eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ▪️نام پدر: يوسف علي ▪️تاريخ تولد: 02/06/1346 ▪️تاريخ شهادت : 05/10/1365 ▪️محل تولد: زنجان ▪️نام عمليات: کربلاي 4 ▪️منطقه عملياتي: بوارين ▪️محل دفن : زنجان گلزار پايين ــــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ 🥀🥀🥀🥀 🕊@baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
#معرفی_شهید🌹 #شهيد_قاسم_محمدي ▪️نام پدر: يوسف علي ▪️تاريخ تولد: 02/06/1346 ▪️تاريخ شهادت : 05/10/1
زندگينامه غواص شهيد: شهيد قاسم محمدي فرزند يوسف علي دوم شهريورماه سال 1346 در خانواده اي مذهبي در زنجان ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در مدارس خاقاني و مصطفي خميني گذراند، و در سال آخر دوره راهنمايي با هم سن و سالانش به جبهه رفت. شهيد محمدي دومين فرزند خانواده اش بود. شش ماه اول را به کردستان اعزام شد. پس از آن در پي مرخصي هاي پي در پي دوره دبيرستان را نيز در مدرسه شهيد منتظري گذراند. در عمليات بدر جنگ تحميلي شرکت نموده و از ناحيه چشم به شدت زخمي شدند. برادر بزرگتر او نيز در عمليات خيبر شرکت نموده و از فعالان هشت سال دفاع مقدس بودند. سرانجام در پنجم دي ماه 1365 در عمليات کربلاي 4 در بوارين به مقام شهادت نايل گشتند و در گلزار پايين زنجان تشييع شدند. ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ 🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش عباس هست🥰✋ *شهیدے که مکان و زمان شهادتش را امام رضا(ع) در خواب گفته بود*💫 *شهید عباس کردانی*🌹 تاریخ تولد: ۲۰ / ۱۲ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۱/ ۱۳۹۴ محل تولد: اهواز محل شهادت: حلب 🌹عباس مهندس ساخت بمب و موشک‌های دستی و از نوابغ اهواز بود💫او می‌توانست سی نوع تله انفجاری درست کند *و با همین تله انفجاری ها چند نفر از داعشی‌ها را به هلاکت رساند💥* دوست← عباس تاریخ و محل دقیق شهادتش را میدانست💫 *او خواب دیده بود که امام رضا(ع) در خواب ساعت، تاریخ و مکان شهادتش را گفته است*💫 این خواب را برای چند نفر ازدوستانش تعریف کرده بود🌷یک روز بعد از دومین اعزامش که به اهواز برگشته بود به بنده گفت *فلانی این آخرین سفر من است و دیگر برنمیگردم*🕊️البته من از کارهایش متوجه شدم که مقداری عوض شده🌷 به او گفتم چه میگویی سفر آخر هست ؟بر نمیگردی یا اینکه شهید میشی؟🥀 *سرش تکان داد و گفت بله شهید خواهم شد*🌷در نهایت *عباس طبق خوابش*💫 در تاریخ ۱۹ / ۱۱ / ۹۴ در عملیات آزادسازی دو شهر نبل الزهرا *در اثر اصابت تیر به سینه اش🥀به شهادت رسید*🕊️پیکرش حدود ۴ روز در منطقه جاماند🥀و زمانی که پیکرش آمد *جز ناحیه ای که تیر خورده بود ما بقی سالم بود*🌷شهید ۴ روز به حالت سجده قرار داشت *و بوی بسیار خوبی از پیکرش آن محل را فرا گرفته بود*🕊️🕋 *شهید عباس کردانی* *شادی روحش صلوات* 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
از گرفته، تا و ، تا و و ، و همه فاتحان گمنامِ نام‌داروــ...... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
سلام علیکم 💞 بسم رب الشهدا🕊 دل ڪه شود، است ڪه آسمانیت می ڪند و اگر بال داشته باشی دیگر آسمــان، طعم می گیرد دلها را راهی ڪربلای ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" می رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! 🌷وقتي كه جنگ آغاز شد، پدر و مادر نداشتم. يك عمو داشتم كه از او اجازه گرفتم و به جنگ رفتم. در مدت سه سال حضور من در جبهـه ١٠ بار تركش به بدنم اصابت كرد كه نجات پيدا كردم. در عمليات كربلاي ٥، تركش بسيار بزرگي به پاي من خورد و مرا به اهواز منتقل كردند. دكترها مى خواستند پايم را قطع كنند!! 🌷ساعتي مانده بود به عمـل؛ دلـم بـدجوري گرفته بود. من خواستم فرياد بزنم و از خدا طلب شهادت كنم. در وسط نماز ناگهان به ياد حضرت عبـدالعظيم حـسني افتـادم. از او درخواست و التماس كردم كه مرا شفا بدهد. با حالت گريه به اتاق عمـل رفتم. ديگر نااميد شده بودم؛ اما يك حسي به من مى گفت؛ اميدوار باش! بعد از چهار ساعت كه در اتاق عمل بودم، مرا به بخش منتقل كردند. 