eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 نسترن سلام بچه ها امروز اومدم داستان زندگیمو واستون بگم من توی زمستون سال 84 به د
🌸🍃 نسترن ۱۳ سالم بود که اصرار کردم گوشی میخوام و هیچ کس نمیخرید میگفتن الان زوده و اینا منم گریه و اصرار بعدش عمو مهدی و بابا بزرگ مادریم واسم ی گوشی برداشتن خوشحال بودم چند روز بعد از گوشی دار شدنم دختر عموم توی ی گروه واتساپ ادم کرد منم لفت دادم دو بار دیگه انجام داد منم باز لفت دادم من و دختر عموم با هم راحت بودیم اون ی سال ازم کوچیک بود و یکم با پسرا ارتباط داشت بار چهارم که ادم کرد موندم ی پسر توی گروه بود و بقیه همه دختر بودن اون پسر افغانستانی بود و به دختر عموم ابراز علاقه کرده بود دختر عموم بیشتر دنبال ناز خریدن و جلب توجه بود و هی ناز میکرد پسره هم نازشو میکشید پ.م هاشونو نشونم میداد منم میخوندم و میگفتم نکن ولش کن بابا آخر عاقبت نداره...😞😞😞😞 تا ی روز دختر عموم بهم گفت هی مزاحمم میشه میخوام بندازمش بیرون ولی دلم نمیاد من یکی دیگه رو می‌خوام اونم هی پیلس منم گفتم ی کلام توی گروه جلوی همه بگو من کس دیگه ای رو دوست دارم و متاسفم دنبال یکی دیگع باش اونم گفت و پسره هم گفت همین حرف آخرته؟دختر عموم گفت آره پسره هم لفت داد پسره اسمش امیر بود من حس کردم خیلی دلش شکست آخه من خیلی طرفدار افغانستانی ها بودم و تو مدرسه هم چند تا دوست افغانی داشتم رفتم پیوی امیر و گفتم دلت نشکنه برو دنبال یکی دیگه دختر عموی من آدمش نیس واسه تو بهتر از اون پیدا میشه اونم گفت خیلی دلم شکست و این حرفا منم گفتم خداحافظ شبش واسم ی کلیپ غمگین فرستاد شمارشو پاک کرده بودم گفتم شما؟گفت امیرم گفتم آها خوب هستین و احوال پرسی بعدش گفتم دیگه به من پیام ندین و شمارشو پاکیدم... دو روز بعد باز پیام داد و گرم صحبت شدیم و ی روز باهم حرف زدیم اصلا کلا پاک یادم رفته بود اون تا دیروز با دختر عموم بود ی جورایی و من اصلا دارم چیکار میکنم دیدم کم کم دارم وابسته میشم اونم توی یروز هه حتی حرفشم خنده داره یاد اون وقت هام میفتم خندم میگیره چقدر احمق بودم... بعدش گفتم بلاکش میکنم و دیگع نمیخوام پیام بده اونم التماس کرد که نه و به من علاقه پیدا کرده و از من خوشش اومده منم باورم شد اما بلاکش کردم ی روز توی بلاک بود و همش تو ذهنم بود نمیتونستم خودمو کنترل کنم از بلاک در آوردم و بهم پیام داد باز شروع شد...(خیلی احمق بودم واقعا که😞) دو ماه گذشت و با هم چت میکردیم واقعا دوتامون به هم وابسته شده بودیم تابستان کلاس هفتمم بود و چیزی نمونده بود تا هشتمم شروع بشه خواستم باهاش کات کنم بهش گفتم و اونم کلی گریه کرد وگفت نه من جز تو کسی رو ندارم این کارو نکن 21 سالش بود و خانوادش افغانستان بودن فقط عمه و دایی و خاله ایناش اینجا بودن خودشم کار میکرد کارگری میرفت منم نتونستم و گفتم باشه میمونم نمیدونستم چجوری من که باید روی درسم متمرکز میبودم و همیشه درسام خوب بود شب تا صبح و صبح تا شب با هم حرف میزدیم گاهی چت گاهی هم که سر کار بود هندزفری میزد و کار میکرد هم حرف میردیم دو بار به خاطر این کارش اخراج شد.. درسام شروع شد خانوادم خیلی رو این موضوع ها حساس بودن و من خیلی استرس داشتم رمز گوشیمو به هیچ کس نمیدادم و خیلی وقتا دیگه حتی درسم نمیخوندم 20 مهر بود که مامان بزرگِ مامانم فوت کرد و دستمون بند این مجالس بود معلم ها خیلی از دستم شاکی بودن و میدونستن مامان بابام جداشدن خیلی حالمو میپرسیدن و باهام حرف میزدن منم میگفتم خوبم امیر ی مدت بود بد شده بود مثل همیشه نبود و میگفت من میخوام تورو داسته باشم با من بیا من