شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
•
#شهداییمـ<🕊'-'🌿>
•
یکی از تکه کلامهایش این بود کھ :
"نماز رو ول کن!خدارو بچسب..."
همیشه برایم عجیب بود این حرفش/:
روزیاز او پرسیدممعنیاینحرفتچیست؟!
خندیدو گفت:
داداش!
یعنیاینکههمه نمازت باید برایخدا باشه
و همش بھ فکرخدا باشی . . :)
•
#شھیدمصطفیصدرزاده^^♥️
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
💢 یکی از روحانیون تعریف می کرد:
در زمان جنگ شخصی از دوستانم از بس به امام زمان عجل الله تعالی فرجه علاقه داشت به من وصیت کرد:
⚠ «اگر من #شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو در رابطه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه🌺 سخنرانی کنی».
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است. آیا من می توانم در #مجلس_ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند.
در مجلس سخنرانی کردم، بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
✨یا بن الحسن؛
یا بیا و یک نظر به من کن
یا بیا و مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم، یک نفر بلند بلند شروع کرد به گریه کردن.
🔸 وقتی آرام شد گفت: من #غسال هستم، دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود. و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی.
🔹وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم، دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را #غسل و #کفن کنم. 🌸وقتی به خودم آمدم به #غسالخانه برگشتم ولی آن آقا را ندیدم. آن شهید غسل داده شده بود و فضای غسالخانه را عطر دل انگیزی فرا گرفته بود. 🌸
از دیشب ذهنم درگیر بود که آن آقا که بود؟
✨یا بن الحسن
یا بیا و یک نظر به من کن
یا بیا و مرا در کفن کن
[📚منبع: کتاب میر مهر، حجت السلام پور آقایی]
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمدرضا هست🥰✋
*عجب رمزیست یا زهرا..*💚
*شهید محمدرضا تورجی زاده*🌹
تاریخ تولد: ۲۳ / ۴ / ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۵ / ۲ / ۱۳۶۶
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: بانه
🌹همرزم← روزهای سه شنبه و چهارشنبه💚 *مسیر 900 کیلومتری دارخوئین تا جمکران را میرفت💚 و بعد از خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میگشت.*‼️ یک بار 14 بار ماشین عوض کرده بود تا به جمکران برسد‼️ *این راز رفتنش به جمکران بعد از شهادتش فاش شد.*💚 دوست← علاقه ی فراوان محمدرضا *و درخواست رزمندگان دیگر🍂 باعث شد که آن ها هیئت گردان یازهرا را تاسیس کنند*💛 و این هیئت بعدها در اصفهان با نام هیئت محبان حضرت زهرا(س)💚 و هیئت رزمندگان اسلام به فعالیت خود ادامه داد🌷همرزم← *محمدرضا علاقه ی فراوانی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت💚 و در تمامی مداحی های خود در مدح ایشان می خواندند🍂علاقه ی تورجی زاده به حضرت فاطمه زهرا(س)🌷به حدی بود که وصیت کرد📃 بر روی سنگ قبرش نام مبارک حضرت زهرا را بنویسند.💚 سرانجام او تاریخ 5 اردیبهشت 66 در حین فرماندهی گردان یازهرا🍂💚 در سنگرش همانند مادرش حضرت زهرا (س) 💛از ناحیه ی پهلو🥀بازو🥀جراحت و ترکش هایی دید🥀و به شهادت رسید*🕊️🕋
*عجب رمزیست یا زهرا💚که هر رزمنده را دیدم🍂شکسته سینه و بازو🥀و زخمی کرده پهلو را*🥀
*شهید محمد رضا تورجی زاده*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🍃تب شدیدی داشت ...
و باید استراحت می کرد
حالش روبهراه نبود نمیتوانست راه برود
💐داشتم برای بچهها دعای کمیل میخواندم
که دیدم کسی دارد سینهخیز میآید طرفم!
تعجب کردم سیدعلیاکبر بود ...
💠بعد از دعا می گفت:
نمیتوانستم ببینم شما مشغول دعا باشید
و من از شما دور باشم ، دوست داشتم
اگر توجهی به جمعتان میشود
من هم بی نصیب نمانم ...
✏️راوی: حجةالاسلام عسکری نصیرایی
گرفته شده از کتاب این عشق الهی است
🌹🕊#شهید_سیدعلیاکبر_شجاعیان
#فرمانده_گردان_یارسولﷺ
#لشڪر۲۵_ڪـربلا
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada