهشون بکنن،بارها شده باگریه،با نقشه،همسرمو بردم دیدنشون با اینکه میبینم اونامقصرن،پدرشوهرم تمام اموالشو بین بقیه تقسیم کرده دریغ ازیک یادگاری به ماداده باشه،ولی خدارو شکر که من نیازی ب هیچ چیزازطرف اونا ندارم،و همه برادرشوهرام زیر دین قرض مردم هستن،من نمیدونم چرا عروسای این دوره زمانه البته بعضی هاشون سرهیچ وپوچ باخانواده همسر،سرناسازگاری میکنن والا بخدا پدرشوهر،مادرشوهر هم مثل پدر،مادرخودتون هستن خواهش میکنم فرق نذارید،بخدا خواهر دلسوز برادره توروخداعروس خانمهای گل، یکم دیدتون رو تغیربدید همیجورکه پدر،مادر،شمازحمت کشیدن برای شما اونا هم برای پسرشون زحمت کشیدن،همانطورکه پسرشونو دوست دارن شما روهم دوست دارن،من خودم همیشه برا احوالپرسی باشه برادعوت باشه یا کادو گرفتن باشه اول براعروسم بعدبراپسرم،عزیزم شما هم میتونیدباهمسرتون ی دسته گلی یا ی جعبه شیرینی بگرید بریدخونه خواهرشوهرتون ازش معذرت خواهی کنید،برای عروسیتون هم دعوت کنید،همنجورکه شمادوست دارید خواهر،برادرتون توشادیتون شرکت کنن مطمئن باشیدهمسرتون هم همینو،میخوان،اگرالانم میگه هرجورخودت راحتی،ولی بعدها که توفیلم عروسیتون،یامناسبتهای دیگه پشیمان میشه،مشکل ببارمیاد کدورت ها روبرطرف کنیدمیتونید رفت آمدتون روبا دوستتون به حداقل برسونید لازمم نیست چیزی به دوستون چیزی درمورد خواهرشوهرتون بگید میتونید بگید من دیگه ازدواج کردم زندگیه زن وشوهری هم فامیل داره برو بیا داره وقت کم میارم،این فامیل درجه یک هستش که همیشه توخوشی وناخوشی کنارمان هست شمامحبت کن اگرم اونا نباشن خدا براتون جبران میکنه،امیدوارم که این عروس خانم گلم چیزی ازمن ب دل نگیرن،ان شاءالله که تونسته باشم کمکی بکنم دعامیکنم که خوشبخت وعاقبت بخیرباشید درکناره خانواده،ببخشید طولانی شد،برای فرجوظهور آقاامام زمان عج الله وعاقبت بخیری وهدایت جونامون،وشفای همه مریضا،شفای بنده حقیرهم صلواتی عنایت بفرمایید🌷🌷🤲🤲 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 عاطفه کمکم می کنی؟ گفتم معلومه حتی اگر تو نخوای هم من کمکت می کنم تا موفق بشی
🌸🍃 عاطفه بلند پرسید میدونستین میام؟ بلند جواب دادم توی این خونه یکی هست که خوب میدونه تو کی میری کی برمیگردی جوابی نداد اما طولی نکشید که آهسته از پشت سر گفت روم سیاه اینبار تقصیر من بود من بهش گفتم دارم برمیگردم البته فقط چون ازم خواسته بود یک چیزی براش بخرم با اخم گفتم چی؟ جواب داد یک لپ تاپ برای استاد میخواد انگار تولدشون نزدیکه سر تکون دادم و گفتم تولد و هدیه و این چیزها دیگه از سن ما گذشته بعدشم فاطمه بگه تو چرا گوش دادی و خریدی گفت نمیشد که نه بگم بعدشم خودم قصد داشتم یک لپ تاپ جدید به استاد هدیه بدم گفتم خوش به حال استاد که همه اینقدر بفکرشن گفت شما هم بودین نبودین؟ گفتم نه والا من تولد خودم رو یادم میره چه برسه به سروش این حرف ها برای شما جووناست اسماعیل خندید و گفت یک طوری میگید ما جوونها انگار شما سالخورده اید مکث کردمو گفتم فاطمه سر به هوا شده اسماعیل به هوای رفتن درس نمیخونه اینبار تو بهش بگو من اصلاً راضی به رفتنش نیستم اسماعیل گفت آخه چرا شرایطی که اونجا هست اینجا نیست اینجا شرایط خیلی کمتره گفتم کمتره ولی بهتره فاطمه یک دختر ناز دردونه‌ است اون نمیتونه توی غربت از عهده خودش بر بیاد اسماعیل گفت ولی شما همسن فاطمه بودید که تنها اومدین روستا با یادآوری اون روزها لبخند پر از بغضی زدم و گفتم من پشتیبان داشتم.