#دعا_درمانی 🌱
برطرف شدن کارهای سخت /
مرحوم رضی
مؤلف تحفه رضوی از مرحوم پدرش
نقل میکند:
که برای برطرف شدن کارهای سخت،
پس از نماز غفیله یا نافله مغرب صد
مرتبه بر پیامبر و خاندانش صلوات
بفرست، سپس هفتاد مرتبه بگو:
«یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلیُّ
یا فاطمه یا حسن
یا حسین یا صاحب الزمان»
پس از آن صد مرتبه ی دیگر بر پیامبر
صلوات بفرست و حاجت خود را بخواه
هنگام ورود به منزل «سوره توحید»
را بخوان که فقر و پریشانی را ببرد و
اول سلام کن و اگر ڪسی نبود
بگو "السَّلامُ عَلینا مِن رَبِّنا"
منابع: لئالی منثوره
هر که خواهد از چشم خلق ناپدید شود،
وقت ضرورت باید ۷۰۰ « ک» نویسد و
با خود همراه دارد از رنج ها و غم ها
ایمن و در دولت به رویش باز شود و
هنگام نوشتن بخواند
« یا کلیم یا کریم»
« اسئلکَ بِحقّ الکاف علیکَ یا
کفیلَ الکافیُ الوکیلُ بِکلِّ حینٍ مِن
فَضله و کَرَمِه یا کفیل»
هر که هر روز این اسم را ۳۳ نوبت
بخواند، هیچکس با وی مخاصمت
نتواند کرد و هر که با وی اندیشه
خصومت کند، مایوس شود.
و اگر چندان بخواند که حال بر وی
غالب شود، مردم به او اعتبار کنند
و از سخن او تجاوز نکنند.
و اگر حرف کاف را به عدد اسم بکشد
و به هر یک یکبار این اسم را بخواند و
در خانه دشمن نهد، دشمن برافتد.
منابع: عرفان ابجدی
📅 #تقویم_روز
🗓 #دوشنبه ۱۸ دی | جدی ۱۴۰۲
🗓 ۲۵ جمادی الثانی ۱۴۴۵
🗓 8 ژانویه 2024
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️5 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️7 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️14 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
▪️17 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
❇️ #ذکر روز #دوشنبه ۱۰۰ مرتبه: یا قاضیَ الحاجات "ای برآورنده حاجت ها"
❇️ این #ذکر که مختص روز #دوشنبه میباشد خواندنش موجب افزایش مال میشود ذکر روز دوشنبه به نام امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام میباشد روایت شده است #زیارت آن دو بزرگوار در این روز خوانده شود #ثواب بسیار بالایی دارد.
❇️ #ذکر (یا #لطیف) ۱۲۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #یافتن_مال_کثیر میشود.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر
🔸امروز روز مناسبی است.
🔸شروع کارها نیکو و پسندیده است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد.ان شاءالله
🔹کسی که امروز گم شود،پس از چند روز پیدا میشود. ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹در خرید و فروش و تجارت،انجام شود.
🔸کسی که در این روز متولد شود،دانا و سعادتمند خواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « پستان » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹خواب در این شب دارای تعبیر است.
🔹مسیر رجال الغیب از میان غرب و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🔸 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۵:۴۵:۲۲ طلوع آفتاب ۷:۱۴:۳۱
🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۰:۴۲ غروب آفتاب ۱۷:۰۷:۰۷
🔹 اذان مغرب ۱۷:۲۷:۰۹ نیمه شب شرعی ۲۳:۲۶:۱۴
🌹 #نماز_مجرب_برای_رسین_به_مقصود
🌹 برای رسین به مقصود دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت بعد از سوره حمد ده بار آیه 26 سوره آل عمران : قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ را بخواند و در هر رکوع و سجود ده بار صلوات بفرستد و بعد از فراغ از سلام ده بار صلوات فرستد و به سجده رود و ده بار بگوید : رَبِّ هَبْ لِي مُلْكًا لا يَنْبَغِي لأحَدٍ مِنْ بَعْدِي اِنَّکَ اَنتَ الوَهّابَ حاجتش برآورده می شود ان شاء الله
⏰ ذات الکرسی عمود ۸:۵۶
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #دوشنبه است.
