میانه نبرد بودیم؛ در حمله بوکمال، از منطقه T2 به T3 رسیدیم، همانجا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت: کمتر از دو ماه دیگر اثری از داعش باقی نخواهد ماند، نشسته بود نوک خط روی خاکریز، دفتری جلویش باز بود، زینبیون از این طرف بروید، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید، بچهها به صدا درآمدند که انتحاریها امانشان را بریده، از شدت انفجارهایشان گوشهایمان خونریزی کرده، چشمهایمان تیره و تار میبیند.
حاجی یکپارچه غیظ شد، «پورجعفری! برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم» جان بچهها بود و فرماندهشان، نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن.
🌷 شهید حاجقاسم سلیمانی🌷
📚 کتاب: سلیمانی عزیز
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
تاول های شیمیایی ،آب فرات!
عراق پاتک شدیدی زد تا جزایر مجنون رو پس بگیره
شهید بابایی توی اون عملیات شیمیایی شد
سرش پر شده بود از تاولهای ریز و درشت
سرش می خارید و با خاراندن زیاد ، تاولها ترکیده بود
بنده خدا خیلی اذیت شده بود
بهش گفتم برو بیمارستان دوا و درمان کن
می گفت اگه برم بستری ام می کن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد
بعد با حالت خاصی بهم گفت:
حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟
با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این آب هم مث بقیه آبها ، فرقش چیه؟
گفت: اگه دقت کنی می بینی این آب ، انشعابی از آب فراته
آبی که امام حسین و حضرت عباس ع تو کربلا دستشون رو باهاش شستشو دادن
عباس معتقد بود اگه سرش رو با اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه
اتفاقا سرش رو شست و شفا گرفت
چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد و اثری ازشون نموند... ..
#شهید_عباس_بابایی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
رفاقت با شهدا
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر امید هست🥰✋
*دخترے ڪه تنها مانـــد*🥀
*شهید امید چائی پز*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۷ / ۴ / ۱۴۰۰
محل تولد: گیلان
محل شهادت: لاهیجان،گیلان
*🌹راوی← مبینا حاصل ازدواج امید و همسرش بود.🎀دو سال پیش از شهادت امید، خواهرزادهاش در سانحه تصادف جان باخت.🥀مدتی پس از داغ خواهرزادهاش، همسرش مریض شد.🥀روزها را با مریضی همسر به سختی از پس هم گذراند🥀تا اینکه همسرش به دلیل سرطان از دنیا رفت.🥀سیاه همسر را پوشید اما دم نزد تا اینکه این اتفاق تلخ افتاد.»🥀مبینا تا قبل از این حادثه به خاطر دغدغههای شغلی پدر بیشتر اوقات نزد عمه بزرگش در لاهیجان سپری میکرد.🍃 امید هم تمام وقتهایی را که بیکار بود، صرف تنها دخترش میکرد.🎀دختری که تنها یادگار همسرش بود.🥀حالا مبینا هم داغدار مادر است و هم پدر.🥀امید پلیس وظیفه شناسی بود🌙چند وقتی بود که پسری حدودا بیستوهفت ساله برای درخواست معافیت به امید رجوع و هر بار امید معافیت او را رد میکرد؛‼️مدارکش کامل نبود و امید کسی نبود که بیجهت به دنبال بهانه باشد.🌙آخرین رجوع این پسر سرباز شد آخرین روز زندگی امید.🥀آن پسر با چاقو وارد اتاق ستوان شده بود؛🔪گویا از قبل نقشه کشیده بود. به اتاق امید میرود که با همان ممانعتهای همیشگی ستوان روبهرو میشود.»‼️درنهایت شش، هفت بار چاقویی که از قبل آماده کرده بود را در بدن امید فرو میکند🥀و مأموران از راه میرسند. اگر مأموران نمیرسیدند، ضربات چاقو ادامهدار میشد.🥀 امید نیمهجان بود که به بیمارستان پیروز در لاهیجان منتقل شد؛🥀 اما تلاش دکترها بینتیجه ماند و او جانش را از دست داد🥀و به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید نظام وظیفه*
*شهید امید چائی پز*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5997098341899440248.mp3
21.1M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «سازمان سری شیعه» - جلسه ٢
🗓 ٨ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