خوشبختت میکنم منم میگفتم نه اما میدونستم نمیشه بیاد خواستگاریم هم سنم خیلی کم بود هم خانوادم مخالف ازدواج با اتباع بودن هم اونا خیلی به من امید داشتن که ادامه تحصیل بدم و در آینده چیزی بشم جدیدا خیلی قهر میکرد دو سه باری قرار گذاشته بودیم و همو دیده بودیم اما خیلی میگفت با هم بریم و فرار کنیم منم مقاومت میکردم ی بار به مامانم گفتم مامان ی کاری کن من اونجا رو دوس ندارم یهو ی وقت به خودت اومدی دیدی من رفتمااا حالا هی این دست و اون دست کن اونم می‌خندید و میگفت نه بابا حالا در خدمتتون باشیم گفتم خب حالا مسخره کن این روزا حالم بود همش استرس داشتم بابابزرگم خیلی دعوام میکرد من که هیچ حا نمیرفتم اما اگه فقط 5 دقیقه از مدرسه میومدم دیر میکردم کلی دعوام میکرد و میگف کجا بودی تا ی شب توی خونه بحث شد و بابا بزرگم گفت برو مردشور قیافتو ببرن فقط هیکل بزرگ کردی مامانمم اونجا بود هیچی نگفت خیلی دلم شکست ی لحظه حس کردم هیچ کس منو نمیخواد😭 و تصمیمی که نباید و گرفتم به امیر پیام دادم و گفتم دو روز فقط دو روز دیگه میای منو میبری اونم گفت واقعا منم گفتم آره خیلی خوشحال بود خیلی داشت بال در می آورد انگار اما من... ... ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵اگر پدرت زنده است! برو پیشش و التماس کن برات دعا کنه چون پیامبر رحمت ص فرمود: بین دعای پدر و خداوند حجاب و حائلی نیست 📚منهج‌الدعوات، ص۲۲۱ 🌸همچنين فرمودند: دُعَاءُ اَلْوَالِدِ لِوَلَدِهِ كَدُعَاءِ اَلنَّبِيِّ لِأُمَّتِهِ دعای پدر برای فرزندش مثل دعای پیامبر برای امتش می‌باشد 📚مشکاةالأنوار،ج۱،ص۳۲۵ ⚫️اگرازدنیارفته‌اند،سر قبرشان دعا کن چون امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ وَ لْیَطْلُبْ أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِیهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا یَدْعُو لَهُما به زیارت قبر مرده‌هایتان بروید؛ زیرا آنان با زیارت شما خوشحال می‌شوند و شما خواسته‌ها و حاجاتتان را از خداوند بر سر قبر پدر و مادرتان بخواهید 📚اصول‌کافی،ج ۳،ص۲۳۰ 👌اگرچه با مرگ،بدن می‌پوسد اما درک و شعور با روح انسان است که باقیست... جایگاه‌والدین نزدخداوند بقدری‌زیاد است که به‌احترام آنها دعایتان را اجابت میکند ان‌شالله ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید مهدی ثامنی راد💜 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید مهدی ثامنی راد شهید مهدی ثامنی راد متولد بیست و دوم بهمن ماه 1361 از شهدای مدافع حرم و اهل شهر ورامین است که بیست و دوم بهمن ماه 1394 در مبارزه با تروریست ها در جنوب حلب (سوریه) به درجه رفیع شهادت نایل شد و بعد از چهار سال در یکم تیر1398 پیکرش به میهن بازگشت. روایتی خواندنی از همسر گرامی « شهید مهدی ثامنی راد » برگرفته از کتاب «عطر شهادت» را در ادامه می خوانید؛ عروج با خودم می گفتم مهدی آن قدر قوی و زرنگ است که اگر قرار باشد اتفاقی برای او بیفتد، حتی اگر شده با دندان زمین را بِکند، خودش را نجات خواهد داد. من هرگز به شهادت فکر نکرده بودم و خودش هم در این مدت درباره شهادت اصلاً صحبتی نکرده تا من حساس نشوم به همین دلیل من اصلاً خودم را برای شهادتش آماده نکرده بودم. اما تقدیر نه به فکر من وابسته بود و نه به آمادگی ام. تقدیر برای مهدی شهادت را رقم زده بود و حضرت زینب(ص) او را برای خود انتخاب کرده بود. نمی دانستم این بار که می رود آخرین دیدار من با او خواهد بود. چهلمین روز از اعزام دوم، آخرین روز زندگی دنیایی مهدی بود و او از همه ی آنچه که من نامشان را زرنگی گذاشته