#یاد_یاران ❤️
شهید حسین پور جعفری🌸🍃
از همراهان شهید حاج قاسم سلیمانی💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید حسین پورجعفری
نفیسه پورجعفری، دختر شهید حسین پور جعفری، یار همیشگی سپهبد شهید قاسم سلیمانی است. شهید پور جعفری یکی از شهدای مقاومتی است که در ترور آمریکایی 13 دی ماه به همراه حاج قاسم به شهادت رسید. دختر شهید از صفات مختلف پدرش که به طنز و جدی میان دوستانش مصطلح بود تعریف می کند: «مخزن الاسرار حاج قاسم»، «جعبه سیاه حاج قاسم»، «یار همیشگی» و ... اما او معتقد است حاج قاسم، بابا حسینش را برادر می دانست و همیشه می گفت: «حسین مثل پروانه دور من می چرخد.» روایت هایی دخترانه به نقل از نفیسه پور جعفری در ادامه می آید: هشتم فروردین 1342بود که قابله فراخوانده شد تا هشتمین فرزند خوانواده را به دنیا بیاورد. زمانی که نوزاد متولد شد قابله رو به هاجر گفت: «این فرزند را نشان هرکسی نده، این کودک آینده ای درخشان و خوب و بخت و اقبال بلندی دارد.» بعد پارچه ای را روی صورت نوزاد انداخت تا صورتش دیده نشود. نامش را حسین گذاشتند و شد عزیز دل مادر و پدرش شد. از 12 سالگی مشغول به کار شد و هزینه تحصیل خود را از طریق قالی بافی تامین می کرد. 15 ساله بود که تنها به کرمان سفر کرد و در یک اتاق اجاره ای ادامه درسش را خواند. بعدها هم شد همسر بی نظیر مادر و بابا حسین ما. و بعد هم تا شهادت یار وفادار حاج قاسم بود. پدر به روایت مادر مادرم می گوید: سال 1361 وارد سپاه شد. احتمالا اوایل تیر ماه بود یعنی وقتی مدرسه ها تمام شد. آن اوایل در ستاد تبلیغات سپاه بود. 22شهریور 1361 بود که عقد کردیم. دو ماه طول کشید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم. 38روز بعد عروسی، ساکش را جمع کرد و راهی جبهه شد. اوایل ورودش به جبهه در گردان 22 بهمن آرپی چی زن بود. دوران خیلی سختی بود. برایم نامه می نوشت، از دلتنگی هاش و اتفاقات جنگ می گفت. یادم هست یک بار نوشته بود: «امروز صبح یک نفر پیشانی ام را بوسیده و گفته تو شهید خواهی شد.» نامه را که می خواندم، گریه می کردم. باید صبر می کردم تا نامه بعدی. بعد از پایان عملیات والفجر مقدماتی به اولین مرخصی آمد. اردیبهشت ماه بود. اردیبهشت 1362 به مدت شش ماه در دبیرخانه سپاه گلباف مامور شد. بعد این شش ماه عازم جبهه شد و در کنار حاج قاسم سلیمانی در قسمت دبیرخانه مشغول به کار شد. سال 1364 بود که در هورالعظیم در اثر برخورد دو قایق خودی از ناحیه کمر مجروح شد. 97 روز استراحت مطلق داشت. سال 1366 هم شش ماه در لشکر 41 ثارالله کرمان مامور شد و بعد این مدت تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت. بعد از پایان جنگ هم با حاج قاسم وارد لشکر 41 ثارالله کرمان شد که ناامنی های شرق کشور پیش آمد. سال 1376 هم یک هفته بعد از حاج قاسم وارد سپاه قدس تهران شد. اولین نفری که همراه حاجی به تهران آمد حسین پورجعفری بود. سه تا از چهار فرزند ما یادگار زمان جنگ هستند. سال 1362 خدا محمدحسین را به ما داد.