⚫️
←صبر هنگام #مصیبت اسمش ایمان است
صبر بر طعام اسمش #قناعت است
◉✺◉
←صبر بر #رازداری اسمش کتمان است
صبر به خاطر دوستی #اسمش_وفا است
صبور باشیم🍃
✾↷↷✾✾↶↶✾
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
دنیا سه روز است
دیروز ...
امروز ...
فردا ...
🍃✨💜
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
دنیا سه روز است
دیروز ...
امروز ...
فردا ...
🍃✨💜
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#زن_افسرده
🎀🎀🎀
🔴 خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم
چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟
🎀🎀
دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت:
تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند.
🎀🎀
زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود.
او به دکتر گفت: "برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم
اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!
🎀🎀
👌خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت و مال اندوزی به دست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست نه افسوس بابت نداشته ها!
🎀🎀🎀🎀🎀
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
⚫️
←صبر هنگام #مصیبت اسمش ایمان است
صبر بر طعام اسمش #قناعت است
◉✺◉
←صبر بر #رازداری اسمش کتمان است
صبر به خاطر دوستی #اسمش_وفا است
صبور باشیم🍃
✾↷↷✾✾↶↶✾
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#داستانک📚📙📚
پادشاهي وزيري داشت كه هر اتفاقي مي افتاد مي گفت: خيراست!!
روزي دست پادشاه در سنگلاخها گيركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست!
پادشاه ازدرد به خود ميپيچيد، از رفتار وزير عصبي شد، اورا به زندان انداخت...
۱سال بعد پادشاه كه براي شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله اي گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را كه دينش با انها مختلف بود، سر ميبرند و لازمه اعدام ان شخص اين بودكه بدنش سالم باشد.
وقتي ديدند اسير، يكي از انگشتانش قطع شده،و ي را رها كردند.
انجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است!
پادشاه دستور ازادي وزير را داد
وقتي وزير ازاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت: خيراست!
پادشاه گفت: ديگرچرا؟؟؟
وزير گفت:از اين جهت خيراست كه اگرمرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جاي تو اعدام ميكردند......
چه زیادند خیرهایی که خدا پیش رومون میذاره و ما نمیدونیم و ناشکریم
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#داستانک📚📙📚
پادشاهي وزيري داشت كه هر اتفاقي مي افتاد مي گفت: خيراست!!
روزي دست پادشاه در سنگلاخها گيركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست!
پادشاه ازدرد به خود ميپيچيد، از رفتار وزير عصبي شد، اورا به زندان انداخت...
۱سال بعد پادشاه كه براي شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله اي گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را كه دينش با انها مختلف بود، سر ميبرند و لازمه اعدام ان شخص اين بودكه بدنش سالم باشد.
وقتي ديدند اسير، يكي از انگشتانش قطع شده،و ي را رها كردند.
انجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است!
پادشاه دستور ازادي وزير را داد
وقتي وزير ازاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت: خيراست!
پادشاه گفت: ديگرچرا؟؟؟
وزير گفت:از اين جهت خيراست كه اگرمرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جاي تو اعدام ميكردند......
چه زیادند خیرهایی که خدا پیش رومون میذاره و ما نمیدونیم و ناشکریم
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
•••••••••••❤️
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در
نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و
گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
آنگاه #بخشیدن را خواهی آموخت
•••••••••••❤️
❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ. ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ...
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ...
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ...
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ، ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ
🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💛«آدم» سه حرف است
ولی
💛«آدم بودن»
خیلی حرف است
خیلی...
💛
💜❤️💜❤️💜❤️💜❤️💜
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💕 داستان کوتاه
🐉🐾🐉🐾
🐾خرس و اژدها
اژدهايي خرسي را به چنگ آورده بود و ميخواست او را بكشد و بخورد. خرس فرياد مي زد و كمك ميخواست، پهلواني رفت و خرس را از چنگِ اژدها نجات داد. خرس وقتي مهرباني آن پهلوان را ديد به پاي پهلوان افتاد و گفت من خدمتگزار تو ميشوم و هر جا بروي با تو ميآيم. آن دو با هم رفتند تا اينكه به جايي رسيدند, پهلوان خسته بود و ميخواست بخوابد. خرس گفت تو آسوده بخواب من نگهبان تو هستم مردي از آنجا ميگذشت و از پهلوان پرسيد اين خرس با تو چه ميكند؟
پهلوان گفت: من او را نجات دادم و او دوست من شد.