بودم، گذشت و زرنگی را با جلوه ای دیگر معنی کرد و مزد زحمات و مجاهدت های خود را گرفت و به شهادت که نهایت زرنگی است رسید. مهدی متولد بیست و سوم بهمن بود ولی چون روز بیست و دوم بهمن روز خاصی بود و همه ایران غرق در شادی و جشن بودند و یک روز بیاد ماندنی بود همیشه می گفت: «متولد بیست و دوم بهمن هستم.» و عروجش هم به آسمان ها که همان تولد دوباره و ورود به دنیای دیگر است، بیست و دوم بهمن ساعت شش و چهل و پنج دقیقه صبح اتفاق افتاد. اما من نمی دانستم آن کوهی که برای یک عمر قرار بود به آن تکیه کنم را از دست داده ام. هجده روز بعد خبر شهادت مهدی را به من دادند. همه ی وجودم با این خبر فرو ریخت. فاطمه سلما بی قراری می کرد و من که خیلی ناراحت بودم و اعصابم به هم ریخته بود، با اشک و گریه خوابم برد. مهدی را در خواب دیدم که لباس رزم به تن داشت و کنارم نشست و با لبخندی زیبا به من نگاه می کرد. با من حرف نمی زد، اما در نگاهش آرامش موج می زد. مهدی آمده بود که به من بگوید در کنار من است و من را تنها نخواهد گذاشت. ته دلم خیالم راحت بود که برمی گردد و پیکری هست که با آن وداع کنم. چون در وصیتش نوشته است: «فاطمه سلما را روی پیکرم بیندازید.» اما وقتی خبر دادند که پیکر دست داعش است و باز نخواهد گشت، آن امید را هم از دست دادم. اما خدا را شکر کردم که با شهادت رفت و واقعاً لیاقتش این بود. چون بالاخره هر کس روزی خواهد رفت، چون بلاخره هر کس روزی خواهد رفت؛ چه بهتر که با شهادت مرگش رقم بخورد. نحوه ی شهادت دوستان و همرزمانش برای دیدن ما به منزل مان آمدند و نحوه ی شهادت مهدی را برایم این گونه شرح دادند: «شب عملیات چشمانش خیلی زیبا شده بود. در ساختمانی منتظر شروع عملیات بودیم، گفتند: نماز بخوانید تا حرکت کنیم. وقی وضو گرفت پرسیدم: چشمانت خیلی قشنگ شده مهدی، چه کار کرده ای؟ لبخند زد و گفت: سرمه کشیدم. عملیاتی که قرار بود انجام دهیم سه محور داشت. محوری که مهدی در آن حضور داشت موفق شده بود، ولی چون عملیات از قبل لو رفته بود، داعش ما را دور زده و در محاصره افتاده بودیم، کار گره خورده بود و موفقیت ما در آن محور بی ثمر شده بود. در محور کناری درگیری شدید شد، با مهدی برای کمک به آن ها رفتیم. در یک ساختمان زمین گیر شدیم. حجم آتش زیادی تهیه کنیم تا بچه ها بتوانند برگردند. تک تیرانداز ملعون داعشی، بچه ها را از ساختمان های روبرو می زد. مهدی عرض ساختمان را دوبار رفت و برگشت تا محل اختفای تک تیرانداز را پیدا کرد. آر پی جی را آماده کرد؛ بلند شد و نشانه رفت. در چشمان زیبایِ سرمه کشیده اش نفرت و کینه ی دشمنان اهب بیت(ص) را می دیدم. دستش را روی ماشه برد تا بزند اما غافل از این که آن تکفیری ملعون، مهدی را زودتر دیده و نشانه رفته است. قبل از این که مهدی شلیک کند، یک گلوله بالای پیشانی اش خورد و پیکر تنومندش، چون سروی که تبر خورده باشد افتاد. گلوله مجال پلک زدن هم به او نداد و همان لحظه به شهادت رسید و دعای ایتام سوری که همیشه مورد عنایت مهدی بودند در حقش به اجابت رسید. خواستیم او را به عقب بیاوریم که دوباره شلیک کرد و یک تیر هم به پایش خورد. حجم آتش خیلی زیاد شد. به دلیل شرایط منطقه دستور عقب نشینی صادر شد و توان برگرداندن او را نداشتیم. خود را به سختی به عقب رساندیم و مهدی تعدادی دیگر از شهدا همان جا ماندند و به رسم تأسی گمنامان پیوستند و دشمن تکفیری پیکرهای آن را مبادله نکرد و تحویل نداد.» داعش همان روز فیلمی از پیکرهای پاک شهدا منتشر کرد و همه در شهر متوجه شهادت مهدی شده بودند. البته یکی از دوستانش هم چند عکس از پیکر مهدی گرفته بود.
