shahidHadi.mp3
6.38M
قصه شهید #ابراهیم_هادی
چلوکباب 😋
گوینده: حسنرخشانی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─
بهکانالولایی #ظهور_نزدیک_است بپیوندید👇
@zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
#وعده_صادق ۳ ✌️
#سیدحسننصرالله #رئیسی #حاجقاسم #راه_نصرالله #سیدهاشمصفیالدین #هنیه #سنوار #the_end_of_israeil #جهاد_تحریم #تحریم_رژیمکودککش #جمعه_نصر #جمعهنصر
🔷 شهید آوینی: «وااسفا! باطن قبله را رها كردهاید و بر گِرد دیوارهایی سنگی میچرخید؟ بیایید... باطن قبله اینجاست. بهخدا، اگر نبود كه خداوند خود اینچنین خواسته، میدیدی كعبه را كه به طواف امام آمده است و حجرالاَسوَد را میدیدی كه با او بیعت میكند. مگر نه اینکه انسان كامل، غایت تكامل عالم است؟»
🔸منبع: کتاب «فتح خون»، فصل «کوفه»
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۴ آذر سالروز شهادت شخصی است که رهبر معظم انقلاب با بغض به نقل از او می گوید: «اگر می خواهی از سیم خاردار دشمن رد شوی، اول باید از سیم خاردار نفست عبور کنی!» (عاشقان شهادت حتماً ببینند و گریه کنند.)
🔸«گفت: من اگر شهید شوم راضی هستی؟ گفتم: اگه تو بری از غصه می میرم، اما راضی ام به رضای خدا. دست هایش را به حالت دعا بلند کرد و گفت: خدایا! خودت می دانی مرگ در رختخواب ننگ است. شهادت را نصیبم کن.
🔸علی آقا پیش کسی گریه نمی کرد. اما این بار زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: وقتی مصیب (مجیدی) تازه شهید شده بود، توی خواب دیدمش. دستش را گرفتم و گفتم: مصیب! من و تو همه راهکارها را باهم قفل کردیم؛ تو را به خدا این راهکار آخری را به من بگو، راهکار شهادت را. نمی گفت. دستش را محکم چسبیدم و قسمش دادم. می دانستم اگر با مرده چنین کنی جواب می دهد. گفتم: تا جواب ندهی رهایت نمی کنم. گفت: راهکارش اشک است، اشک!
🔸دوباره دست هایش را به حالت دعا بالا گرفت و گفت: بارالها! اگر شهادت را با اشک می دهی، اشک ها و گریه های من روسیاه را قبول کن. همین راهکار بود که علی آقا را آسمانی کرد.» (راوی: زهرا پناهی روا؛ همسر شهید علی چیت سازیان، کتاب دلیل، صفحه ۲۱۹)
♦️شهید آوینی: «گریه تجلی آن اشتیاق بیانتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند میدهد و اشک، آب رحمتی است که همه تیرگیها را از سینه میشوید و دل را به عین صفا، که فطرت توحیدی عالم باشد، اتصال میبخشد.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
بایندر»، فرماندهای که در آغوش دریا شهید شد
شهید #غلامعلی_بایندر #شهید_دریا
چشمهایش نور خورشید را داشت و دستهایش قدرت دریا را که هر چیزی را در بر میگرفت و به آغوش میکشید. فرمانده، روزهای طولانی و عجیبی را پشت سر گذاشته بود؛ روزهایی که خارج از مرزهای وطنش بود اما دلش برای دریا میتپید.