تا سه ماهگی محمدحسین پیشمان ماند و بعد به جبهه رفت. سال 1363 محمدعلی 10 روزه بود که بابا به خانه برگشت. فقط توانست یک هفته پیش ما بماند. سال 1365 دختر دار شدیم. روز تولد نعیمه رسید، نعیمه که 10 روزه شد، باز به جبهه برگشت. آن سال ها یک مدتی هم اهواز زندگی کردیم. بعد از اینکه پدر بزرگ بچه ها در سال 1362 فوت کرد، حاج حسین مادرش را 12 سال پیش خودش نگه داشت. هرجا میرفتیم بی بی را هم با خودمان می بردیم. خیلی روی دعای مادر و احترام به مادرحساس بود و تاکید داشت. می گفت: «تا می توانید به پدر و مادرهایتان برسید. سریع ترین دعایی که خدا قبول می کند، دعای مادر است.» دورهمی های پدر پنجشنبه و جمعه ها که می رسید، همگی دور هم جمع می شدیم . بابا جای همیشگی اش می نشست و ما به دور او. بابا برای ما پدری بود قابل اعتماد، دوست دار خانواده، با صلابت و مهربان، زمان سختی ها از اولین و آخرین نفری که طلب یاری و کمک می کردیم بابا بود. و بابا بود که همیشه جوابمان را اینگونه می داد :«به امید خدا» بابا اجازه نداد هیچ زمان کوچیکترین کمبودی را در زندگی احساس کنیم. درست است که خیلی وقت ها نبود اما از راه دور هم حواسش به ما بود. خیلی وقت ها که از بابا گله می کردم برای کارهای زیاد، ماموریت های سنگین و این دور بودن ها، تنها با یک جمله مرا قانع می کرد: «تمام تلاشم برای راحتی امروز و فردای شماست.» فردایی که در آن بابا حضور نداشت. گاه گداری هم شروع می کرد به تعریف کردن از دوران نوجوانی و جوانی اش. از سختی های آن زمان و از خاطرات جنگ. همینطور از اتفاقات اخیر و ...و چه زیبا بیان می کرد. دنیایی از خاطراتبود. از ما فرزندان گرفته تا آشنایان و دوستان، همگی مشتاق بودند تا یک دورهمی برسد و بابا خاطراتی را برایشان تعریف کند.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
زندگینامه شهید حسین پورجعفری نفیسه پورجعفری، دختر شهید حسین پور جعفری، یار همیشگی سپهبد شهید قاسم س
#ادامه_زندگینامه 🌸🍃
. خاطراتی که خیلی ها به بابا تاکید میکردند آنها را به قلم آورده و ثبت کند اماناگهان چه زود دیر می شود. همیشه هم آخر صحبت هایش می رسیدیم به احترام فرزند نسبت به پدر و مادر علی الخصوص مادر . می گفت: «همه دار و ندار ما پدر و مادرمان هستند.» می گفت: «دعای مادر».می گفت: «مادر کافیست فقط بگوید خدا به شما برکت دهد. همین. بحق حضرت زهرا(س) همه ما عاقبت بخیر شویم. این پست و مقام و میز و مال و املاک هیچ ارزشی ندارد. این دنیا برای هیچکسی تا به حال نمانده. دو رکعت نمازی که شما در جوانی می خوانید اندازه صد رکعت نمازی است که من می خوانم.» مهمانی به نام حاج قاسم بیش از یک سال از آن مهمانی خاطره انگیز گذشته است. از آخرین روزی که قرار بود برای افطار همگی دور هم جمع باشیم تا مهمان ویژه بابا از راه برسد. همه چیز آماده و مهیا بود. مهمان های بابا حسین، یک به یک از راه می رسیدند. صدای اذان که شنیده شد، سجاده ها پهن شد . حاج قاسم به نماز