eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید مدافع حرمی ڪه بادیگارد دڪتر احمدے نژاد بود🌷 🌷همسر شهید مدافع حرم: درست وقت اذان بود که به سالن عروسی رسیدیم. عبدالله از مسؤولین سالن خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و بعد از پخش اذان، نماز جماعت را همان جا برپا کرد.🌷 🌷مادر شهید: آمدم کنارش نشستم، سرش را بالا آورد و گفت: مادر جان شما پنج پسر داری. - خوب، که چی؟ - بالاخره باید زکات و خمس این بچه‌ها را بدهی! از حرف عبدالله جا خوردم. هنوز ذهنم درگیر حرفهایش بود که گفت: مادر جان سؤالم از شما این است که فردای محشر اگر حضرت زهرا(س) از شما بپرسد چرا یکی از پسرهایت را برای دفاع از حرم دخترم نفرستادی، چه جوابی داری؟ چیزی در جواب سؤالش نداشتم که بگویم، واقعاً چه جوابی می‌توانستم بدهم؟ با همین جملات و حرفها دل مرا به دست آورد و رضایتم را جلب کرد.🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادرشهید؛ پسرم هشت سال تو‌جبهه بود از سال ۵۹تاسال۱۳۶۷فرمانده بوداما همیشه میگفت :من تو آشپزخونه کار میکنم مامآن.. اولین شب ماه مبارک رمضان بود، رادیوی کوچکی داشتم که همیشه همراهم بود. اعلام‌کردکه فآو توسط رزمندگان اسلام باز پس گیری شد. همون لحظه تو دلم آشوبی به پاشد، امانمیدونستم که چه اتفاقی برای تک پسرم افتاده است.. علیرضا همیشه دویاسه روز بعد از عملیات زنگ میزد اما بعد از عملیات فآو‌ هرچه منتظر شدم تماس نگرفت؛ چندروز بعدتو‌جلسه ای که در مصلا برای خانواده های شهدایی که فرزندانشان مفقودالجسد بود برگزارشد،گفتند پسرت شهید شده الآن ۳۲ساله منتظرم از جبهه برگرده.. فرمانده‌گردان لشکر۴۱ثاراللّه‌ کرمان 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠من کسی را ندارم... ✨اسمش یوسف بود.یوسف قربانی...بچه ی زنجان .شش ماهگی پدرش و از دست داد و یتیم شد.شش سالگی مادرش را از دست داد و با برادرش برای ادامه زندگی به خانه ی مادربزرگ رفتن... 🏘دبستان بود که مادر بزرگش به رحمت خدا رفت و تنها دلخوشیش برادر بزرگترش بود که در دوران نوجوانی او را در سانحه ی تصادفی از دست داد و تنهای تنها شد.رفت جبهه.تو اطلاعات عملیات بود. 🏵غواص هم بود.تو کربلای پنج شهید شد.چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عج‌الله... ‌📜همرزم یوسف: “هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه می نویسد. با خودم می گفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز! یک روز گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می نویسم، کسی را ندارم ! 📎جهت شادی روح همه شهدا صلوات 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ فاطمه به دو سالگی که رسید، قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم . اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید . تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم . خیلی دلم گرفته بود . به گلزار شهدا رفتم خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم: جلیل تحمل زخم زبان های مردم را ندارم .برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد میخرم و به خانه میروم و تو باید به خانه بیایی . روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان درهر زمانیکه خواستید... از خوشحالی گریه کردم . در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمیدیدم . یک روزه تمام وسایل ها راجمع کردم و روز بعد حرکت کردیم . ازهیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم . زمانیکه به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه چهارشنبه است . بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه(س) را تزیین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند . شروع سه سالگی فاطمه خانم درکنار سه ساله امام حسین علیه السلام یک آرزوی بزرگی برای من بود . راوی:همسرشهید 🌷شهید جلیل خادمی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 توجه به این آیه از قرآن کنید 💢 🌷 ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة 🌷 ترجمہ؛ 🌸به پروردگارت بازگرد، راضی و خشنود؛🌸 ( آیه 28 فـجر) 💗همچون شهید که تقوا پیشه کرد 💗و از امتحانات الهی سربلند و پیروز بیرون آمد و راضی و خشنود به لقاءالله پیوست 💗دوست عزیز با شما هستم بله : با شما 💗با شمایی که الان این متن را میخوانی و ارادت خاصی به این شهید بزرگوار داری بله با شما هستم 💗سعی کن همیشه برای خشنودی خدا و امام زمان «عج الله» و این دوست شهیدت از هر گناه و نامحرمی پرهیز کنی 💗و آن حد ضرورتی که باید در مقابل یک نامحرم رعایت کنی را به خوبی انجام بده تا اسیر هوای نفست نشوی که راه را به خاطر آن اشتباه طی نکنی ، که شرمنده شهدا و امام زمان «عجل الله» نشوی. 