دریا همه جانش بود. روی اسکله که میایستاد و دستهایش را پشت کمرش حلقه میکرد درد و دلهایش با دریا شروع میشد. هر چقدر هم صدایش میزدند گوشهایش جز بالا و پایین موجها را نمیشنید. انگار که در امتداد جزر و مدها، خودش هم بخشی از عظمت دریا بود که پایان پیدا نمیکرد. بیکران و سخاوتمند و مهربان. چشمهایش نور خورشید را داشت و دستهایش قدرت دریا را که هر چیزی را در بر میگرفت و به آغوش میکشید. فرمانده، روزهای طولانی و عجیبی را پشت سر گذاشته بود؛ روزهایی که خارج از مرزهای وطنش بود اما دلش برای دریا میتپید، و حالا که دوباره به آغوش دریا بازگشته بود هیچ قدرتی نمیتوانست بین او و سعادت تماشای این وسعتِ باشکوه آبی، فاصله بیندازد؛ حتی اگر آن قدرت، استعمارگری مثل بریتانیا بود
شهید #غلامعلی_بایندر #شهید_دریا
نشان ذوالفقار
و اصلا مگر کسی هم بود که بتواند در میدانهای توپ و گلوله زورش به فکر بایندر برسد؟ بایندر، شجاعتی فراتر از یک فرمانده نیروی دریایی داشت. برایش فرقی نمیکرد که در برابر چه کسی ایستاده چون به وطنپرستیاش باور داشت. حسی که جادویی عجیب به بازوهایش میداد و او را از کوه هم مقاومتر میکرد.اولین باری که بایندر نشان ذوالفقار را که بالاترین نشان ارتش بود دریافت کرد هنوز گردِ جنگ با نیروهای متجاوز روسیه که از مرزهای شمالی کشور حمله کرده بودند روی لباسهایش بود. اما تار و مارشان کرد.بعد از آن به فرانسه اعزام شد. حوالی خرداد ۱۳۰۲. فکر نظامی پیشرفتهای داشت که حضور پنج سالهاش در دانشکده توپخانه پوآتیه و دانشکده تکمیلی مونتن بلو و دانشگاه جنگ فرانسه، ذهنش را برای گرفتن تصمیمهای مهم جنگی بازتر کرد و فرمانده هنگ توپخانه لشکر یک مرکز شد.
شهید #غلامعلی_بایندر #شهید_دریا
اما انگلیسیها به بهانه دفاع از حقوق بینالمللی کشور عراق و اینکه در این خط آبی سهمی برای آنها محفوظ است وارد میدان شده بودند. حرفهایشان چیزی سوای میانجیگری و مذاکره برای تقسیم اروند رود بود. و هرچند رضاخان، عهدنامه را پذیرفته بود اما حرفِ این بود که علاوه بر خط تالوگ یا همان نوار مشترک آبی، امتیازات بیشتری از دست ندهیم و بایندر برای رایزنی بهترین گزینه بود.
حکم فرماندهی نیروی دریایی
و دوباره حکمی جدید آمد. برای محافظت از دریا. این بار، ناخدا یکم غلامعلی بایندر، «فرمانده نیروی دریایی وقت» شده بود. سال ۱۳۱۳. مأموریت بایندر این بود که با گروهی از افراد نیروی دریایی برای بازدید و سرکشی تنبها که جزایر ایران بود بروند. بایندر مثل همیشه دستهایش را پشت کمرش توی هم حلقه کرده بود و با اقتدار در جزیرهها گشت میزد و به دریا زل زده بود. مثل شیری که در محدودهاش نعره میکشید.
وزارت امور خارجه بریتانیا از این کار بایندر نگران شد. فرمانده جدید کسی نبود که به این راحتیها بتوانند از سر راهشان به درش کنند. حساب کار دست مقامات نیروی دریایی مستقر در تنبها آمده بود و به در و دیوار میزدند که دیگر اسمی از بایندر نیاید و جزیرهها در سیطره خودشان باشد اما در کمتر از دوسال، بایندر، شخصاً به بندر باسعیدوی جزیره قشم رفت و در برابر چشمهای مضطرب و خشمگین قشون انگلیسی و فرماندههان نیروی دریاییشان، پرچم انگلیس را پایین کشید و پرچم سه رنگ وطنش را بالا برد و به آن ادای احترام کرد و رو به اخمهای در همِ انگلیسیهای متجاوز گفت «تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بخشی از سرزمین ایران است.»
#غلامعلی_بایندر
اما انگلیسیها به بهانه دفاع از حقوق بینالمللی کشور عراق و اینکه در این خط آبی سهمی برای آنها محفوظ است وارد میدان شده بودند. حرفهایشان چیزی سوای میانجیگری و مذاکره برای تقسیم اروند رود بود. و هرچند رضاخان، عهدنامه را پذیرفته بود اما حرفِ این بود که علاوه بر خط تالوگ یا همان نوار مشترک آبی، امتیازات بیشتری از دست ندهیم و بایندر برای رایزنی بهترین گزینه بود.