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بسیاری سوال میکنند در بحث چگونه جهاد تبیین کنیم؟ 🔹رهبر انقلاب فرمودند اگر میخواهید مشکل حل بشه این کار را انجام دهید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام خانمی که گفتن برای بزرگ شدن سینه از قطره خراطین استفاده کردین ایا بعد مدتی که قطره خراطین را استفاده نکردین سینه به حالت قبل برگشت یانه ؟ ممنون میشم جواب بدید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ با سلام وخسته نباشید خدمت شما می خواستم بگم که داستان هاتون خیلی عالیه ومن مرتب پیگیر داستان هاتون هستم ممنونم از لطفتون یه سوال داشتم می خواستم برای دوستم بزارین توی کانا لتون دوست من طبع بدنش ریخته بهم وجوری شده که با خوردن گرمی جات دچار خارش شدید میشه وسردرد میگیره وبا خوردن سردیجات هم بدنش بی رمق میشه ودچار سردی وسردرد شدید میشه بشدت هم با کار کردن هم بدنش دچار تعرق زیادی میشه ودکتر طب سنتی هم رفته ولی خیلی هزینه های طب سنتی بالاست وخیلی از این بابت ناراحت هستش وزندگیش مختل شده خواهش مندم یه راهکار برای دوست بنده بدهید با تشکر یا زهرا ادرکنی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدا قوت به همه دوستان .🌹🌹🌹🌹 عزیزان یک سوال خدمت مادر های گل داشتم یک کودک ۸ ماهه دارم میخواهد دندان دربیاره خیلی بی قرار هست اذیت می کنه دوستان به غیر از قطره استانینفون وشربت دیفن هیدامین کسی تجربه داری چه به لثه هاش بمالم یا چی غذا مقوی بدم بخوره زود دندون دربیاره کمتر اذیت باشه ❣❣❣❣❣❣❣سپاس ازهمه شما مامان با تجربه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ با سلام و عرض خسته نباشید خدمت همگی دوستان و ادمین عزیز اگه ممکنه سوال منم جواب بدید لطفا. خواهرم خارش شدید پوست داره. ( بیشتر شب ) چند باری هم دکتر رفته ولی نتیجه ای نگرفته . لطفا اگه دوستان مورد مشابه ای دارند و راه درمانی ، لطفا راهنمایی کنند. با تشکر 🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام.لطفا سوال منو بزارید و هر کس‌خوند و اطلاعی داشت جواب بده من ۳۱ ساله و مجردم تا سیکل درس خوندم دلم مخاد دوباره درس بخونم ولی بدون کنکور باشه‌ واینکه حوصله درس خوندن که دیپلم بگیرم هم ندارم کسی رشته ای میشناسه که بدون دیپلم و کنکور وارد دانشگاه بشی من نمیدونم از کجا باید شروع کنم رشته ای میخام که ریاضی نداشته باشه دانشگاه پیام نور هم ک خوابگاه نداره درسته؟؟؟ میشه کسانی که دوبارع شروع کردن ب درس خوندن ،خودشون یا اطرافیانشون بگن چجوریه ؟؟ از کجا درس رو شروع کردن؟؟ یا کاری رو میدونید که مرتبط با درس و دوره دیدن باشه و حقوقش خوب باشه تورو خدا هرکی میدونه راهنمایی کنه ،روز و شبم بیخود و بیجهت تو خونه داره بر باد فنا میره بدون هیچ دلخوشی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عرض ادب من بعد از ۲۰ سال باردار شدم.. متاسفانه رفتم‌ ان تی گرفتم..گفتن ان تی مشکل داره و تا ده روز دیگه باید از جنین نمونه برداری بشه...لطفا تو گروه بزارید کسی چنین تجربه ای داره شما راه حلی دارید...لطفا جواب زودتر چون خیلی حالم پریشونه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام حال دلتون خوش اگه ممکنه پیام منو بزارید دوستان راهنماییم بکنن من مادرشوهرم۳تاعروس داره مادرشوهر پدرشوهرم جَونن خودشون من خونشون بیشتر میرم اما اون جاریام نمیرن خیلیییییییی کم ممکنه برن باز جلو جمع حرفم میزنن ک اینا نمیان اصلا خونمون ما ازش راضی نیستیم هنگم بخدا همیشه نمازمو میخونم حجابمم درسته خیلی ولی گیر میدن از همه نظر ک فکر کنین میگن بیان خودشون درس کنن بخور بشورن درصورتی که خودش اصلا خونه پدرشوهر مادرشوهر خانواده شوهرش هیچ رفت امدی نداره مادرشوهرم باز به من میگن،منم چیزی نمیگم خوب من زندگی دارم خودم خونه دارم سختمه خونه خودم راحتم اون جاریام ک اصلا مثله مهمون هستن وقتی میان جرعت نداره بهشون چیزی بگه اما من برعکس هرچی دوس دارن تیکه مینداز تو ی حیاط زندگی میکنیم ولی خونه جداعه راهنماییم بکنید تروخدا