عزیز عین یه کوه پشتم بود اسماعیل گفت انتظار فاطمه هم از شما همینه همین که پشتش باشید با بغض گفتم من عزیز نیستم اسماعیل من تاب دوری فاطمه رو ندارم گفت اما فاطمه این روزها ... تا خواست ادامه حرفشو بگه صدای زنگ موبایلش بلند شد با عذرخواهی از من رفت اما جوابی به تماسش نداد و فقط گفت من برم یه چندتا نون تازه بگیرم با غذای ظهر بخوریم یه مادر بودم و حالا می فهمیدم عزیز چه دل بزرگی داشته که تونسته من و روح الله رو به فرزندی قبول کنه و به نحو احسن بزرگمون کنه یه مادر بودم و حالا میفهمیدم عزیز چه از خود گذشتگی ها کرده تا منه الان من بشه عزیز درد های فراوانی رو متحمل شده بود در حالی که هیچ کس ازش خبر نداشت حتی من وابسته به عزیز خیلی سخت بود خیلی خیلی سخت بود اینکه درست روزی عزیز بهم گفت تو شکست ناپذیر ترین زن جهانی که با رفتنش من شکستم و از دید خودم هنوزم که هنوزه نتونستم بدون عزیز سرپا شم با وجود اینکه وجود شکسته‌ام رو بین خانوادم تقسیم کردم بعد رفتن عزیز از اون عاطفه پر انرژی پر آرزو یک همسر و یک مادر باقی مونده که باید طبق دستور عزیز به وظایفش عمل می‌کرد مثل همیشه عکس عزیز رو گذاشتم مقابلم و شروع کردم به درد و دل باهاش راستش از آینده بچه ها می ترسیدم از برآورده شدن آرزوهای بزرگ شون دلم میخواست کنارشون باشم نمیخواستم تنهاشون بزارم تا مبادا مرتکب اشتباه بشن اما انگاری دنیایی اونها با من مادر فاصله های زیادی داشت‌... سروش یه لیوان چایی گذاشت روی دسته کاناپه و گفت خیره عاطفه بانو به بخار لیوان چایی خیره شدم و گفتم بچه ها خوابیدن؟ گفت  رفتن بالا اسماعیل فیلم گذاشته نشستن به تماشا نفس بلندی کشیدم و گفتم نمیدونم چرا دلم نمیخواد باور کنم بزرگ شدن سروش لبخند زد و گفت نگرانیتو درک می کنم اما تو داری خودتو اذیت می کنی بزار یه جاهایی روی پای خودشون بایستن قرار نیست که همیشه منو تو کنارشون باشیم گفتم روح الله دلباخته من نمی خوام خدایی نکرده دچار شکست بشه فاطمه هم که فکر رفتن درس زندگیشو مختل کرده به نظرت حق ندارم نگران باشم ؟ سروش زد روی پیشونیش و گفت ای وای گفتی روح‌الله امروز پاک یادم رفت در مورد این دختره تحقیق کنم گفتم از فردا خودم میرم پی این مسئله من به روح الله قول دادم کمکش کنم سروش اخم کرد و گفت قهر کردی؟ باور کن امروز درگیر کارهای افتتاحیه برگزاری نمایشگاه بودم اما خودش اومد سراغم سازه هایی که ازشون تعریف کرده بود قابلیت های خاصی داشت معلومه دختر باهوشیه گرچه فکر می‌کنم یه بلد کار کمکش کرده نتونستم حسم رو در مورد آیدا از سروش پنهان کنم به همین خاطر گفتم یه چیزی بگم؟ سروش گفت میدونم چی میخوای بگی میخوای بگی آیدا اونی نیست که فکرشو میکردی سر تکون دادم و گفتم نه راستش... تا ساکت شدم سروش گفت چی شده؟ نفسمو بیرون فرستادم و گفتم اون شبی که اینجا دعوت بود یه طور خاصی صحبت میکرد یه طوری که انگار از گذشته باخبر سروش متعجب گفت گذشته؟ چه گذشت ای؟ چشم روی هم فشردم و گفتم نمیدونم چرا لحظه اولی که دیدمش یاد، یاد فریبا افتادم سروش به یک باره با شنیدن اسم فریبا رنگ عوض کرد و با اخم غلیظی گفت عاطفه با بغض گفتم برای تو تا حالا اتفاق نیفتاده که... سروش بلند شد و گفت نه اتفاق نیفتاده چون من همون ۲۰ سال پیش همه چی رو دور انداختم گفتم پس چرا شنیدن اسمش اینقدر به همت ریخت؟ نگاهم کرد و گفت