🌷....در حالت بيهوش بودم، دكترها مى گفتند كه؛ خدا او را شفا داده! بعد از به هوش آمدن، وقـت نمـاز بـود. تـيمم كـردم. حالـت بـسيار عجيبي داشتم. انگار دوباره متولد شده بودم. انگـار در بهـشت بـودم. آن نماز به قدري لذت بخش بود كه آن را با هيچ چيـز عـوض نمـى كردم. نزديك يك ساعت گريه مى كردم و از خدا مى خواستم هـيچ وقـت ايـن حس و حال را از من نگيرد، ولي ديگر آن نماز تكرار نشد!! راوى: رزمنده دلاور حسن ميرزايى 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊@baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•/• ‌ غݦ دݪـٺنگـــے ࢪا بٺڪان از سࢪ و روٻم...🌙 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج🌤 ...🕯 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
💝عاشق چادرم هستم💝 از آن☝️🏻عاشق هایے ڪھ بدون معشــوقش میمیــــرد😌 ♥♡♥♡♥♡♥ از من دلیل میخواهے برای این عشــق؟؟💚 چــادر مادرم(س) ڪافے نیست! حرف هاے مولایـ😍ـم چطور؟ وصیت نامه هاے💌 شهدا را خوانده ای؟!😔💔 ♥♡♥♡♥♡♥ خــدایا ڪمڪم ڪن ڪھ...🌸🍃 با بےحیایے و بےحجابے😔 مقابل نامحــرم🍁 به خــ💉ــون شھــدا خیانت نڪنم💔 من در مقابلشون مسئولــم...🌸🍃 ♥♡♥♡♥♡♥ 🌹✋ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷شهید منوچهر مدق خطاب بہ همسرش: وقتے من  را گذاشتید توے قبر،یڪ مشت خاڪ بپاش بہ صورتم ... 🌼همسر شهید: پرسیدم چــرا؟ 🌷گفت: 【براے اینڪہ بہ خودم بیایم و ببینم دنیایے ڪہ بهش دل بسته بودم و بہ خاطرش معصیت مے کردم یعنے همین...】‌ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 همسرم شهید کمیل خیلی با محبت بود💟 مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد..🙃 یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود. خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم و خوابیدم "من به گرما خیلی حساسم" خواب بودم و احساس کردم هوا خیلی گرم شده😓 و متوجه شدم برق رفته... بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه.. دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم میچرخونه تا خنک شم و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی..😴 شاید بعد نیم ساعت تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدار شدم دیدم کمیل هنوز داره محلفه رو مثل پنکه روی سرم میچرخونه تا خنک بشم.. پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری میچرخونی؟ خسته شدی!😕 گفت خواب بودی ‌و برق رفت و چون تو به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی و دلم نیومد..💖 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
⭕️ای برادران! قبل از اینکه به جبهه بیایم، میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر شدم، دورش را بگیرید چراکه من او را بسیار دوست دارم💚 👈پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت👌 وی در وصف رزمنده نوشته است: ✍اگر شما گُلی🌷 را در صحرای دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است آنجا دفن شده باشد😭 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 +ای کاش منم شهید این راه شوم...🙂🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ شهید فتحعلی رضانسب تو جبهه راننده قایق بود. بعضی وقتا که مسولین سوار قایقش میشدن قایق رو میبرد وسط رودخانه کارون و تا وقتی قول کمپوت و مواد غذایی برای همرزم هاش نمیگرفت قایق رو به مقصد نمیرسوند و اون شخص رو پیاده نمیکرد. آخر هم وقتی داشت با قایق بنزین حمل میکرد ،هدف خمپاره قرار گرفت و شهید شد. تا همین چندسال پیش مفقودالاثر بود و هیچکس از وضعیتش خبری نداشت. یه روز که به صورت اتفاقی برادر بزرگتر شهید که خودش هم جانباز جنگی هست، یکی از همرزمای زمان جنگشو میبینه و از همون بنده خدا داستان شهادت شهید فتحعلی رضانسب رو میشنوه. تو جلسه ای که همون شبها تو خونه پدر شهید برگزار میشه تا خبر شهادت به خانواده داده بشه،مادر شهید وقتی داستان شهادت پسرشو میشنوه،انتظار چندین سالش به پایان میرسه و هنوز جلسه تموم نشده روحش به پسر شهیدش ملحق میشه. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