خسته شدم شوهرمم دفاع نمیکنه ازم😔همشم زیر نظر دارن هیجا منو همسرمم نمیتونیم بریم همش حرف میزنن منم جَون هستم منم دل دارم خودشون میرن گردش نمیزارن ما بریم خانواده همسرم همش یه حرف بهونه میارن خسته شدم مامان❤️پناه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ باسلام من خانمی۵۵ساله هستم زیرچشمانم دونه های چربی زده ومثل لکه های ریز سفید هست زیادشده لطفا راهنمایی کنیدچطوری خوب میشه ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به ادمین عزیزوهمه دوستان مجازی لطفا هرکی تجربه ای دارین راهنمایی کنید من۴۶سالمه ۳۰ساله ازدواج کردم والان حدود۱۸ساله که شبهااصلاخواب ندارم نه اینکه روزابخوابم نه کلا بیدارم وخیلی اذیت میشم حتی اگه قرص آرام بخش هم بخورم فقط گیج میشم یعنی صدای نفس کشیدن وپهلودادن بچه هامومتوجه میشم خلاصه خیلی عذاب میکشم لطفااگه راه چاره ای میدونید راهنماییم کنید ممنون ازهمه دوستان منم زهرا 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خانمی که گفتن برای بزرگ شدن سینه از قطره خراطین استفاده کردین ایا بعد مدتی که
پاسخ اعضا 🌙❤️ ‌ سلام و عرض ادب به خانمی که گفتن همسر برادرشون کیست شکلاتی دارند و کبدشون مشکل داره و نگران برادرتون هستید..... خانم عزیز همسر برادرتون یه مختصر مشکل داره که با مراجعه به پزشک حل میشه ولی طوری شما نگران هستید انگار خدا نکرده لاعلاجه 🤔 شما بهترین کاری که میکنید دعا باشه براشون هم برادرتون و هم خانمش . همونقدر که نگران برادرتون هستید نگران همسرش هم باشید. میگید برادرم تا آخر عمرش باید بسوزه و بسازه😶 مگه همش همینه دنیا ! یعنی گرفتاری و بیماری برای برادر شما پیش نمیاد خواهرم منم یه خواهر شوهر دارم همش نگران همسر منه اوایل میگفت غذا خوب درست کن براش بعد میگفت چرا بچه دار نمیشید وهمینطور ....الان من بچه دارم شکرخدا زندگیم خوبه و...ولی ایشون ۳ بار ازدواج کردن و هنوز بچه ندارند خب یکی نیست بهشون بگه بابا برادر شما هم خدایی داره شما مراقب زندگی خودتون باشید . ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام وقت بخیر در جواب خانمی که لکه های قرمز دا یره شکل ونیم دایره روی پوستشون هست همراه با خارش وسوزش ودونه های سفید می خواستم راهنمایی کنم که احتمالا قارچ پوستی مقاربتی هست توصیه میکنم به دکتر میریم دانش‌پژوه در تهران مراجعه کنند تا بتوانند بیماری شان را کنترل کنند بیماری خانم نوعی قارچ هست براش پماد کلوترینازول وکتو کونازل موضعی استفاده کنن با هم بزنن اول یکی رو بزنن بلافاصله اون یکی رو هم روش بزنن حموم هر روز برن واون قسمت رو اروم کیسه بکشن وپماد بزنن خوب میشه یکم وقت میبره تا پاک بشه اصلاح میکنم پماد کلو تریمازول موضعی پیش دکتر پوست برن ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خانمی که گفتن خواهرشون رماتیسم داره عرض کنم من هم مبتلا به رماتیسم هستم حتما باید تحت نظر پزشک متخصص روماتولوژی باشند وتحت درمان اگر به حال خودش رها بشه بدتر میشه دکتر ناهید کیانمهر. در تهران رو سرچ کنید بی نظیر هستند ایشون بیماری من رو کنترل کردند حتما باید معالجه بشید ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خانمی که گفتن با مردی آشنا شدن و نمیتونن دل بکنن و اون آقا زندگی راحتی دارن... برای اینجور مواقع که وابسته ی کسی میشید و دل کندن سخت میشه. سوره ی بقره عالیه. خوندن یک بار این سوره در روز معجزه‌ میکنه! اگه نتونستین کامل بخونید تیکه تیکه هم میشه. چطوری؟ به این صورت که صبح یه قسمتشو میخونی. ظهر یه قسمت و شب هم یه قسمت دیگه و تمام. نماز حضرت فاطمه سلام الله علیها هم معجزه‌ س واقعا. دو رکعت هست مثل نماز صبح ولی در قنوت نماز می‌گویید: اللهم به فاطمه و ابیها به فاطمه و بعلها به فاطمه و بنیها به فاطمه و سر المستودع فیها اقضی حاجتی و بعد صلوات و رکوع و سجود بعد از سلام حاجتتُ میگی. منم دعا کنید. 