بسم رب الزهرا...
کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد و #ظاهر و #باطنی_پاک.
#مراقبه هایش تنها مادی نیست ، به قول #امیرالمومنین(ع): #علی شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد.
شاید فکر کنی کم است اما میدانی، #قلب آدمی به سرعت وابسته می شود و این #وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن ، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها، به عمر .
آری! اینک #آسمانی شدن برایت سخت میشود.
باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد.
چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در #قفس_تن، اسیرت میکند.
تنی که به #معنوی شدن فکر نمیکند ، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود #قساوت و #سنگدلی، که بر سر #کوفیان و #ابن_سعد آمد.
اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است ، این که وابسته باشی به #خدا و #اهل_بیت ...
این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت ...
وابسته شوی به #نماز_اول_وقت...
اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب .
آخر آدم های وابسته به #کتاب هم، کم پیدا می شوند.
کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند...
این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین #فقر_مطالعاتی ست.
می دانی، باید برای دستیابی به #بصیرت تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت.
به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند #محسن !
آری باید دل کند و رها شد چراکه ...
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
به مناسبت سالروز تولد شهید مدافع حرم محسن حججی🎈
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#دفتر_خاطرات_شهدا📒
#شهید_محسن_حججی🌷
#به_روایت_همسر🌟
بعضی از روزهای #جمعه تلفن همراهش خاموش بود.
وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت: ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم.
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم... :)
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برداشتن عکس حاج قاسم سلیمانی از روی میز نماینده ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل در حین سخنرانی
| دوستی با شهدا|
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷شهید مدافع حرمی ڪه بادیگارد دڪتر احمدے نژاد بود🌷
🌷همسر شهید مدافع حرم:
درست وقت اذان بود که به سالن عروسی رسیدیم. عبدالله از مسؤولین سالن خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و بعد از پخش اذان، نماز جماعت را همان جا برپا کرد.🌷
🌷مادر شهید:
آمدم کنارش نشستم، سرش را بالا آورد و گفت: مادر جان شما پنج پسر داری.
- خوب، که چی؟
- بالاخره باید زکات و خمس این بچهها را بدهی!
از حرف عبدالله جا خوردم. هنوز ذهنم درگیر حرفهایش بود که گفت: مادر جان سؤالم از شما این است که فردای محشر اگر حضرت زهرا(س) از شما بپرسد چرا یکی از پسرهایت را برای دفاع از حرم دخترم نفرستادی، چه جوابی داری؟
چیزی در جواب سؤالش نداشتم که بگویم، واقعاً چه جوابی میتوانستم بدهم؟
با همین جملات و حرفها دل مرا به دست آورد و رضایتم را جلب کرد.🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
مادرشهید؛
پسرم هشت سال توجبهه بود از سال ۵۹تاسال۱۳۶۷فرمانده بوداما
همیشه میگفت :من تو آشپزخونه
کار میکنم مامآن..
اولین شب ماه مبارک رمضان بود،
رادیوی کوچکی داشتم که
همیشه همراهم بود.
اعلامکردکه فآو توسط
رزمندگان اسلام باز پس گیری شد.
همون لحظه تو دلم آشوبی به پاشد،
امانمیدونستم که چه اتفاقی
برای تک پسرم افتاده است..
علیرضا همیشه دویاسه روز بعد از
عملیات زنگ میزد اما بعد از
عملیات فآو هرچه منتظر شدم
تماس نگرفت؛
چندروز بعدتوجلسه ای که در مصلا
برای خانواده های شهدایی که
فرزندانشان مفقودالجسد بود
برگزارشد،گفتند پسرت شهید شده
الآن ۳۲ساله منتظرم از جبهه برگرده..
#سردارشهیدعلیرضااختراعي
فرماندهگردان لشکر۴۱ثاراللّه کرمان
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
✨#در_محضر_شهید
💠من کسی را ندارم...
✨اسمش یوسف بود.یوسف قربانی...بچه ی زنجان .شش ماهگی پدرش و از دست داد و یتیم شد.شش سالگی مادرش را از دست داد و با برادرش برای ادامه زندگی به خانه ی مادربزرگ رفتن...
🏘دبستان بود که مادر بزرگش به رحمت خدا رفت و تنها دلخوشیش برادر بزرگترش بود که در دوران نوجوانی او را در سانحه ی تصادفی از دست داد و تنهای تنها شد.رفت جبهه.تو اطلاعات عملیات بود.
🏵غواص هم بود.تو کربلای پنج شهید شد.چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله...
📜همرزم یوسف: “هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه می نویسد. با خودم می گفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز! یک روز گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می نویسم، کسی را ندارم !
📎جهت شادی روح همه شهدا صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فاطمه به دو سالگی که رسید، قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم .
اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید . تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم .
خیلی دلم گرفته بود .
