eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ خاطره پدر و پسری از شهرستان آبیک استان قزوین که در آغوش هم به شهادت رسیدند👇 💠به فدای لب تشنه ات یا حضرت علی اکبر(ع)🔶 😔باز هم پسری تشنه لب در آغوش پدری جان داد😔 🔷هم‌رزم شهیدان «امیدعلی» و «ایرج آموخت»: پدر و پسری بودند که با هم به جبهه‌ی نبرد اعزام شده و هم‌رزم یکدیگر بودند. این دو بزرگوار، به اتفاق، در عملیات «والفجر ۸» شرکت کردند. پسر «آرپی‌جی»‌زن بود و پدر، کمک «آرپی‌جی»‌زن. آن دو همه ‌جا با هم بودند و دلیرانه هم مبارزه می‌کردند. در حال عملیات بودیم، که چشم «امیدعلی» به یکی از تانک‌های دشمن افتاد، که به طرف ما در حال نشانه‌گیری بود. دیگر فرصتی نبود. پسر هم متوجه شد که گلوله‌ای برایش نمانده تا به طرف تانک شلیک کند. پدر، بلافاصله برای آوردن گلوله‌ی «آرپی‌جی» حرکت کرد. چند لحظه بعد، در حالی که با گلوله‌های «آرپی‌جی» به طرف پسر می‌رفت، با چشمان خود دید که جگرگوشه‌اش مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفته و کوله‌پشتی‌اش به آتش کشیده شده است. بلافاصله به طرف پسر رفت و شروع به خاموش کردن آتش‌ نمود. لحظاتی بعد، در حالی که پسر را در آغوش گرفته و هر دو از تشنگی نای حرکت کردن نداشتند، پسر از بابا تقاضای آب کرد و پدر هم دست به قمقمه‌اش برد، تا پسر را ـ که در آغوشش آخرین لحظات زندگی‌اش را سپری می‌کرد ـ سیراب کند. 💧هنوز قمقمه‌ی آب به لبان خشکیده پسر نرسیده بود،💧 که گلوله‌ای به پیشانی‌اش نشست و موجب رهایی‌اش شد.🌷🌷 😭 آن لحظه، لحظه‌ی زیبا و جاودانه‌ای بود،😭 که پسر در آغوش پدر و هر دو نیز به یک هنگام به دیار عاشقان رهسپار شوند. *شهید ایمان علی آموخت دقایقی بعد در حالی که پسر خویش را در آغوش گرفته بود شهید شد* 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد: : برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد : تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 ✨ @baShoohada
پدر و پسری از شهرستان آبیک استان قزوین که در آغوش هم به شهادت رسیدند👇 💠به فدای لب تشنه ات یا حضرت علی اکبر(ع)🔶 😔 پسری تشنه لب در آغوش پدری جان داد😔 🔷هم‌رزم شهیدان «امیدعلی» و «ایرج آموخت»: پدر و پسری بودند که با هم به جبهه‌ی نبرد اعزام شده و هم‌رزم یکدیگر بودند. این دو بزرگوار، به اتفاق، در عملیات «والفجر ۸» شرکت کردند. پسر «آرپی‌جی»‌زن بود و پدر، کمک «آرپی‌جی»‌زن. آن دو همه ‌جا با هم بودند و دلیرانه هم مبارزه می‌کردند. در حال عملیات بودیم، که چشم «امیدعلی» به یکی از تانک‌های دشمن افتاد، که به طرف ما در حال نشانه‌گیری بود. دیگر فرصتی نبود. پسر هم متوجه شد که گلوله‌ای برایش نمانده تا به طرف تانک شلیک کند. پدر، بلافاصله برای آوردن گلوله‌ی «آرپی‌جی» حرکت کرد. چند لحظه بعد، در حالی که با گلوله‌های «آرپی‌جی» به طرف پسر می‌رفت، با چشمان خود دید که جگرگوشه‌اش مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفته و کوله‌پشتی‌اش به آتش کشیده شده است. بلافاصله به طرف پسر رفت و شروع به خاموش کردن آتش‌ نمود. لحظاتی بعد، در حالی که پسر را در آغوش گرفته و هر دو از تشنگی نای حرکت کردن نداشتند، پسر از بابا تقاضای آب کرد و پدر هم دست به قمقمه‌اش برد، تا پسر را ـ که در آغوشش آخرین لحظات زندگی‌اش را سپری می‌کرد ـ سیراب کند. 💧هنوز قمقمه‌ی آب به لبان خشکیده پسر نرسیده بود،💧 که گلوله‌ای به پیشانی‌اش نشست و موجب رهایی‌اش شد.🌷🌷 😭 آن لحظه، لحظه‌ی زیبا و جاودانه‌ای بود،😭 که پسر در آغوش پدر و هر دو نیز به یک هنگام به دیار عاشقان رهسپار شوند. *شهید ایمان علی آموخت دقایقی بعد در حالی که پسر خویش را در آغوش گرفته بود شهید شد* 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
◇سردار حاج حسین همدانی سوار بر ماشین فوق پیشرفته،میلیونی و ضدگلوله که سپاه پاسداران در اختیارش قرار داده بود 📌صفاتو عشقه حاجی 🥀🕊 @baShoohada 🕊
📌 سر بریده شهیدی که بر امام حسین(س) سلام می داد 🏴 السلام علیک یا ابا عبدالله. 🔹شهید شیخ حسن آقاخانی در سحرگاه روز هشتم خرداد سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در یک خانواده مذهبی و محّب اهل بیت عصمت و طهارت به دنیا آمد. 🔸ایشان در زمان شهادت، برای آوردن جنازۀی شهدا به خط مقدم می رود که با خمپاره ای از سوی دشمن، همچون سالارش حسین بن علی (ع) با دادن سرش به فیض شهادت نائل شد . 🔻جواد علی گلی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس که در خاطره ای از شهید حسن آقاخانی اینطور نقل کرده است: دیدم که سر بریده شهید حسن آقاجانی بر امام حسین(ع) سلام داد. ▫️شهید حسن آقاخانی برای آوردن پیکر شهدا به خط مقدم می‌رفت که مورد اصابت ترکش خمپاره ها قرار گرفت. ▪️روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین دشمن ،شهدا رو به عقب منتقل می کرد. ▫️توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم سرش رو جدا کرد. ▪️اولین نفر بالای سرش رسیدم و از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله» و بعد شهید شدند‌.