🌻🌹🌻🌹🌻🌹 ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 یكی از راویان حدیث به نام جعفر بن محمّد بصری حكایت كند: روزی در محضر حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكری علیه السلام بودیم ، یكی از مامورین خلیفه وارد شد و گفت : خلیفه پیام داد كه چون اءنوش ‍ نصرانی یكی از بزرگان نصاری - در شهر سامراء است و دو فرزند پسرش ‍ مریض و در حال مرگ هستند، تقاضا كرده اند كه برویم و برای سلامتی ایشان دعا كنیم . اكنون چنانچه مایل باشید، نزد ایشان برویم تا در نتیجه به اسلام و خاندان نبوّت ، خوش بین گردند. امام علیه السلام اظهار داشت : شكر و سپاس خداوند متعال را كه یهود و نصاری نسبت به ما خانواده اهل بیت از دیگر مسلمین عارف تر هستند. سپس حضرت آماده حركت شد، لذا شتری را مهیّا كردند و امام علیه السلام سوار شتر شد و رهسپار منزل نوش گردید. همین كه حضرت نزدیك منزل نوش نصرانی رسید، ناگهان متوجّه شدیم نوش سر و پای برهنه به سوی امام علیه السلام می آید و كتاب انجیل را بر سینه چسبانده است ، همچنین دیگر روحانیّون نصاری و راهبان ، اطراف او در حال حركت هستند. چون جلوی منزل به یكدیگر رسیدند، نوش گفت : ای سرورم ! تو را به حقّ این كتاب - كه تو از ما نسبت به آن آگاه تر هستی و تو از درون ما و آئین ما مطّلع هستی - آنچه را كه خلیفه پیشنهاد داده است انجام بده ، همانا كه تو در نزد خداوند، همچون حضرت عیسی مسیح علیه السلام هستی . امام حسن عسكری علیه السلام با شنیدن این سخنان ، حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و سپس وارد منزل نصرانی شد و در گوشه ای از اتاق نشست . و جمعیّت همگی سر پا ایستاده و تماشای جلال و عظمت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، بعد از لحظاتی حضرت لب به سخن گشود و اشاره به یكی از دو فرزند مریض نمود و اظهار داشت : این فرزندت باقی می ماند و ترسی بر آن نداشته باش ؛ و امّا آن دیگری تا سه روز دیگر می میرد، و آن فرزندت كه زنده می ماند مسلمان خواهد شد و از مؤمنین و دوستداران ما اهل بیت قرار خواهد گرفت . نوش نصرانی گفت : به خدا سوگند، ای سرورم ! آنچه فرمودی حقّ است و چون خبر دادی كه یكی از فرزندانم زنده می ماند، از مرگ دیگری واهمه ای ندارم و خوشحال هستم از این كه پسرم اسلام می آورد و از علاقه مندان شما اهل بیت رسالت قرار می گیرد. یكی از روحانیّون مسیحی ، نوش را مخاطب قرار داد و گفت : ای نوش ! تو چرا مسلمان نمی شوی ؟ پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذیرفته ام و نیز مولایم نسبت به من آگاهی كامل دارد. در این موقع ، حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام اظهار نمود: چنانچه مردم برداشت های سوئی نمی كردند، مطالبی را می گفتم و كاری می كردم كه آن فرزندت نیز سالم و زنده بماند. نوش گفت : ای مولا و سرورم ! آنچه را كه شما مایل باشید و صلاح بدانید، من نیز نسبت به آن راضی هستم . جعفر بصری گوید: یكی از پسران اءنوش نصرانی همین طور كه امام علیه السلام اشاره كرده بود، بعد از سه روز از دنیا رفت و آن دیگری پس از بهبودی مسلمان شد و جزء یكی از خادمین حضرت قرار گرفت. چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسگري(ع)/ عبدالله صالحي ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
۵ روش تصمینی و سریع☄☄☄ و بدون بازگشت لاغری با هزاران هزار گزارش از مصرف کننده ها با مستندات موجود در کانال با روش لایت بالانس🔥🔥💥🔥💥 ابداع کشور مراکش برای اولین بار در ایران موفقترین روش لاغری حتی بدون رژیم و ورزش ماهی پنج کیلو در خواب کاهش وزن داشته باش 🌪🌪🌪💥💥 https://eitaa.com/joinchat/2639200733Ca9bb5c0c2a
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥 خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓 این کانال تعبیر خواب های دقیق و صحیح از 👇 داره که کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تعبیر خواب رایگان هم براتون انجام میشه👆✅