ایستاد و دیگران پشت سرش ایستادند. آن شب بعد از افطار یک به یک ما انگشتری را از حاجی به هدیه گرفتیم. لبخند هایی که بین حاضرین رد و بدل می شد و دوربین هایی که لحظه به لحظه آن شب را ثبت می کردند به یادگار ماند. امسال جایشان خالیست. بازگشت از حج سفر حج شان به پایان رسیده بود و وقت بازگشت بود. یک ماه گذشته بود و قرار بود مادر و پدر برگردند. قرآن و لیوان شربت و اسپند. آماده کرده بودم و بیرون، دم در منتظرشان بودم. تمام مدت از ذوق دیدن دوباره شان حال عجیبی داشتم. مدام با خودم مهربانی هایشان را مرور می کردم و این یک ماه دوری و دلتنگی را. مادر زودتر رسید. ساعتم را نگاه می کردم. لحظه ها به کندی گذر می کردند. چشمم مدام به خیابان بود و ماشین هایی که رد می شدند. بالاخره بابا رسید. به آرامی از ماشین پیاده شد. اسپندی روی آتش ریختم و دور سر بابا چرخاندم. قرآنی بالای سرش گرفتم تا وارد خانه شود. آغوش و لبخند مهربانش ارام بخشمان شد. لبخندی که جزء اصلی چهره مهربانش بود. چقدر دلم هوایش را کرده بود. دلم برایش تنگ شده بود. حالا هم مثل همان روزها دلتنگم. دلتنگ نماز خواندن و تعریف کردن خاطراتش... گویی هنوز هم انتظارش را می کشم و مدام ساعتم را نگاه می کنم که زمان چه بی رحمانه سپری می شود و می گذرد. اما من باور نمی کنم... چرا این سفر به پایان نمی رسد؟ خطرات داعش برای بابا و حاج قاسم از تهران تا عراق و بغداد، حضور داعش، ترس در دلهایمان بود. از نبودن بابا می ترسیدیم. هر دفعه که بابا راهی منطقه بود، می گفت تا شب همه دور هم جمع شویم برای خداحافظی و هر وقت که برمیگشت، مادر تماس می گرفت برای دورهمی دوباره. در روزهایی که بابا نبود، مدام از مادر سوال می کردم: «بابایی زنگ نزد؟ نگفت کی برمی گردد؟» گاهی چند روز خبری از او نبود. مادر به خانم حاجی زنگ می زد و خانم حاجی به مادر. هر دو نگران همسران خود بودند و در انتظار خبر. ترس و دلتنگی روز به روز بیشتر می شد. گاهی مدت ماموریت هایشان نزدیک 30 روز طول می کشید. وقت هایی که از ماموریت برمیگشت و دور هم جمع بودیم، از خاطراتش می گفت. از کارهای بی رحمانه داعش، از تجاوز به نوامیس جلوی مردان، بعد سربریدن مردان جلوی چشم زن ها و بچه ها، آویزان کردن سر بریده مردان در خیابان های شهر، سلاخی کردن زنده زنده مردمان و ...از خطراتی می گفت که برایشان اتفاق افتاده بود و بارها و بارها به جانشان سوءقصد شده بود ولی تقدیر الهی بر این بود آنها باشند تا داعشی نابود شود و ایرانی سربلند بماند. یادم هست یکبار برایمان گفت: «روزی در مکانی مستقر بودیم، وقت نماز شد، گفتم حاجی بهتر است برویم، اینجا امن نیست نماز را جای دیگری می خوانیم. حاجی به اصرار نماز ظهر را خواند. اما هرجور بود حاجی را متقاعد کردم نماز عصر را جای دیگری بخوانیم. سوار ماشین شده و از آنجا دور شدیم. بعد از گذشت پنج دقیقه طی یک تماس تلفنی متوجه شدیم مکان جلسه که در آنجا حضور داشتیم، طی حمله انتحاری توسط یک خودرو داعشی به هوا رفته است.»