🍎 🔴 انگل روده ♻️ انگل، کرم روده است که از مواد غذایی بدن تغذیه می‌کند و از طریق آب و غذای آلوده،گوشت خام پخته نشده، میوه و سبزیجات آلوده وارد بدن می‌شود و گاهی تخم‌هایی می‌گذارد که باعث خارش، التهاب و بی‌خوابی در فرد می‌شود. 🔹 علائمی مثل درد شکم، دندان قروچه در خواب، نفخ، اسهال، تهوع و استفراغ، جوش و خارش در مقعد، کاهش وزن و وجود کرم در مدفوع دارد. ♻️ آنچه در روایات برای درمان کرم‌های شکم سودمند است: 🔸 امام صادق(ع): سرکه بخورید چرا که کرم‌های شکم را می‌کشد. 🔸 پیامبر(ص): ناشتا خرما بخورید چرا که کرم های شکم را می‌کشد. 🔸 امام صادق(ع): هر کس هنگام خواب هفت خرمای عجوه بخورد، خرماها کرم‌های شکم را می‌کشند. 🔹 درمان‌های مجرب انگل: این تجویزها با توجه به مزاج فرد و مشورت با طبیب حاذق باشد👇 🔸 جویدن آرام یک قاشق چایخوری سیاهدانه (۷ الی ۱۴ روز) 🔸 یک قاشق چایخوری اسفند و سرکه با یک استکان آب قورت دهید. (۷ الی ۱۴ روز). . 🌺🍂🍃🍂🍃🍂 🥤شربت جعفری 🍃طرز تهیه: کل گیاه (برگ، ساقه، تخم و ریشه) را بعد از تمیز کردن پخته (یک کیلو جعفری با متعلقاتش + ۴ لیوان آب) آنقدر بجوشد تا یک لیتر آب بماند، صاف کرده، با هم‌وزن جعفری نبات (یک کیلو) جوشانده و به قوام بیاورید. ⚠️زیاده‌روی در مصرف جعفری باعث سردرد و خشک شدن منی هم می‌شود؛ به خصوص در آقایانی که در سن باروری هستند. در گرم مزاجان باعث درد چشم، خارش و جوش می‌شود. ✅مصلحات: کاسنی، بادرنجبویه، ادویه ترش و جو 🍃دود همه‌ی اجزای جعفری هوای آلوده را تمیز می‌کند. 🚫موارد منع مصرف جعفری ❌در التهاب کلیه ❌تداخل با داروهای انعقاد و ضد پلاکت، داروهای مدر یا دیورتیک‌ها و آسپرین ❌در بارداری احتمال سقط جنین 👈🏻جعفری قاعده‌آور، محرک رحم و دارای اثر استروژنیک (ضد بارداری) است. در خانم‌های جوان فراوان مصرف نشود. 🔶تخم جعفری: 🔸ادرار آور 🔸اشتها آور 🔸قاعده آور 🔸ضد نفخ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 . 🦶 داغی کف پا به دلایل زیر اتفاق می افتد که باید با تدبیر متوجه شوید از کدام مورد هست : ↩کم خونی ↩غلظت خون ↩قند خون بالا ↩چربی خون بالا ↩فشار خون بالا ↩رسوب صفرا در اندام انتهایی درمان عمومی:👇🏼 🔹سرکه انگبین شبی یک لیوان تا ۴۰ شب میل شود . 🔹خوردن گس مزه ها و خنکی جات نظیر انواع مرکبات، انار، شاه توت، خیار، سیب، گلابی، آلبالو، گیلاس، آلو، و زرشک و شربت زرشک و رب انار و زغال اخته و... 🔹بذرهای ملین، مانند خاکشیر، اسفرزه، تخم ریحان، تخم مرو، بارهنگ و بالنگو، ترشی جات طبیعی، مغز فلوس، شیر خشت، ترنجبین، عسل به مقدار کم و همراه با لیمو ترش تازه و به صورت شربت شده که به آرامی میل شود . 🔹انگور، کاهو، مغز خیار، تخم کدوی خام، تخم خیار، مغز تخم هنداونه، تخم کاهو، از هر کدام به مقدار مساوی مخلوط کرده آسیاب شود و روزی دو بار و هر بار یک قاشق غذاخوری در یک لیوان آب مخلوط گردیده و میل شود. خوردن لیموترش، زرشک، نارنج، گریپ فروت با عسل، تَرنَجبین، کاهو، کیوی، آلو بخارا، آلوچه، تمرهندی، لیموشیرین، پرتقال، نان جو و آش جو. 🔹ترک غذاهای سودازا . 🔹حجامت عام 🔹رفع حتمی یبوست با خوردن روزی ۱۴ عدد انجیر خیسانده در گلاب . 🔹اصلاح آب و نمک و روغن و ظرف غذا . 🔹 نوره مالی و حنامالی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 تعریف غصب🌸🍃 پرسش :غصب چیست؟ پاسخ :«غصب» آن است که انسان بر مال یا حقّ کسى از روى ظلم مسلّط شود. گناه غصب🌸🍃 پرسش :آیا غصب جزو گناهان کبیره محسوب می شود؟ پاسخ :غصب یکى از گناهان کبیره است که در قیامت مجازات سخت دارد و در دنیا عواقب دردناک، در روایتى ازپیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است که هر کس یک وجب زمین دیگرى را غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او مى‏اندازند. غصب کردن مال کفار🌸🍃 پرسش : آیا می شود مال هندو یا بت پرست یا کافر را غصب نمود؟ پاسخ :در صورتیکه با مسلمانان در جنگ نباشند جایز نیست. عدم تأثیر مرور زمان یا تغییر کاربری بر غصب🌸🍃 پرسش :آیا گذشت زمان یا ایجاد تغییر کاربری در زمینى غصبى به مرور ایّام موجب عوض شدن حکم غصبی بودن آن می شود؟ پاسخ :مسلّم است که هرگونه تصرفی در زمین غصبى حرام است و مرور زمان هرگز حکم آن را تغییر نمى دهد. اخذ وام با امتیاز سپرده غصبی🌸🍃 پرسش :اگر کسی با پول حرامی مثلا پول دزدی بتواند وامی جور کند که امتیاز این وام از روی این پول باشد چه حکمی دارد؟. پاسخ :این کار جایز نیست و امتیاز وام متعلق به صاحب پول است. خصوصی نبودن فضای داخل خودرو🌸🍃 پرسش :جنابعالی مدتی قبل فرموده بودید که فضای داخل خودرو خصوصی است، اخباری که اخیراً از حضرتعالی در دیدار فرمانده نیروی انتظامی قم دربارۀ فضای داخل خودرو منتشر شده نشان می دهد که آن را خصوصی نمی دانید، لطفا توضیح بیشتری در این زمینه ارائه دهید. پاسخ :آنچه که قبلاً عرض کرده ام مربوط به سرقت از خودروها بوده یعنی اگر در خودرو قفل باشد و کسی شیشۀ آن را بشکند و چیزی از درون آن سرقت کند حکم سرقت از «حرز» (حریم خصوصی) دارد و احکام سارقان از منازل مسکونی بر آن جاری می شود (این مربوط به سرقت است). ولی اگر کسی در خودرو بنشیند و در آن را ببندد و در داخل آن بی حجاب یا نیمه عریان باشد و خودرو نیز دارای شیشه های شفاف باشد و مثلا مشغول استعمال مواد مخدر و یا شرب خمر گردد، آن هم در ملأ عام، به یقین حریم خصوصی محسوب نمی شود، درست مانند کسی است که یک خانه ای شیشه ای در سر چهارراه بسازد و در آن مشغول انواع کارهای خلاف شود و بگوید اینجا حریم خصوصی است و کسی مزاحم من نگردد. اهل عرف آن را حریم خصوصی نمی شمارند و او را از مجازات معاف نمی کنند. این دو مسأله شرعاً با هم کاملا متفاوت است. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خدمت اعضای گروه بخصوص حبیبه خانم چندباری سوال گذاشتم ولی اصلا دوستان جواب ند
پاسخ اعضا 🌸 سلام روزتون بخیر در پاسخ به مادری که رفته خواستگاری و پسرش نمی‌خواد خانواده عروس از گذشتش بدونن خواستم بگم به پسرتون بگین آدم همین قدر که دوست و آشنا داره دو برابرش دشمن داره فقط کافی یکی گوشی برداره درباره گذشته پسرتون به اون خانواده بگه من خودم شاهد همچین صحنه ای بودم زنگ زدن خونه مادرشوهرم وراجب دامادشون بد گفتن و نزدیک بود مادرشوهرم سکته کنه چون راست و دروغ وباهم میگفت خلاصه اگه قضیه اشون جدی شد به پسرتون بگین لااقل به خود دختر بگه مثلاً بگه بچه گی کردم یادم میفته شرمنده میشم اون جوری اگه یکی دیگه بره بگه همتون به دروغگویی متهم میشین در پناه حق انشاالله عروس خوبی گیرتون بیاد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به ادمین عزیزودوستان خوب مجازی خانمی که مشهدهستندوگفتن آدرس و شماره بی بی سلیمانی رومیزارن توگروه لطفا بزارید ممنون ازشما ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام در جواب خانمی