🥀منافقین چشمان سید مهدی را در آوردند؛
🌷سیدمهدی رضوی از جمله دانشآموزانی بود که داوطلبانه و به عنوان بسیجی در جبهههای جنگ حضور داشت و سرانجام در عملیات مرصاد و در ۱۷ سالگی بدست منافقین به شهادت رسید.
مادر شهید نحوه شهادت پسرش را اینگونه روایت میکند:
🌷سیدمهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلامآبادغرب بود که به شهادت میرسد.
منافقین سفّاک چشمهایش را در آورده بودند، گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده و بدنش را سوزانده بودند.
زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
🌷شهید سیدمهدی رضوی🌷
شادی روحش صلوات🕊
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
♥️ اینم به عشق فرمانده لشکر
میگفت: داشتم تو جاده میرفتم دیدم
یه بسیجی کنار جاده داره میره 🚶
زدم کنار سوار شد 🚙
سلام و علیک و راه افتادیم.
داشتم میرفتم با دنده سه و سرعت 80 تا 😎
بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از 80 تا بیشتر برن؟!
یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر... 😄
تو راه که میرفتیم دیدم خیلی تحویلش میگیرن ... 😯
میخواست پیاده بشه بهش گفتم اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز میکنن
لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم؟؟!!!
یه لبخندی زد و گفت: 🙂
همون که به عشقش دنده چهار رفتی! 😳
🔷هدیه به روح شهید #مهدی_باکری صلوات
#طنز جبهه
🥀🕊 @baShoohada 🥀 🕊
#ثواب_یهویی🌹
شماره آخر تلفنت چنده؟
برای اون شهید ۵ تا صلوات بفرست
1 شهید حاج قاسم سلیمانی
2 شهید محسن حججی
3 شهید احمد یوسفی
4 شهید عباس دانشگر
5 شهید ابراهیم هادی
6 شهید محمود کاوه
7 شهیدان گمنام
8شهید محمدحسین فهمیده
9 شهید آرمان علی وردی
0 شهید برونسی
#برای_ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#شهیدانه
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🌹بخشی از توبه نامه شهید 13 ساله علیرضا محمودیپارسا🌹
🍀پناه میبرم از این که...
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
از این که مرگ را فراموش کردم.
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم.
از این که لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_37_ostadshojae_softgozar.com.mp3
5.35M
✅به حضرت زهرا (س) متوسلشدم و نجات يافتم...
🍀نمیدانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر سیمهای خاردار خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر میشد.
🔰میدانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک بود، چون توجه دشمن را به سمت من جلب میکرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم. دعا کردم.
🌠در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم».
احمد این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند.
🌷#شهید_احمد_جولاییان🌷
📙برگرفته از کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