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام ببخشید حبیبه خانم عزیز ممنون از کانال خوبتون خدا اون دنیا عوضش را براتون نصی
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام.کرمانیهای عزیز خواهر و برادرای گرامی تسلیت میگم شهادت هموطنهای عزیزم😭ایران تسلیت.روحشان با ائمه اطهار محشور باد.تسلیت مرا از خوزستان از قوم لر بپذیرید🖤🖤
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت مدیر محترم و تشکر ویژه و خدا قوت
و سلام خدمت دوستان گرامی
خواهری ک گفتید بچتون تو درس ریاضی ضعیفه و شما تا پنجم خوندید و نمیتونید کمکش کنید
عزیزم دورت بگردم وقتی بچتون از کلاس ریاضی برمیگرده باید همون روز حتما رو مباحث تدریس شده مطالعه و مرور داشته باشه تا تو ذهنش تثبیت بشه
پسر منم همین مشکلو داره متاسفانه
منو خواهرم بچه هامونو پیش یه دبیر کلاس تقویتی ریاضی فرستادیم خواهر زادم ماشاالله ۲۰میشد ریاضیشو پسر من ۱۳چون اون مطالعه داشت و تمرینو تکرار ولی پسر من فقط میرف کلاسو برمیگشت
تا بچت مرور نکنه و تمرینو ممارست نداشته باشه کلاس تقویتی بی فایده هست
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام ب مدیر محترم و اعضای بزرگوار
دوستان میتونم یه خواهش داشته باشم
لطفا دیگه پیام ندید ک خواهری ک خواباتون راسته ما مشکل داریم مارو خواب ببین وای از دست شما🙄
بنده خدا رویای صادقه داره ولی دیدنو ندیدن خواب هاش ک دست خودش نیس
من نمیدونم شما مزاحمیکنید یا بلانسبت خودتونو میزنید ب ساده لوحی
من ۲تا از خواهرام اینجورین رویای صادقه دارن بخصوص یکی از خواهرام ولی دیدن خواب ک دست ادم نیس
بنطرم شما از اون دسته افرادی هستین ک اگر یکی شیاد باشه بلا نسبت دوستمون راحت میتونه شمارو سرکیسه کنه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
با سلام و عرض ادب
خواهری ک همسرت قلیون میکشه و شما ناراحتی
عزیزم من خانومی رو میشناسم ک همسرش تریاک میکشید چون فقط ۱اتاق داشتن و حتی اشپزخونه هم نداشتن و ایشون اشپزیشونو رو سکو انجام میدادن😔همسرش پای موادش دوستاشو جمع میکرد و اون خانومو دخترشو مجبور میکرد تو سرما برن رو سکو و بلرزن تااون اقا ب اعتیاد و دوست و رفیق بازیش برسه
عزیزم میدونم سخته چون کثیف کاری هم داره ولی بازم خداروشکر کن ک جای امثال این خانوم نیستی
خواهر نگو ک منو نمیفهمی و قضاوت میکنی ولی بدون ک شرایط من از شمام بدتره
و متاسفانه تو یه برنامه مستند گفتن ک تو تنباکو ها مقداری شیشه اضافه میکنن ک اعتیاد بیاره خواهر ایشون مثل همسر بنده دچار اعتیاد ب قلیون شدن و براشون کار سختیه ترک کردنش😔
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام ممنون از کانال خوبتون خانمی که در مورد آبریزش بینی پسرشون پرسیده بودن من خیلی سال درگیر آبریزش بینی بودم و خیلی کارا کردم ولی دوباره برمیگشت یکبار به خاطر چروکای روی پیشانی به مدت یک ماه با روغن آرگان پیشانی و ابرو هامو چرب کردم والان خدارو به اندازه هر چه آفریده شکر میکنم چند ماهیه که دیگه آبریزش ندارم البته فک کنم روغن زیتون هم خوب باشه خداوند مشکل همه رو حل کنه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت اعضای کانال ومدیر محترم
خدمت عزیزانی که کبد چرب دارن وقسمت کمرو صورت جوش میزنن دمنوش خارمریم عالیه ولی چون مزه بدی داره میتونن از عرقش که البته باید اصل باشه استفاده کنن.یک قاشق غذا خوری دانه خشک خارمریم با یک لیوان آب جوش مانند چای دم کنید صافش کنید و میل کنید.خانم های باردار به هیچ عنوان استفاده نکنند.
