شهیدے ڪه امام زمان (عج) را دید
✍🏻قسمتی از وصیت نامه:
🌷بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند: نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد از یاد او غافل نگردید دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچ کس نگفته ام مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است ، و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که حکومت آن حضرت را در زمان حیاتم ببینم (و ان حال بینی و بینه الموت) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم....
بر روی سنگ مزار شهید نوشته شده است : اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است🕊
#شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سلام بر مهدی (علیهالسلام)
🌸روزِ من... با نام تو شروع میشود.
🌸مولای من …
🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللّٰهِ وَناصِرَ حَقِّهِ،
🔸سلام بر تو ای خلیفه خدا و یاور حقّش،
🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ،
🔸سلام بر تو ای حجّت خدا و راهنما به سوی ارادهاش
🍃 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
#همسر_شهید
🍃خیلی زرنگ بود و عاشق فلسفه. همیشه می دانست که چه بگوید و چطور بگوید.
گفت: اگر برم سوریه حقوقم کمتر از حقوق فعلیم میشه.
گفتم: اشکال نداره عوضش با برکت میشه.
🍃گفت: اگر برم و برگردم شاید یه مدت بیکار باشم و نتونم برگردم سر کار قبلیم.
گفتم: از کجا معلوم که اگه نری تو همین جای فعلی نگهت دارن؟
گفت: می دونم با دوتا بچه خیلی سخته. میخوای نرم؟
🍃سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم.
گفت: جدی میگم اگه تو راضی نیستی نمیرم به شرطی که توی قیامت وقتی حضرت زهرا(س) پرسید چرا برای دفاع از حریم دخترم نرفتی خودت جوابشو بدی...
#شهید_مدافع_حرم_محمد_پورهنگ
شهید یه نکته ے زیبا در وصـیتــ نامه ش میگه:
من به رفقام گفتم هروقت دلتون گرفت یا دوست داشتید دور همے داشته باشید، بیاید سر مزار من، پیش من...
نیاز نیست حتما قران بخونید...
بیاید با من حرف بزنید...
من صداتون رو میشنوم...😇🌷
یه خاطره ی قشنگ هم از روزهای شهادتش:
شهید مهدی شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد..
دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه میای امشب باهم شهید بشیم؟
رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم، قشنگ تره...🖤
شب شهادت امیر المومنین🥀، مهدی یاغی لحظه ی افطار، قبل از این ڪہ روزهش رو باز کنه، به دیدار خدا رفت و چشمش به جمال مولا امیرالمؤمنین و ارباب بی سر روشن شد...🕊✨
عند ربهم یُرزقون💔🕊
#شهیدمهدیمحمدحسینیاغے
🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_313 یار امام زمان چه کسانی هستند؟
_آیا ما هم میتوانیم یار امام زمان باشیم!؟
_استادعالی .
🌷 محاسبهینفسشهید
علی بلورچی ..
رتبه ۵ کنکور🌿
✅ الگویی برای محاسبه نفس ..
🥀🕊 @baShoohada 🕊
#سلام_امام_زمانم 🌷🤚🏻
بـی تــو تمـــام قافیــــه هـا لنـگ میزند
دنیا بــه شیشــه ی دل مـن سنگ میزند
ساعتـ بوقتـ غربتتانـ گشته استـ ڪوڪ
حـــالا مـــدام در دل مـــن زنگ میــزنــد..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
وقتی بچه ها گیر دادند که از خاطرات فرزندش محمد رضا بگوید،اول طفره رفت؛,ولی دست آخر یکی از خاطرات رو تعریف کرد:
محمدرضا 11 سال بیشتر سن نداشت ؛کلاس پنجم بود.توی خونه دراز کشیده بود و داشت مشق هاشو مینوشت.
خودم بلند شدم و رفتم دوتا بربری داغ و برشته گرفتم و برگشتم خونه.
بوی خوش بربری داغ که توی خونه پیچید،محمد رضا از روی کتاب و دفتر پرید و اومد طرف من تا تکه ای نون بگیره.
هنوز دستش به نون نرسیده بود که ...
مکثی کرد و گفت:بابا.....مگه نونوایی خلوت بود؟!
گفتم نه بابا اتفاقا خیلی هم شلوغ بود .
بادی به غبغب انداختم و .. : ولی چون شاطر منو میشناخت بدون نوبت دوتا نون داد و منم زود اومدم خونه
اخمهاش در هم رفت و گفت:
بابا.....شما حق مردم رو رعایت نکردید....این نون حرومه خوردنش؛
شما باید میرفتید تو صف می ایستادید
و مثل بقیه مردم نون میگرفتید
اصلا به اون نون دست نزد و رفت نشست سر درسش.
🌷شهید محمدرضا تفعلی🌷
شهادت:27/12/64....عملیات والفجر 8
(بهشت زهرا ق26 ر 98 ش4)
🥀🕊 @baShoohada
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم
🌹 #شهید_حسین_لشگری
خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
زبان انگلیسی می دانست
و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک. رزمنده آزاده ناصر کاوه.
🥀🕊 @baShoohada 🕊
#سلام_امام_زمانم
تمام پنجره ها رو به آسمان باز است
ببار حضرت باران که فصل اعجاز است
کجا قدم زده ای تا ببوسم آنجا را
که بوسه بر اثر پایت عین پرواز است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
انس با نهج البلاغه در سیره شهدا🕊🌹
🌷روزهای ابتدای جنگ ، شبی تعدادی از بسیجیان طرح شبیخون به ارتش عراق را داشتند . ارتش عراق در اطراف اهواز بود . حسین وصیت نامه ای نوشت و به من داد . این برگه تاچند روز درجیب من بود . روزی مشغول مطالعه کاغذهای جیب خود بودم که ناخودآگاه نامه ی حسین را خواندم . حسین در وصیت نامه نوشته بود، به شاگردانم سفارش وتأکید می کنم که مطالعه نهج البلاغه را ادامه دهند...
🌷نیمه هاى شب بود كه نهج البلاغه میخواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره اش برافروخته شده و دارد اشك میریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبهاى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله میكند و مبفرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست...
دانشجوی شهید سیدحسین علم الهدی
🥀🕊 @baShoohada
✅ #شهـــادت_در_حـالت_سجــــده
🌹 #شهیــد_یـوسـفــــ_شـریـفــــ
🌸می گفت « دوسـت دارم شهـــادتم در
حالـی باشد ڪـــه در سجـــده هستم »
یڪـی از دوستانش می گفت :
✳️در حال عڪـس📷 گرفتن بودم ڪه
دیدم یڪ نفر به حالت سجـده
پیشانــی به خاڪـ گذاشته است .
فکر کردم نمــاز می خواند ؛ اما دیدم
هوا ڪاملاَ روشـن است و وقت نماز
گذشته ، هـمه تجهــیزات نـظامـی را
هم با خـــودش داشــت .
🌸جلو رفتم تا عڪسـی📸 در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی ڪتف او گذاشــتم ، به پـهلــو افتــاد .
دیدم گلولــهای از پشت به او اصــابت
ڪرده و به قلبــش رسیده ، آرام بود
انگــار در این دنیا دیگــر ڪاری نداشت.
✳️صورتــش را ڪه دیدم زانوهایــم
سسـت شـد به زمین نشـستـم .
با خودم گفتـم :
«این که یوســفـــــ شریفــــ است ».
🥀🕊 @baShoohada 🕊