#كرامت_شامل_حالم_شد....
🌷من دچار بیماری سختی شدم و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند. یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد. وقتی نظر پزشکان را به او گفتم؛ اشک در چشمانم حلقه زد، پس لیوانی را برداشت، آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید، پارچه سبزی را از جیب پیراهنش درآورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و در آخر زمزمه کرد: به حق دختر سه سالهی حسین…
🌷روز بعد در عالم رویا خودم را در صحنهی کربلا دیدم. دختر بچه ای سمتم آمد و من قمقمه ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لبهای خشکش را تر کرد و دوباره به سوی خیمهها رفت. اما سواری دختر بچه را با سیلی زد. هر چه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم. یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم.
راوى: دوست شهيد عبدالمهدى مغفورى
(هنگام دفن شهيد مغفورى، اين شهيد بزرگوار قرآن تلاوت مى كرد.)
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