حکم فرماندهی نیروی دریایی
و دوباره حکمی جدید آمد. برای محافظت از دریا. این بار، ناخدا یکم غلامعلی بایندر، «فرمانده نیروی دریایی وقت» شده بود. سال ۱۳۱۳. مأموریت بایندر این بود که با گروهی از افراد نیروی دریایی برای بازدید و سرکشی تنبها که جزایر ایران بود بروند. بایندر مثل همیشه دستهایش را پشت کمرش توی هم حلقه کرده بود و با اقتدار در جزیرهها گشت میزد و به دریا زل زده بود. مثل شیری که در محدودهاش نعره میکشید.
وزارت امور خارجه بریتانیا از این کار بایندر نگران شد. فرمانده جدید کسی نبود که به این راحتیها بتوانند از سر راهشان به درش کنند. حساب کار دست مقامات نیروی دریایی مستقر در تنبها آمده بود و به در و دیوار میزدند که دیگر اسمی از بایندر نیاید و جزیرهها در سیطره خودشان باشد اما در کمتر از دوسال، بایندر، شخصاً به بندر باسعیدوی جزیره قشم رفت و در برابر چشمهای مضطرب و خشمگین قشون انگلیسی و فرماندههان نیروی دریاییشان، پرچم انگلیس را پایین کشید و پرچم سه رنگ وطنش را بالا برد و به آن ادای احترام کرد و رو به اخمهای در همِ انگلیسیهای متجاوز گفت «تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بخشی از سرزمین ایران است.»

شهید دریا
بایندر، برخلاف تمام مخالفتها اما همیشه محافظ دریا بود. یک تنه لشکری بود به بزرگی وطن. ترس در جانش نبود. ایستاده بود و میجنگید و هیچ هراسی از انگلیسیها نداشت. ساعت چهار صبح سوم شهریور سال ۱۳۲۰، بایندر با صدای انفجار از خانهاش بیرون دوید و با قایق موتوری و در حالی که آتش توپخانه انگلیسیها از زمین و آسمان شعله می کشید خودش را به مقر فرماندهی رساند و یک نفس با تفنگ برنو ایستادگی کرد.

او نمیخواست دریا را بدهد و آنها میخواستند دریا را بگیرند. چشمهای بایندر هالهای از اشکهای نگرانی داشت. پس از او چه بلایی سر دریا میآمد؟ انگلیسیها به او شلیک میکردند و او هم با گلوله جوابشان را میداد. آسمان به غروب رسیده بود و در حالی که زخمهای فرمانده بایندر دهان باز کرده بود با رگبار مستقیم مسلسل انگلیسیهای استعمارگر در آغوش دریا به شهادت رسید.
شهید #غلامعلی_بایندر #شهید_دریا
هدایت شده از در جمع شهیدان
azan-Ebrahim.hadi_.mp3
5.58M
اذان شهید ابراهیمهادی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─
بهکانالولایی #ظهور_نزدیک_است بپیوندید👇
@zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
#خونخواهی_سیدحسننصرالله #راه_نصرالله #خونخواهی_هنیه #خونخواهی_حاجقاسم #the_end_of_israeil #جهاد_تحریم #تحریم_رژیمکودککش #جمعه_نصر #جمعهنصر
هدایت شده از در جمع شهیدان
1_1060154224.mp3
1.39M
اذان شهید باکری..
به افق دلهای بیقرار
حی علی الصلاه
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─
بهکانالولایی #ظهور_نزدیک_است بپیوندید👇
@zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
#خونخواهی_سیدحسننصرالله #راه_نصرالله #خونخواهی_هنیه #خونخواهی_حاجقاسم #the_end_of_israeil #جهاد_تحریم #تحریم_رژیمکودککش #جمعه_نصر #جمعهنصر
هدایت شده از در جمع شهیدان
وقت اذان درهای آسمان باز است
🤲دست به دعا برداریم جهت تعجیل فرج امام غریب 😭