وهم چنین صبحها ناشتا خاکشیر با آبلیموی تازه مصرف کنن حداقل به مدت 40روز مداوم تا نتیجه بگیرن.
برای دل من هم دعا کنید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام حبیبه جان .خسته نباشی .در مورد خانی که میگه ۲۶سالمه و حرارت بدنش بالاس. وتاول جوش میزنه.برای جوشا صابون گوگرد بگیر وشب و صب صورتت رو بشور باهاش .وبرای حرارت بدنش روزاینه یه لیوان شربت ابلیمو و خاکشیر بخور .و روزی یه نصف استکان عرق کاسنی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام جواب اون خانمی که کبد وحرارت بالا دارند کاسنی خیلی خوبه مصرف کنند وخاکشیر هم خوبه
افرادی که حرارت بدنی بالایی دارند و زود عصبانی میشوند میتوانند
🔸۶ عدد عناب خشک را نیم کوب کرده
🔸 و با یک لیوان عرق کاسنی خیس کرده
🔸و صبحها با سکنجبین میل کنند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام عزیزان خواهری گفتن که قبلا خیلی ارام بودم الان عصبی شدم حتمابه طب سنتی مراجعه کن عزیزم شماسودابدن رفته بالا بعضی عطاریهای معتبر قرص اعصاب دارن خیلی خوب من استفاده کردم خیلی بهترشدم شماهم انشالله بهترمیشیدسلامتی امام زمان صلوات
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همه خواهرای عزیزم عزیزانم سوال هاخیلی تکراری شده این همه خواهرابرامون دعاراهکارای خوب میزران که باهمسرانتون چه جوری رفتار کنید چه جوری آنها تسخیرکنیدبازهم همه پیام میدن شوهرم نمیادخونه پدرم حرف گوش نمیده عصبی خواهش میکنم همه راهکارهاروزخیره کنیدیایه جایادشت کنیدتادرصورت لوزم نگاه کنیدیادتون بیادچه کارکنیدمن خودم همه روزخیره میکنم درصورت لوزم ازشون استفاده میکنم ببخشید پیام زیادشدسلامتی امام زمان صلوات🌸
#نکات_سلامتی 🍏
🔷 دستورات طب اسلامی 🔶
دستور اظفار(ناخن ها)
درمان سیاتیک ودردهای بدن
ناخن های دست وپا راکه بلندشده اند گرفته وهمه بیست عدد را ریز کرده درموضع درد(به صورت نامرتب)دوتاسه روز باچسب ببندند
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دستور تقویت جنسی
جهت تقویت اسپرم..جهش وکثرت آن
یک عدد پیازسفیدرادرروغن زیتون طبیعی تفت دهید وتخم مرغ رسمی رادرآن پخته وازهفتم تاسیزدهم قاعدگی خانم هرصبح آقا میل کنند وشب چهاردهم همبستر شوند
هرشب یک لیوان شیروعسل ازهفتم تاسیزدهم آقا میل کنند
مخلوط ۳۰ ژل رویال بانیم کیلو عسل
هرروز صبح ناشتا یک قاشق مرباخوری باهفت عدد سیاهدانه آقا وخانم میل کنند
مومیایی وعسل به اندازه حبه گندم بعدازجماع میل شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دستور ورم(اورام سرطانی)
۳۰ گرم ژل رویال با نیم کیلو عسل کوهی مرغوب مخلوط کرده هرصبح وشب یک قاشق مرباخوری با هفت عدد سیاهدانه میل شود
هسته سیب زیاد خورده شود
چهارآیه آخر سوره حشر.روزی صدمرتبه
(لوانزلنا هذه القرآن علی جبل....تاآخرسوره)
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دستور خورشت زیرباجه
غذا جهت تاثیر مصرف ابنابسطام
گوشت کبوتریاسردست سمت راست بره نر+انواع میوه جات خشک به خصوص آلو+زعفران+ادویه جات گرم مثل دارچین ومیخک و..+عسل یاشکر قهوه ای+روغن کنجد..پخته ومیل شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دستوردباء
تقویت قوای جنسی
عدس باکدو پخته شود وبه عنوان وعده غذایی میل شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
دستور سنای مکی وگل سرخ
درمان همه بیماری ها..مسهل..ضداسهال..درمان کبد چرب وبیماری های صعب العلاج