مرد گفت: به دوستي خرس دل مده، كه از هزار دشمن بدتر است.
🐾🐾
پهلوان گفت: اين مرد حسود است. خرس دوست من است من به او كمك كردم او به من خيانت نميكند.
مرد گفت: دوستي و محبت ابلهان، آدم را ميفريبد. او را رها كن زيرا خطرناك است.
پهلوان گفت: اي مرد، مرا رها كن تو حسود هستي.
مرد گفت: دل من ميگويد كه اين خرس به تو زيان بزرگي ميزند.
پهلوان مرد را دور كرد و سخن او را گوش نكرد و مرد رفت. پهلوان خوابيد مگسي بر صورت او مينشست و خرس مگس را ميزد. باز مگس مينشست چند بار خرس مگس را زد اما مگس نميرفت. خرس خشمناك شد و سنگ بزرگي از كوه برداشت و همينكه مگس روي صورت پهلوان نشست، خرس آن سنگ بزرگ را بر صورتِ پهلوان زد و سر مرد را خُرد و خَمیر كرد. مهر آدم نادان مانند دوستي خرس است دشمني و دوستي او يكي است.
دشمن دانا بلندت ميكند
بر زمينت ميزند نادانِ دوست.
🐉🐾🐉🐾🐉🐾🐉🐾🐉🐾🐉🐾🐉
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
⭐✱🎗⭐✱🎗⭐✱🎗⭐✱🎗
♦✨♦
♦✨♦
❣#مرگ ....✨
وقتی اسم مرگ بُرده میشود نوعی وحشت به بعضیها دست میدهد، مرگ حقیقتی است که نمیشود به آن پشت کرد، هرچند که به ظاهر تلخ است ولی برای شخص مؤمن بسیار خوشایند است.
چه از مرگ بترسی و چه نترسی به وقت خود خواهد آمد و راه فراری ممکن نیست؛ پس بهتر آن است که از قبل به فکرش باشی و با عبادت خالصانه و اعمال نیک و محبت خدا و رسول در قلبت شب و روز خود را برای لحظهی مرگی که ساعت مشخصی ندارد آماده کنی.
و خود را پاک و پاکیزه از هر گناهی نگه داری تا بعد مرگ و فردای قیامت از عذاب سخت الهی نجات پیدا کنی و در بهشت پر نعمت خداوند سکنی شوی.
♦✨♦
♦✨♦
💛✱💛✱💛✱💛✱💛✱
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـروردگارا
امشب از تو روحی وسیع
میخواهم آنقدر که فراموش
نکنیم این تو هستی که دلیل
تمام لبخندها، شادیها، خوشیها
و اتفاقات زیبای زندگی ما هستی
الهـی
در اين شب زیبا
و در اين لحظه
به حق تمامی اسماء
و صفات بی انتهای خويش
آرزوی همه را به هدف اجابت بنشان
شبتـ🌙ـون سرشار از آرامش❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘✨سـ🍁ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برڪت
🕊✨امروز شنبہ ↶
✧ 17 آذر 1403 ه.ش
❖ 5 جماد الثانے 1446 ه.ق
✧ 7 دسامبر 2024 میلادے
.┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨ ↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا رَبَّ الْعالَمین 》
.
💗🍀💗🍀💗🍀💗🍀
👈🏻 سازنده ترین ڪلمه "صبـــر" است
برای داشتنش دعــا ڪن ....
روشنترین ڪلمه "امیــد" است
به آن امیــدوار باش ....
ضعیف ترین ڪلمه "حــسرت" است
آن را نخـور ....❌
محڪمترین ڪلمه "پشتڪار" است
آنرا داشتـه باش .....