💗پس بخاطر این دوست شهیدت گناه نکن و خود رو آلوده به هوای نفس نکن. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌺🌿🌷🍃 🌿🌷🌿🌹 🍃🌺 🌷 🌿 طی یه سالی که از عقدمون گذشت؛ روزای شیرین و خوشی رو کنار هم سپری کردیم، طاقت دوری همو نداشتیم . میتونم بگم بهترین روزای زندگیمو اون ایام تجربه کردم، وقتی تصمیم گرفتیم زندگی مشترکمونو شروع کنیم با آقا مهدی نشستیم واسه تصمیم گیری نشست روبروم و یه لبخند دلنشین زد خنده م گرفته بود، پرسیدم:چیزی شده...؟! گفت:موافقی زندگیمونو بیمه کنیم؟ پرسیدم:چطوری؟ گفت :مثلا جای مراسم عروسی و بریز و بپاش یه سفر بریم پابوس آقا امام رضا (ع) اونقده ذوق کردم که از جا پریدم خیلی خوشحال شده بودم،مدتی که با هم عقد بودیم معنویت زیبایی رو کنارش تجربه کردم، آرزوم این شده بود که شروع زندگیمونم یه سفر معنوی باشه . بهم گفت:همش نگرون این بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه عروسی مجلل و زرق و برق دارو داشته باشی، از اولش از خدا خواستم دلامون اونقد به هم نزدیک بشه که عقایدمون هم شبیه هم باشه خدارو شکر که تو اونقدر خوب و همراهی ، سفر مشهدمون خیلی بیاد موندنی و زیبا بود . زندگیمون با توسل به امام رضا (ع) شروع شد،خیلی خوشحال بودم که روزای دوریمون تموم شده و دیگه وارد روزای با هم بودنمون میشیم . ذوق زیادی داشتم میدونستم که زندگی باهاش زندگیِ شیرینی میشه . راوی:همسر شهید 🌷شهید مهدی خراسانی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┄ ⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زند گفت: پیش زنهای دیگه ام. ♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی چهار تا زن دارم. دیدم شوخی می‌کند چیزی نگفتم، گفت جدی می گم. 💞 من اول با ازدواج کردم بعد با بعد با آخرش هم با# تو 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت . خادم الشهدا بود... ترک محرمات و انجام واجبات... روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت . خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد . 🌷شهید محمد رضا دهقان🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 عراقی ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین ـ علیهم السلام ـ ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می گفتیم اگر ما را به زیارت می برید، چرا در شب عاشورا، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟ 🌹عراقی ها جواب می دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آن ها می خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند. 🌹دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آن ها اجازه نداده بودند نماز صبح شان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین (ع) را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم. 🌹بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم.🌷🌷🌷 🌷💞🌷نقل از: نماز در اسارت، ص 31 ـ 🌷هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و گفت: مرا حلال کنید . من پدر خوبی برای بچه ها و همسر خوبی برای شما نبوده ام . حالا پیش خدا میروم و مطمئنم که دیگر برنمیگردم . همیشه میگفت: خدا کند جنازه من به دست شما نرسد . گفتم: چرا؟ گفت: برادران ، بسیار به من لطف دارند و میدانم که وقتی به مزار شهیدان می آیند ، اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ ، شهیدان بسیجی اند . دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم . تازه اگر جنازه ام به دستتان برسد یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس . 🌷شهید علی تجلایی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🇮🇷🌷 * دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم. محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.» پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم،پیکر اکبر پیداشد.... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چہ گشتم در بساطم شعر نیست!! ساده مے گویم دوستت دارم!! 💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار زیبای شهید بابک نوری با مادر بزرگوارشان 👌 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