به گلزار شهدا رفتم خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم: جلیل تحمل زخم زبان های مردم را ندارم .برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد میخرم و به خانه میروم و تو باید به خانه بیایی .
روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم .
گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان درهر زمانیکه خواستید...
از خوشحالی گریه کردم . در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمیدیدم .
یک روزه تمام وسایل ها راجمع کردم و روز بعد حرکت کردیم . ازهیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم .
زمانیکه به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه چهارشنبه است . بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه(س) را تزیین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند .
شروع سه سالگی فاطمه خانم درکنار سه ساله امام حسین علیه السلام یک آرزوی بزرگی برای من بود .
راوی:همسرشهید
🌷شهید جلیل خادمی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
💢 توجه به این آیه از قرآن کنید 💢
🌷 ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة 🌷
ترجمہ؛
🌸به پروردگارت بازگرد، راضی و خشنود؛🌸
( آیه 28 فـجر)
💗همچون شهید #إبــــــــــرإﮫیمﮫإدﮰ که تقوا پیشه کرد
💗و از امتحانات الهی سربلند و پیروز بیرون آمد و راضی و خشنود به لقاءالله پیوست
💗دوست عزیز با شما هستم بله : با شما
💗با شمایی که الان این متن را میخوانی و ارادت خاصی به این شهید بزرگوار داری بله با شما هستم
💗سعی کن همیشه برای خشنودی خدا و امام زمان «عج الله» و این دوست شهیدت از هر گناه و نامحرمی پرهیز کنی
💗و آن حد ضرورتی که باید در مقابل یک نامحرم رعایت کنی را به خوبی انجام بده تا اسیر هوای نفست نشوی که راه را به خاطر آن اشتباه طی نکنی ، که شرمنده شهدا و امام زمان «عجل الله» نشوی.
💗پس بخاطر این دوست شهیدت گناه نکن و خود رو آلوده به هوای نفس نکن.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌹🍃🌺🌿🌷🍃
🌿🌷🌿🌹
🍃🌺
🌷
🌿
#عاشقانه_های_شهدایی
طی یه سالی که از عقدمون گذشت؛
روزای شیرین و خوشی رو کنار هم سپری کردیم، طاقت دوری همو نداشتیم .
میتونم بگم بهترین روزای زندگیمو
اون ایام تجربه کردم، وقتی تصمیم گرفتیم زندگی مشترکمونو شروع کنیم
با آقا مهدی نشستیم واسه تصمیم گیری
نشست روبروم و یه لبخند دلنشین زد
خنده م گرفته بود،
پرسیدم:چیزی شده...؟!
گفت:موافقی زندگیمونو بیمه کنیم؟
پرسیدم:چطوری؟
گفت :مثلا جای مراسم عروسی و بریز و بپاش یه سفر بریم پابوس آقا امام رضا (ع)
اونقده ذوق کردم که از جا پریدم
خیلی خوشحال شده بودم،مدتی که با هم عقد بودیم معنویت زیبایی رو کنارش تجربه کردم، آرزوم این شده بود که شروع زندگیمونم یه سفر معنوی باشه .
بهم گفت:همش نگرون این بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه عروسی مجلل و زرق و برق دارو داشته باشی، از اولش از خدا خواستم دلامون اونقد به هم نزدیک بشه
که عقایدمون هم شبیه هم باشه
خدارو شکر که تو اونقدر خوب و همراهی ،
سفر مشهدمون خیلی بیاد موندنی و زیبا بود .
زندگیمون با توسل به امام رضا (ع) شروع شد،خیلی خوشحال بودم
که روزای دوریمون تموم شده و دیگه وارد روزای با هم بودنمون میشیم .
ذوق زیادی داشتم میدونستم که زندگی باهاش زندگیِ شیرینی میشه .
راوی:همسر شهید
🌷شهید مهدی خراسانی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
┄┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┄
⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر
سر می زند گفت: پیش زنهای
دیگه ام.
♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی
چهار تا زن دارم. دیدم شوخی
میکند چیزی نگفتم، گفت جدی
می گم.
💞 من اول با #سپاه ازدواج
کردم بعد با #جبهه بعد با #شهادت
آخرش هم با# تو
#شهید_مهدی_زین_الدین
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada ✅
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زندگی_به_رنگ_شهدا
از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد
وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت .
خادم الشهدا بود...
ترک محرمات و انجام واجبات... روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت .
خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد .
🌷شهید محمد رضا دهقان🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷🌷🌷 عراقی ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین ـ علیهم السلام ـ ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می گفتیم اگر ما را به زیارت می برید، چرا در شب عاشورا، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟
🌹عراقی ها جواب می دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آن ها می خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند.
🌹دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آن ها اجازه نداده بودند نماز صبح شان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین (ع) را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم.
🌹بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم.🌷🌷🌷
🌷💞🌷نقل از: نماز در اسارت، ص 31 ـ
🌷هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