💜🍃 سلام من یه مطلبی خوندم که برام مفید بود خواستم اینجا قید کنم شاید به درد شما عزیزان هم بخوره.. شاید برای شما هم پیش آمده دعا کنید و به خواسته خود نرسید. گناهانی وجود دارند که باعث حبس دعا می شوند. یا گناهانی که باعث تغییر نعمتها میشوند. ممکنه ماها مرتکب این گناهان بشیم و این گناهان رو کوچک بشماریم یا حتی گناه ندونیم. ولی بدانیم که شاید حکمت برآورده نشدن دعاهای ما ارتکاب همین گناهان به ظاهر کوچک باشد: 1. تاخیر نماز و یا ترک نماز با تاکید بر نماز صبح و عشا 2. سبک شمردن نعمتها (خیلی مهمه . من خودم شاید گرفتار این گناهم و داشته های خودم رو گاهی ندید میگیرم) 3. ترک صدقه 4. بد زبان بودن 5.بد نیتی ( نیت کارها خیلی مهمه. معلمی داشتم میگفت: کاش برسیم به جایی که تو همه کارها از کوچیک تا بزرگ اول خواست خدا و نیت خالصانه برای بندگی خدا رو بررسی کنیم ) 6. بدباطن بودن 7. از خدا شکایت کردن 8. یقین به اجابت نداشتن 9. ترک صله رحم 10. نافرمانی از پدر و مادر و آزردن آنها 11. ظلم و ستم 12.غرور و کبر 13.سو ظن ( همین که تو کار مردم سرک بکشیم و برای هر کاری تفسیری داشته باشیم که شاید درست نباشه و به دیگران بدبین بشیم . خود من متاسفانه وقتی فکر میکنم بین افراد فامیل بوده که سوءظن پیدا کردم. و این از بزرگترین گناهانه که مانع استجابت دعا میشه و من نمیدونستم. حتی سوءظن رو زیاد هم گناه نمیدونستم !!!!!) من خودم ناخواسته گرفتار برخی از این گناهان هستم. پس نباید وقتی دعایم مستجاب نمیشه اعتراض کنم . خود کرده را تدبیر نیست. احسنت به نظام تقدیر و قضای خداوند عزوجل "صبا" ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام  قبل از اینکه برم دانشگاه یه دختر خیلی سر به زیر و معتقدی بودم (ولی حجابم در همین حد بوده) و دوستی با جنس مخالف رو اصلا درست نمیدونستم و با خودم قرار گذاشته بودم اگه قرار بود روزی با کسی رابطه عاطفی داشته باشم همسرم باشه.  ولی تقریبا از اواخر ترم دو کم کم عقایدم عوض شد، حالا فکر میکنم اصلا قبل ازدواج لازمه که با کسی در ارتباط باشم هر چند همسرم نباشه، دلایل خیلی زیادی داره که خودش به تنهایی یه پست جداگانه میشه من فقط نتیجه افکار و عقایدم رو میگم.  و دوم اینکه با پسرا خیلی راحت برخورد میکنم واقعا نمیدونم خوبه یا بد؟ منظورم از راحت برخورد کردن اینه که دیگه فکر میکنم اونا هم مثل ما هستن و اصلا دیگه دید جنسیتی ندارم و این طور نیست که بخوام شوخی کنم باهاشون و جلف بازی در بیارم ولی دیگه معذب نیستم. و مورد بعدی اینکه دیگه اعتقادی به حیا و نجابت و اینکه باید جلوی نامحرم بلند نخندی و از این حرف ها ندارم و به نظرم این اصلا خوب نیست که آدم همه انرژی هاش رو ذخیره کنه. قبلا که میرفتم خونه خیلی انرژیم بالا بود و احساس میکردم حتی احتیاج به رابطه دارم ولی حالا شب ها خیلی راحت خوابم میبره و کلا اوکیه و راجع به اینکه شاید بگید جای دیگه انرژیم رو تخلیه کنم امکانش نیست من هر روز صبح میرم دانشگاه ساعت 5 میرسم خونه و اصلا مامانم اجازه نمیده بعدش برم باشگاه. قبلا فکر میکردم  اگه بخوام عکس هام رو تو فضای مجازی به اشتراک بذارم خیلی بده ولی حالا اصلا برام مهم نیست ولی همه عکس هام با همون حجابی هست که تو اجتماع ظاهر میشم. ولی بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم نکنه این طوری که پیش میرم آخر سر کار به جاهای باریک بکشه ؟ من خودم نفهمیدم چی شد انقدر طرز فکرم عوض شده، میترسم بعدش هم نفهمم. و برام خیلی جالبه که مامانم با اینکه اصلا جزو رفقام نیست و ظاهرم هم اصلا تغییری نکرده و باهام دانشگاه هم نمیاد و من اصلا راجع به تغییر نگرشم باهاش حرف نزدم ولی هر روز باهام دعوا داره که تو اصلا این طوری نبودی واقعا نمیفهمم.  نمیدونم شاید علت اصلی این باشه که واقعا به چشم دارم میبینم دخترایی که خیلی راحتن و سخت نمیگیرن چقدر زندگی بهتر و شاد تری دارن تا اونایی که مثل قبلا من هستن و اصلا اصلا منظورم ازدواج و از این حرف ها نیست صرفا میخوام زندگی خوب و آسوده ای داشته باشم و راحت زندگی کنم ولی حتی دخترایی که به اصطلاح اپن مایند هستن کلی پسر براشون سر و کله میشکنن. خواهش میکنم از این حرف های کلیشه ای نزنید که واسه رابطه میخوان و از این حرف ها به نظرتون من دارم مسیر رو اشتباه میرم؟ تورو خدا بهم یه چیزی بگید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خانمی که گفتن برای بزرگ شدن سینه از قطره خراطین استفاده کردین ایا بعد مدتی که