دوقاشق دریک لیوان آب جوش دم کرده سه شب درمیان یک لیوان میل شود
(ممنوعیت دوران بارداری دارد)
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
دستور ژل رویال
موثردردرمان سرطان.ضعف جنسی وناباروری
۳۰ گرم ژل رویال با نیم کیلو عسل کوهی مرغوب مخلوط کرده هرصبح وشب یک قاشق مرباخوری با هفت عدد سیاهدانه میل شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
دستور جوز
درمان بواسیر.باددربدن.روشن کننده پوست صورت.ایجادکننده پرز معده.تقویت چشم.گرم کننده کلیه(دفع پروتئین..کوچک شدن کلیه...)
صدگرم مغز گردوی تازه ازپوست جدا شده..وصدگرم زنیان جداگانه پودر شده ومخلوط شود.هرروز صبح ناشنا یک قاشق غذاخوری میل شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
دستورتین
کاربرد
غلبه ریح.درمان رماتیسم. وریح شابکه
یک مشت شنبلیله ویک مشت انجیر خشک رادردولیوان آب جوشانده تایک لیوان باقی بماند ویک روز درمیان یک لیوان میل شود
مجموعا هفت بار
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
تلبینه
تلبینه، نوعی سوپ است که از گندم و جو درست میشود به این ترتیب که گندم یا جو را صبح تا شب روی آتش میگذارند و به آن شیر و عسل اضافه میکنند
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مهسا بغض کردم و سریع وسایلم رو برداشتم و رفتم داخل چشمم به بابام افتاد که گفت ب
#داستان_زندگی 🌸🍃
مهسا
بیتا همینجوری گریه میکرد و میگفت مهسا توروخدا برگرد و من فقط سکوت کرده بودم همینجوری توی خودم فرو رفته بودم و فکر میکردم که چرا بیتایی که کم مونده بود منو بک...ش..ه که از زندگیش برم بیرون الان داره اینجوری به من التماس میکنه که برگردم! چیزینمیگفتم تا بیتا فر...یاد زد مهسا توروخدا یه چیزی بگو ...برمیگردی یا نه؟ منی که از اون خونه فقط خاطرات بد برام به جا مونده بود و به هیچ وجه دلم نمیخواست به اونجا برگردم گفتم نه و تلفن رو قطع کردم! دلم داشت میلرزید نمیدونستم چه حسی دارم ...حسم دلسوزی واسه بیتا بود یا سردرگمی واسه خودم ...یا حتی حس خوشحالی واسه اینکه از مصیبت اون خونه خلاص شدم! هنوز به خودم نیومده بودم که مامانم در اتاقم رو زد و گفت مهسا ...مهسا اماده شو ...شب آقا منصور و مادرش میان هوفی کشیدم و توی دلم گفتم کم استرس بیتارو دارم اینم اضافه شد ! سریع رفتم حمام و به خودم رسیدم لباسایی که منصور برام خریده بود رو خواستم بپوشم که یه حس خجالت وجودم رو گرفت و رفتم از کمد لباسای خودم رو برداشتم پوشیدم زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم شب رسید زنگ خونه رو زدن دل..هره همه ی وجودم رو گرفته بود مامانم رفت دم در دیدم منصور با یه خانوم سن بالا ولی خوشگل و باکلاس دارن میان داخل مادرش بود ازش خجالت میکشیدم نمیدونستم از جریانم با محسن خبر داره یا نه! تا اومدن داخل بابام حسابی تحویلشون گرفت و گفت به به داماد گلم بفرما! مامانشم که غرور وجودش رو فرا گرفته بود سلام کوتاهی به بابام کرد و حتی به من نگاه نکرد که بهش سلام کنم منصور گل و شکلاتی که خریده بود رو به من داد و رفت نشست سریع رفتم توی آشپزخونه تا چایی بریزم که مامانم اومد و گفت وای دلشوره گرفتم مهسا ...انگار مامان منصور راضی نیست! منم استرس گرفتم ولی نشون ندادم و گفتم ساکت باش مامان فعلا چایی رو ریختم و بردم و اول از همه جلوی مادرش گرفتم مادرش اخ...می بهم کرد و گفت میل ندارم منم یه لبخند همراه با خجالت زدم و گفتم خب بردارین ! که مامانش نتونست خودش رو کنترل کنه و از قصد زد زیر سینی چایی ها !