🔸🍀
💝▫💝▫💝▫💝▫
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💫💥💦💛💦💥💫
💥متوجه باشـــــیم👉
🍁شیطان بوسیله ی ترساندن از ازدیاد و بزرگیِ گناهانمان🔻
👈ما را از توبه کردن و راز و نیاز با خالق باز ندارد✋
⚡هر گناهی که کرده ای به هر اندازه ای↪
💥الله بسیار بخشاینده و بسیار مهربان است💥
🌻🍂
🍂🌹☀🍃☀🌹🍂
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸💕✿🌸💕✿🌸💕✿🌸💕✿
🍃يكى از علماى دين میفرماید:
✓براے دنیا غم مخور،چون دنیا از آن ↶✾خداست✾↷
✓و نگران رزق وروزے هم نباش چون از طرف↶✾ خداست✾↷
✓و نگران آینده ات هم نباش چون بدست↶✾ خداست✾↷،
✓فقط نگران یڪ چیز باش وآن هم،چگونه↶✾ خدا✾ ↷را از خود راضے ڪنے،
✓چون اگر ↶✾خدا را از خود راضے ڪنے✾↷،خدا هم از تو راضے مے شود وتو راهم راضے به رضاے خود مے ڪند
✓و↶✾خدا✾↷ براے تو ڪافے خواهد بود وغنا قلبے به تو عطا مے ڪند.
🍀✨
💖✿💖✿💖✿💖✿💖✿
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌸💕✿🌸💕✿🌸💕✿🌸💕✿
🍃يكى از علماى دين میفرماید:
✓براے دنیا غم مخور،چون دنیا از آن ↶✾خداست✾↷
✓و نگران رزق وروزے هم نباش چون از طرف↶✾ خداست✾↷
✓و نگران آینده ات هم نباش چون بدست↶✾ خداست✾↷،
✓فقط نگران یڪ چیز باش وآن هم،چگونه↶✾ خدا✾ ↷را از خود راضے ڪنے،
✓چون اگر ↶✾خدا را از خود راضے ڪنے✾↷،خدا هم از تو راضے مے شود وتو راهم راضے به رضاے خود مے ڪند
✓و↶✾خدا✾↷ براے تو ڪافے خواهد بود وغنا قلبے به تو عطا مے ڪند.
🍀✨
💖✿💖✿💖✿💖✿💖✿
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🌼🍀🎗🌼🍀🎗🌼🍀🎗
💕✨
🌸راه نجات_از_شیطان چیست؟🌸
✨هنگامی كه شیطان به خداوند گفت...
💢من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه میكنم...
اعراف آیه 17
🍃فرشتگان پرسیدند...
✨شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است پس چگونه انسان نجات می یابد...⁉️
✨خداوند فرمود
❣️ راه بالا و پایین باز است...
راه بالا نیایش و راه پایین سجده
و بر خاک افتادن است❣️
🔷بنابراین كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند یا سری بر آستان او بساید می تواند شیطان را طرد كند...🍃
💕✨
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
معامله با خدا
❤️🍃🍃🍃
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟
بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان ...
در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و اونیز در همان منطقه سکونت داشت .
زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد :
موز کیلویی دو هزار تومان و سیب سه هزار تومان ..
زن گفت : الحمدلله
و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد وخشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ... که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود ..
بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هردو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد ..
❤️🍃🍃🍃
مرد بقال روبه مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هرچه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم ..من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد ...
وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید ...
هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری
نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده دربرابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت ..