پاسخ اعضا 🌙❤️ ‌ سلام خدمت هم‌گروهی های عزیز و ادمین جان خانمی که از درد میگرن ادیت بودین خانم جان بوتاکس کنید خیلی خوبه من خودم میگرن داشتم از وقتی بوتاکس کردم خیلی خوب شدم الان شاید هر چند ماه یک‌بار سردرد بگیرم اونم با یه دونه نوافن خوب میشه و اینقدر که از بوتاکس بد میگن اصلا اینجور نیست برا من هیچ عوارضی نداشت خدا راشکر 🌻🌻🌻🌻🌻 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام براخانمی که میگه دارم کور میشم دکترابریشمی بیمارستان خاتم الانبیا وبرای گوش نوید نوری زاده بیمارستان امام رضا مشهد البته اگه دکتر گوش مطبش بری بهترهامیدوارم هرچه زودتر خوب بشی وسلامتی بدست بیاری به امید خدا لطفا پیام منو زودتر بزارید یه وقت برای این دوستمون دیرنشه ممنونم 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام ممنون از گروه خوبتون خواستم در جواب اون خانمی که فرمودند برادرشون اعتیاد پیدا کردند ودر کمپ هستند عزیزم من میخوام تجربه خودمو بگم من 18 ساله بود که با اعتیاد همسرم درگیر بودم ایشون رو ما 17 بار فرستادیم کمپ وایشون میرفت یک دوره تا سه دوره هم تو کمپ بود ومیومد چند هفته خوب بود ودوباره شروع میکرد تا اینکه من با کمک خانواده ش ایشون رو برای بار 17 فرستادیم کمپ وایشون 21 روز کمپ بودند وبعد از امدن از کمپ من این بار دنبالش نبودم وکنترلش نمی کردم چون میدیدم که خودش تو مسیر ترک افتاده همسر من هر روز دو بار جلسه میرفت کلاس قدم شرکت میکرد وحالش رو به بهبودی بود ومن فقط این دفعه به جای کنترل گری فقط دورادور کمکش کردم یه چند جلسه بعد از کمپ رفتیم پیش دکتر روانپزشک وایشون دارو دادند سه ماه دارو میخورد وبیشتر مواقع خواب بودبعد از سه ماه خودش گفت که میخوام برم سر کار ودوباره رفت پیش برادرش کار کرد و کم کم دارو دیگه نخورد ولی خیلی اون داروها کمک کرد به کنترل وسوسه هاش وبعد از هفت ماه چراغ قرمز ترکشو گزروند وخدا رو شکر الان دو ساله هیچ ماده مخدری مصرف نکرده والان بعضی وقتا که صحبت میکنه میگه بار اخر که رفتم کمپ با خودم عهد کردم دیگه مواد مصرف نکنم به نظر من باید اول برادرتون خودش بخواد وترک کنه دوم از اون محیط ودوستان باید دور باشه باید یه کار متناسب با قدرت بدنی ش داشته باشه وکلاس های معتادان گمنام شرکت کنه وراهنما بگیره تا کمکشون کنند وبه نظر من بعد از ترخیص از کمپ حتما یه روانپزشک مراجعه کنند انشاله که خدا به دلش بندازه وترک کنه من میدونم الان شما چه حالی دارید وهمیشه ادم های خوب وساده میرند سراغ مواد همسر من اینقدر ادم خوبی هست که چی بگم ولی جوانی شو گذاشت پای مواد والان افسوس اون سالهارو میکشه انشاله روزی برسه که هیچ معتادی تو جامعه نباشه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام در مورد مادری که از دست دحتر 12 ساله شون ناراحت بودند که مریض میشه دنبال علاقه ش فقط دو روز میره وهر چقدر هزینه میکنند جواب نمیگیرند مادر عزیز به نظر من شما دارید دخترتونو زیاد تحت فشار میزارید اصلا قرار نیست ما برای بچه هامون هزینه ی کردیم ناراحت بشیم فرزند شما کاملا داره طبیعی رفتار میکنه به گفته روان شناس ها فرزندان ما تا 18 سالگی باید این شاخه واون شاخه بکنند تا بتونند وببینند در چه کاری مهارت دارند و ما نباید در این دوران هزینه های سنگین بکنیم چون ممکنه از اون رشته چند ماهه خوششون نیاد وبیان بیرون مادر عزیز هر مادری از توانایی های فرزندش خبر داره به نظرمن در مورد مدرسه شما اشتباه کردید فرزند شما میتونه تو مدرسه دولتی هم موفق باشه رابطه تونو با دخترتون خوب کنید ورهاش کنید تا خودش راهشو پیدا کنه ودورادور مراقبش باشید این بچه تو دوران نوجوانی هستش وشما میدونید این بچه چقدر در درون خودش با تعقیرات هورمونی مواجه هستش شما حوصله کنید همه ی اینا گزرا هستند فقط رابطه تنو درست کنید ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