که شوهرشون معتاد بوده ترک کرده و حالا خیانت می‌کنه خانم جان شما اعتماد به نفس نداری همین، وقتی بدون اعتماد به نفس باشی ضعف نشون میدی و شوهرت هم دریافت می‌کنه ، شاد باش بگو بخند خودت رو بالا بدون باشگاه ورزشی برو و با هیجان باش به خودت اهمیت بده و به شوهرت هم احترام بزار جلو شوهرت بخودت برس و پر از انرژی خوب باش سرزندگی داشته باش طوری که شوهرت کم بیاره، وقتی بخودت توجه کنی و خودت رو دوست داشته باشی همه دوستت دارن، این تو هستی که بخودت بی توجهی نه شوهرت ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام دوست عزیزی که شوهرت برای سه خواهرشوهر مادرش خرج میکنه ببخشید مگه حرف زدن بلد نیستی اعتراض کن علنی رودربایستی بزار کنار ببخشیدا شما رو چی فرض کردن رفت وآمد کم کن به تک تکشون اعتراض کن تو هم از شوهرت پول بگیر ولی اون پولارو پس انداز کن یا طلا بخر خرج خودت کن البته نه با غرض شوهرت رودربایستی داره بعدش نمیشه به مادر چیزی گفت آه میکشه ولی دارن از پسرشون سو استفاده میکنن پیش مشاور هم برو ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خانم گلی که ناراحتی صورتت لاغره خب تزریق چربی بکن خشکل شی حتی سینه رو هم تزریق چربی یا ژل بکن به صورتت برس ببخشید خسیسی نکن لباسای خشکل همش بپوش ترکیبت عوض میشه نگو پول ندا رم پس از انداز کن برا ت دعا میکنم دلت خوش باشه همیشه حرفام یادت نره باشه ؟😘 ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام ادمین عزیز میخواستم به اون‌خانومی که داماشون اذیتش میکنه وهی میگن شوهرش بدشگونه وو بگم که خواهر عزیزم الان که دا رم مینویسم یعنی دوسد دارم خدا م دوسد داره که خودکشی حرام کرده بسپار به خدا همه چی رو مگه دنیا فقط چن تا خواهران اونا لیاقت تو رو ندارن برای خودت دوست پیدا کن بهتر خواهر نمازتو بخون آروم شی خوشی درس کن با آقات برین بگردین غذا درس کن برید پارک تفریحگاه هرجا شهرو استان به استان از خونواده که اذیت میشی فاصله بگیر برای کسی بمیر که برات تب کنن توهم کم‌محلی کن دور شو نور شو عزیز م منم همین مشکلو دارم با مادرم باتمام احترام باهاشون کمی فاصله میگیرم الان مادرم اومدن اینجا با کمال احترام پذیرایی میکنم شوخی کرد میگه چرا سنگین تا میکنی منم لبخند زدم وآخر اینکه تمام اعتراضتو توی جمع به داماد بگو وتمام کن بگرد وخوش باش همه غمها رو بسپار به خدا موفقیت‌های جدید بدست بیار به خودت برس لباس جدید بخر نه گرو ن حدیث کسا بخون درمان غم وغصه هستش توی خونه حداقل سر ظهر صدای قرآن رو زیاد کن ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام درجواب این خانم سقط جنین هم دیه داره هم تجربه به کرات دردوست خودم اشنا یاضررمالیه بزرگه یاضررجانی خدانکرده بچه دارندازبین میره همسایه مادرم شوهرش به زوربردش ازاین مطبهابچه اش راغیرقانونی انداخت ۳تابچه ای دیگه داخل خونه غایم موشک بازی میکردندیکیشون میره توی حمام دوساله بوده توی لگن آب خفه میشه دوتاشون می دوندتوی کوچه خبربدهندبه همسایه هامیرندزیرماشین میرندتابیاندسه بچه ام اینجاا زبین می رونداینجوری من خودم شوهرم وپسربزرگم تصادف کردند ماشینمون کلاازبین رفت شوهرم سالهابیمارشدازترس ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این همه امر به معروف و نهی از منکر کردیم چیشد تهش ؟🤷‍♂😞😒 ‌ کجاااا درســـــت شد ؟؟؟!!!! ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💜🍃 سلام چند روز است که وارد 53 سالگی شده ام، اما هنوز مجردی را تجربه می کنم. هرگز فکر نمی کردم که روزی به این سن برسم و همچنان در حال و هوای مجردی سیر کنم. نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم بلکه در جوانی دچار وسواس انتخاب همسر شدم. شاید اگر در فامیل وضعیت مجردی من را جستجو کنید از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. شاید حداقل 4 خواستگار من از خود فامیل بود که دست رد به سینه شان زدم و هنوز هم که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل و برادرها و خواهر خود هستم. اولین خواستگارم در سن 19 سالگی درست بعد از گرفتن دیپلم و آماده شدنم برای کنکور برایم آمد. او پسر عمویم بود و کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود وی به من بسیار ابراز علاقه می کردند. اما بزرگترین مشکلی که در ازدواج با او می دیدم فاصله سنی مان بود. من و او تنها 5 ماه فاصله سنی داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود و رفتارهای بچه گانه داشت. بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم. اینگونه بود که اولین خواستگار خود را با این عقیده رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم. در سن 19 سالگی تقریبا 6 تا 7 خواستگار داشتم که هر کدام را به دلیلی که از نظر خودم موجه بود رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم دوست ندارم زندگی اطرافیانم را تجربه کنم. مثلا مثل خواهرم که 17 سالگی ازدواج کرد و در کمتر از 6 سال صاحب 4 فرزند شد و لذتی از زندگی نبرد. بنابراین تصمیم گرفتم درس بخوانم و پیشرفت کنم. در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل اطرافم توجه داشتم. بعد از مدتی هم معلم شدم و کارم برایم از هر چیز ارجح تر بود. دیگر به سن 25 سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم. در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم . بنابراین هر خواستگاری که سطح سواد و موقعیت اجتماعی اش کمتر از من بود حتما رد می شد. تا قبل از سن 30 سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم. اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم : از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش را نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد. از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شده بود. سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از 30 سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی را داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد. چرا که بزرگتر ها می گفتند "هر چه نشینی بر تخت نشینی " یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد. پس بنابراین دیگر کسی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند. چرا که تجربه مستاجری و با خط اتوبوس سیر کردن را در خود نمی دیدم. پس از سن 30 به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی، داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود. اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند. هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم. از نظرم آن ها هم مردود بودند. من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم . حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد تمسخر دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟ اینگونه بود که کم کم به سن 40 سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر 6 ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم.با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود. فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم. آخرین مورد خواستگارم راهرگز فراموش نمی کنم که دو شبانه روز گریه می کردم. پیر مرد 65 ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بود از من خواستگاری کرد و به من قول داد که برای من شوهر مناسبی باشد و هر چه لب تر کنم برایم فراهم کند. اینجا بود که تمام غرورم شکسته شد و فهمیدم چطور جوانی خود را فدای غرور و خواسته های بی خودم کردم.
💜🍃 ادامه✅ این جا بود که فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام و خبر نداشتم. چرا خواستگار خلبانم که فقط خانه نداشت رد کردم ؟ مگر همکارم که تمام صفات خوب یک مرد در او جمع شده بود فقط به خاطر فاصله سنی یکی دو ساله از دست داده بودم... سنم به 45 رسیده بود و دیگر تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. شاید بگویم دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی را داشتند و به گونه ای همسر خود را از دست داده بودند راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسر اش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشد و اگر هم بود چهره دلنشینی نداشت. از هر چه می گذشتم ؛ از چهره نمی توانستم بگذرم. واقعا تحمل چهره زشت را نداشتم . یکی دو مورد دیگر هم خواستگاری داشتم که مجرد بودند اما حال و هوای خارج از کشور در سر داشتند و هضم این موضوع برایم سخت بود. تجربه زندگی خارج از ایران و به دور از خانواده برایم سنگین بود. امروز که سن 53 سالگی را تجربه می کنم حس همسر شدن و از همه مهمتر حس مادر شدن را از دست داده ام.نمی گویم زندگی من جهنم است نه بالاخره موقعیت اجتماعی بالایی دارم و درآمد خوبی هم دارم اما هرگز نتوانستم حتی تجربه های مادرانه خواهری را که مسخره می کردم را تجربه کنم. امروز خواهرم با نوه هایش سرگرم است و من هنوز اندر خم یک کوچه ام. هنوز هم وقتی در جمع زنان فامیل و همسایه قرار می گیرم سراغ از اینکه خواستگار برایت نیامده و یا ازدواج نکرده ای می گیرند.در حالی که من باید الان بازی با نوه هایم را تجربه می کردم نه اینکه هنوز مردم برای من دنبال شوهر باشند. امروز با این که جوان مانده ام و به قول خیلی ها سن و سال ام به من نمی خورد اما از درون خالی هستم و با خودم سوال های زیادی دارم. سوالی که پاسخ آن جز کبر و غرور و توهم ... نیست .
علائم سکته مغزی 👆👆 ✍توجه: در بیمار سکته مغزی، یک بازه زمانی وجود دارد که به آن زمان طلایی گفته می‌شود. اگر اطرافیان بیمار، ساعات اولیه بعد از سکته، اقدامات لازم را انجام دهند، شخص بیمار می‌تواند تا۹۰ درصد از عوارض سکته، در امان بماند. یکی از اقدامات اساسی، حیاتی و البته مجرب و آزموده شده در طب سنتی، انداختن زالو پشت هر دو گوش‌ بیمار می‌باشد توجه داشته باشید که فقط ۱۲ ساعت زمان دارید تا زالو را پشت گوش‌های بیمار (هر گوش دو تا سه زالو) بیندازید تا عوارض سکته مغزی ( از جمله فلج بِل یا بی حسی یک سمت چهره، لمس و بی‌حس شدن اندام بدن خصوصا دست‌ها و پاها و...) از شخص بیمار دور شود