❤️ 🍃🍃🍃
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال # 💙🗯با عنوان 👇 #تهمت_ناروا_قسمت_دوم 🌺اون چی داره میگه در
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_سوم
🌺به من گفت تا نباشد چیزکی نگویند چیزی حتما چیزی بود بابام خیلی صحبت کرد باهاش فک کرد قانع شد ولی نشد روزگار بد من شروع شد
🌺داداشم 💁♂علی هرروز به یه بهانه ای منو میگرف زیر کتک ومیگف تو همونی که دایی گف😭
اذیت وازارش تمومی نداشت دیگه نمیزاشت از خونه برم بیرون حساس شده بود دیگه تحمل نداشتم بعد از هر سری کتک میرفتم اتاق درو میبستم میفتادم سجده اه میکشیدم واز خدا میپرسیدم چرا؟؟؟
🌺شروع کردم به ناله ونفرین😔 هر روز با بدنی کبود وبا چشای خیس فقط دایی وزن دایی ونفرین میکردم مگفتم خدایا اینقد درد بکشن بعد از من حلالیت بخوان من حلالشون کنم ولی بگم چرا اخه چرا من چرا دروغ چرا تهمت اخه چرا؟؟؟؟فقط دوس داشتم دلیلشو بدونم چرا بامن اینکارو کردن چرا من که اینهمه دوسشون داشتم چرا بهم تهمت زدند،،،
🌺این کتک ها🙎 وبدبینی ها تا چهارده سالگی ادامه داشت وناله ونفرین من به دایی تا اینکه یه روز تو اتاق بودم تنها خیلی خسته داغون چند بار تصمیم گرفتم تا بایکی دوس شم حداقل اش نخورده دهن سوخته نباشم ولی غیرتم اجازه نداد تو خون من خیانت نبود صدای باباموشنیدم به مادرم میگف: این مرگ موش🐀 وبرای موش های انباری گرفتم خیلی مراقب باش بچه دسشون نخوره خیلی خطرناکه حتی یه قطره اش مرگ اوره ؟؟؟؟😱
یهو تصمیم گرفتم خود کشی کنم واز دست داداشم علی راحت شم 😔
🌺دیگه تحمل حرفهاشو نداشتم اسممو گذاشته بود همونی که داییی گف زجر او بود هیچکی خونه نبود رفتم به طرف مرگ موش هیچ ترسی از مرگ نداشتم یه لیوان چایی ریختم
🌺یه قاشق ریختم تو چایی😔☕️ بعد دوقاشق با خودم گفتم بزار زیاد بخورم تا صددرصد بمیرم چهار قاشقش کردم هم زدم وکشیدم سرم همه رو یه جا خوردم وسریع رفتم اتاق خواب کناری خوابیدم گفتم بخوابم وتو خواب بمیرم
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال
💙
🗯💙
🗯🗯💙
💙🗯🗯💙🗯💙🗯
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال 💙🗯با عنوان 👇 #تهمت_ناروا_قسمت_سوم 🌺به من گفت تا نباشد چ
💙🗯🗯💙🗯💙🗯🗯🗯
🗯🗯💙
🗯💙
💙
🗯داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال #داستان_و_پند
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_چهارم
🌺خواب بودم که حالت تهوع شدیدی با معده درد😣 از خواب پریدم
اتاق خواب یه دری داشت به حیاط خودم وبه زور انداختم حیاط کناری شروع با استفراغ کردم چهار بار استفراغ کردم🤢 انگار جیگرمو داشتن با چاقو تیکه تیکه میکردن حال بدی داشتم
🌺تا بار پنجم خون استفراغ کردم اینجا بود که ترس همه وجودمو برداشت احساس کردم جیگرم داره تیکه تیکه میشه خودمو رسوندم به مادرم مادرم منو با اون حال دید دستشو گذاشت رو سرش🤦♀ شروع کرد به داد زدن وکمک خواستن،،،
همه جریان و به مادرم گفتم که مادرم پدرم وصدا کردن ومنو رسوندن بیمارستان🏥 بابام توراه با این که حالم بد بود دادو بیداد میکرد ودعوام میکرد
🌺میگف از تو بعید بهم گف بیمارستان حق نداری به دکتر بگی مخصوصا خوردی
رسیدیم بیمارستان دکتر 👨⚕ازم پرسید چی شده بابام اجازه ندادمن حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: بچم تو لونه ی موش ها مرگ موش گذاشته بعد یادش رفته دستشو بشوره با همون دست 🍒🍐میوه خورده حالا اینطوری شده
🌺 دکتر گف شانس اوردین استفراغ کرده وگرنه مرگش صدردصد بود معده مو شستشو دادن وبهم دارو داد
در راه خونه بابا نظرش به من عوض شده بود خیلی دعوام کرد خیلی زیاد طوری که دوس نداشتم زنده بمونم😔 میگفت:
از تو بعیده خودکشی هم جاش جهنمه هم ابروی ادم میره خلاصه رسیدیم خونه
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند
💙
🗯💙
🗯🗯💙
💙🗯🗯💙🗯💙🗯
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