به مناسبت ایام شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱۳۷۷ . 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ . 📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای جشیت ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
رفاقت با شهدا
به مناسبت ایام شهادت #شهید_علی_الهادی_احمد_حسین . 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱۳۷۷ . 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خ
🍃و این بار گذری بر چشم هایی شیدایی ... چشم هایی که‌گویای پاکی و نجابت نوجوانی از حزب الله لبنان است. چشم هایی که به نقل از آشنایی، گواهی رفتنی از جنس عشق میداد.❤️ آری ،گویا چشمانش رمز ماندگاری بود که به سادگی میشد فهمید که ماندنی نیستند ...🌹. 🍃 ، که به در بین مدافعان حزب الله معروف بود ... نوجوانی شوخ و خنده رو با تیپ و ظاهری امروزی و باطنی حسینی که اکنون الگوی بارز در میان اهل دلانی شده است که میخواهند به پرتو عاشقی حق برسند. 😌 🍃* علی * حسین وار زیستن را خوب آموخته بود ... خــــوب میدانــست چگونه برای محبوبش دلبری کند .😍 . 🍃 آری از همان روزهای آغازین کودکیش بود، از همان روزهایی که کودکانه ی قنوتش قضا نمیشد ، خوب چگونه عاشق کردن را درک کرده بود که اینچنین راه صد ساله را یک آن پیمود ... 🙃 . 🍃ای شهید !!! عاشقی را چگونه اموختی به من نیز رسم عاشقی بیاموز ...😓 سال تولدمان یکیست اما خود را که با تو مقایسه میکنم ،گره ای از حسرت و آه،سد معبری برای گلویم میشود، که نمیتوانم به زبان اقرار کنم که من در کوچه پس کوچه های دنیا خود را گم کرده ام 😞 🍃عطر دعایت را بر من ظلمت زده روا دار که این زخم های گناه هر چه سریعتر تسکین شوند.... 🍃راستی جانم ،میدانی ! قهرمان قصه ی ما، این روزاها هادی قلبهایی شده است که راه حق را گم کرده اند و تار کشنده ی معصیت، پرده های قلب و روحشان را به خود تنیده و طنابی برا شیاطین درونی خویششان گشته است.. 🍃رفیق ! خوب حقیقت را فهمیدی ... پاداش بندگی عاشقان ملکوتی چه میتواند باشد جز پروازی از جنس عشقشان ...❤ . 🍃پرستوی عاشق ما در چنین‌روزی در مکان و مقیاسی از خانطومان به وصال حق رسید ...🕊 . 🍃 در حالی که عطر آرام بخش (س) بر زبانها جاری میشد، پیکر علی به آغوش ابدی خاک سپرده شد. 🌹 این است پاداش عشاق ..❤. ✍نویسنده : 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مجید هست🥰✋ *سردار تَفَحُصی که به شهدا پیوست*🕊️ *سردار شهید مجید پازوکی*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۴۶ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۷ / ۱۳۸۰ محل تولد: تهران محل شهادت: فکه 🌹همرزم← فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود🌷 یک روز باید از وسط میدان مین معبر باز میکردیم مجید معبر رو باز کرد💫 *موقع برگشت هشت تا تیر توی شکمش خورد*🥀او حدود نه ماه توی کما بود🥀و با نذر و نیاز مادر خوب شد و باز هم به جبهه بازگشت🌷 *چاشنی بمب های ساعتی را در گرما و سرما و آفتاب امتحان میکرد*💥 میخواست بداند توی شرایط مختلف چه جوری عمل میکنند. خیلی وقت ها میترکیدند💥 *شاید شدت انفجار زیاد نبود اما صورتش پر از خون میشد*🥀همرزم← کار که گیر میکرد، شهید که پیدا نمیشد🥀دست من را میگرفت و میگفت” بشین، روضه بخوان”. *درست وسط میدان مین گریه میکرد*🥀 میگفت ” روضه کارگشاست”. واقعا هم همین طور بود🌷 *کارش دقیق بود آنقدر زمین را میکند تا شهید پیدا کند*🌷او شهدای زیادی را تفحص و پیدا کرد💫همرزم← پایم را گذاشتم توی میدان مین. یک سنگ پرتاب کرد طرفم. داد و بیداد. گفت” چرا بدون اجازه آمدی تو؟” *تا مطمئن نمیشد نمیگذاشت کسی وارد میدان مین شود*💫 سرانجام بعد از سالها جستجو گری بدن مطهر شهدا *او حین تفحص شهدا با انفجار مین*🥀🖤به جمع یاران شهیدش پیوست🕊️🖤 *سردار شهید مجید پازوکی* *شادی روحش صلوات*🌹💙 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