همه ی چایی ها ریخت روی زمین و روی شلوارم داشتم مییسو...ختم در همون حال بغض گلوم رو گرفت و اشک توی چشمام جمع شد و سریع رفتم توی اتاقم تا جلوی منصور و مادرش گریه نکنم تا صدای منصور رو شنیدم که گفت چیکار کردی مامان؟ها؟ مادرش بلافاصله گفت من خواستم چایی بردارم مهسا جان هول شد چایی هارو ریخت!...وا مگه بچه اس؟..۳۵ سالشه هنوز نمیتونه یه چایی درست بهمون تعارف کنه! بابامم به جای اینکه از من دفاع کنه بازم جلوی منصور و مادرش منو خوار و خفیف کرد و گفت خب مهسا زندگی سختی داشته!...حق داره تازه به خودش اومده نمیشه فوری اوکی شه که ! مامان منصور تا اینو شنید فهمید که میتونه از همونجا بحث رو باز کنه و گفت من که صدبار به منصور گفتم گفتم تو که اینقدر آقا و بامتانت هستی و در حالی وضع مالیتم خوبه ...چرا با این دختر مشکل دار که هنوز صی...غهه ی یکی دیگه اس میخوای ازدواج کنی!...اصلا من قبول نمیکنم! مامان منصور اینو گفت و رفت .و منصورم پشت سرش بلند داد میزد مامان داری چیکار میکنی...مامان داری کجا میری! اینجوری فهمیدم که مامان منصور منو نمیخواد ! نمیدونستم واکنش بابام چیه بابایی که هرجوره میخواست منو از سر خودش باز کنه الان که مادر منصور راضی به ازدواج منو منصور نبود نمیدونستم میخواد چیکار کنه ! نتونستم همینجوری توی اتاقم بشینم و رفتم بیرون خواستم از بابام نظرش رو بپرسم منصور و مادرش رفته بودن بابام تا منو دید اخماش توهم رفت و زیرلب گفت :بازم وبال گردنم شد! دلم شکست پرسیدم بابا الان میخوای چیکار کنی؟...بازم منو میفرستی خونه ی محسن یا از خونه بیرونم میکنی! بابام پوزخندی زد و گفت نترس...پولشو گرفتم که از خونه بیرون نندازمت ...ولی دیگه نمیتونم خرجتو بدم !.باید بری سرکار خرج خودتو دربیاری یا یه شوهر دیگه برای خودت پیدا کنی! آروم گفتم انتظار دیگه ای هم ازت نداشتم بابا! ورفتم توی اتاقم به منصور زنگ زدم منصور بلافاصله جواب دادو گفت واقعا معذرت میخوام مهسا ! منم با یه صدای طلبکارانه و درعین حال غمگین گفتم انتظار دیگه ای نداشتم!...حقم با مادرته فقط بگو تکلیف من چیه؟ منصور گفت مهسا قربونت برم یکم صبر کن من راضیش کنم...بدون رضایتش نمیتونم کاری کنم ناراحتی قلبی داره یهو قلبش وایمیسه!
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