eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
676 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزوی شهادت شهیدمحسن حججی🌸 کلیپ کوتاهی که کمتردیده شده🦋 الرقناشفاعت🤲 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*شهیدی که با نام دیگر به اشتباه دفن شد*💫 *شهید عبدالرحیم درویشی*🌹 تاریخ تواد: ۱ / ۸ / ۱۳۴۹ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۴ محل تولد: خوزستان / هندیجان محل شهادت: فاو 🌹دوست←شهیدی را در دزفول آورده بودند *و گفتند شهید محمود رابطیان است*🌷 مادر شهید با دیدن جنازه فرزند ادعا کرد *این جنازه فرزند او نیست*‼️ اما همه میگفتند فرزند شماست، مادرش دائم میگفت : *این شهید محمودِ من نیست*🥀مراسم ختم ایشان رفتیم *اما چند روز بعد محمود رابطیان به خانه آمد‼️و همه را حیرت زده کرد*⁉️ اگر محمود رابطیان شهید نشده، *پس جنازه دفن شده متعلق به چه کسی‌است*؟؟؟ چیزی از این ماجرا نگذشت که مشخص شد آن پیکر مطهر *مربوط به شهید عبدالرحیم درویشی بوده*🌷 که به دلیل تشابه چهره اش به محمود این اشتباه صورت گرفته است💫 به درخواست مادر شهید و اجازه ی علمای قم، *نبش قبر صورت گرفت و در هندیجان او را به خاک سپردند*🕊️ دوست← در هنگام نبش قبر همه با ماسک رفتند *تا بوی بدی از جسد شهید آزارشان ندهد*🥀 وقتی خاکها رو برداشتند *به طرز عجیبی بوی بسیار خوب و دلنشینی فضای قبر رو پر کرده بود*🌷 *او در اثر اصابت ترکش به صورت بود*🥀🖤 که به شهادت رسید🕊️🕋 توجه: مادر شهید به فرزند شهیدش پیوست و در تاریخ ۲۴ / ۴ / ۱۳۹۹ به خاک میرود روحش شاد و یادش گرامی *شهید عبدالرحیم درویشی* *شادی روحش صلوات* 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارتنامه تصویری شهدا - تقدیم به روح مطهر شهدا 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش رحیم هست🥰✋ *شهیدی که با نام دیگر به اشتباه دفن شد*💫 *شهید عبدالرحیم درویشی*🌹 تاریخ تواد: ۱ / ۸ / ۱۳۴۹ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۴ محل تولد: خوزستان / هندیجان محل شهادت: فاو 🌹دوست←شهیدی را در دزفول آورده بودند *و گفتند شهید محمود رابطیان است*🌷 مادر شهید با دیدن جنازه فرزند ادعا کرد *این جنازه فرزند او نیست*‼️ اما همه میگفتند فرزند شماست، مادرش دائم میگفت : *این شهید محمودِ من نیست*🥀مراسم ختم ایشان رفتیم *اما چند روز بعد محمود رابطیان به خانه آمد‼️و همه را حیرت زده کرد*⁉️ اگر محمود رابطیان شهید نشده، *پس جنازه دفن شده متعلق به چه کسی‌است*؟؟؟ چیزی از این ماجرا نگذشت که مشخص شد آن پیکر مطهر *مربوط به شهید عبدالرحیم درویشی بوده*🌷 که به دلیل تشابه چهره اش به محمود این اشتباه صورت گرفته است💫 به درخواست مادر شهید و اجازه ی علمای قم، *نبش قبر صورت گرفت و در هندیجان او را به خاک سپردند*🕊️ دوست← در هنگام نبش قبر همه با ماسک رفتند *تا بوی بدی از جسد شهید آزارشان ندهد*🥀 وقتی خاکها رو برداشتند *به طرز عجیبی بوی بسیار خوب و دلنشینی فضای قبر رو پر کرده بود*🌷 *او در اثر اصابت ترکش به صورت بود*🥀🖤 که به شهادت رسید🕊️🕋 توجه: مادر شهید به فرزند شهیدش پیوست و در تاریخ ۲۴ / ۴ / ۱۳۹۹ به خاک میرود روحش شاد و یادش گرامی *شهید عبدالرحیم درویشی* *شادی روحش صلوات* 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●عاشق امام حسین بود.هرسال درپیاده روی اربعین شرکت میکرد؛خیلی علاقه به کربلاداشت.دنبال مقام ومسئولیت نبود وبه زندگی وکاری که داشت قانع بود.همیشه دغدغه داشت که درست کارکند حتی ازوقت اداری استفاده شخصی نمی‌کرد هرکارشخصی که داشت بعدازکاراداره ودرزمان های آزادخود، انجام میداد ●ابوالفضل خیلی بامعرفت بود.هیچ کس ازکناراوبودن احساس ناراحتی وخستگی نمی‌کرد.دوست نداشت کسی ازمشکلاتش باخبرشود.همیشه لبخندبرروی لبانش بود بسیار رازدار بود؛شایدیکی ازویژگی های بارز ابوالفضل رازداری اوبود به طوریکه همه ی افراد می توانستند پیش او درددل کنند ●هنوز باورم نمیشود که ابوالفضل شهید شده است. درسفرکربلا به او گفتم که سال بعد اینگونه به کربلا بیاییم و چنین کارهایی کنیم ؛گفت:من سال بعدنیستم،گفتم ابوالفضل فیلم بازی نکن.به شوخی به او گفتم که بادمجان بم آفت ندارد!گفت حالا میبینیم فقط من که شهید شدم عکس من را پشت کوله پشتیهایتان بچسبانید.. مشتاق وبیتاب شهادت بود، ابوالفضل پاسدار حقیقی حرم آل الله شد ✍راوی:برادرشهیدامیرلطفی عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! 🌷روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. 🌷سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: سید! ببخشید خطرناک است. 🌷....اما سید گفت: شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود. همه تعجب کردند، سید گفت: من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. 🌷تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، "بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده." واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یاد باد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. راوی: رزمنده دلاور زکریا احمدی‌اشرفی ـ بهشهر منبع: باشگاه خبرنگاران جوان 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
! 🌷حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط پنجاه هزار تومان پول دارم و می‌خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او كه ایام زندگی‌اش را دائماً در جبهه سپری كرده بود اینك بانویی پارسا را به همسری برمی‌گزید. 🌷مراسم عقد آنها در حضور رهبر كبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یك قبضه تیربار گرنیوف را به همراه ٣٠ فشنگ، كادو كرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نكنی!» فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه‌خانه تحویل داد و با تكیه بر وجود شیرزنی كه شریك زندگی او شده بود به جبهه بازگشت. منبع: سايت نويد شاهد 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