eitaa logo
با رفقای شهیدم🌷
490 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
918 ویدیو
14 فایل
﷽ 🌷ازدفاع‌مقدس‌تادفاع‌ازحرم🌷 🍃وَمُرافَقةالشّهداءِمِن‌خُلَصائک🍃 عکس‌،فیلم‌وخاطره شیخ‌علےعزلتےمقدم #جامانده از شاگردان آیت‌الله‌حق‌شناس‌ره حاج‌شیخ‌احمدمجتهدی‌ره امام‌خامنه‌ای امروزفضیلت‌زنده‌نگه‌داشتن‌یادشهداءکمترازخود شهادت نیست. اصلی👈 @hazin14
مشاهده در ایتا
دانلود
این عکس توو کانال مسلحین بوده.. خودشون پخش کردن.. هنوز بدنش مفقوده..😭 @ba_rofaghaye_shahidam
با رفقای شهیدم🌷
#شهید_مهران_عزیزانی یادگاردفاع‌مقدس.. جانبازدفاع‌مقدس.. ذاڪراهل‌بیت‌علیهم‌السلام.. شهیدمدافع‌دلاور
دل‌نوشته ازبرادرهمرزمم درباره ▫️السلام علیک یا زینب کبری ▫️آقا مهران عزیز سلام؛ صدای روضه هات در حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) هنوز در گوش ما نجوا میکند و چه صدای دلنشینی وچه روضه های سوزناکی واقعا که شهادت لیاقتت بود.. ▫️آقا مهران عزیز؛ داداش گلم! سلام ما را به همه رفقای شهیدمان برسون! به ▫️خلاصه داداش عزیزم؛ آقا مهران! دلم از دوری رفقای شهیدمان خصوصا دوری شما واقعا تنگه..برای ما جامونده ها هم ویژه دعا کن ممنون عزیزم.. داداش عزیزم.. ▫️آقا مهران! ما در این دنیای وانفسا زمین گیر شدیم.. برامون دعا کن.. و در محضر ارباب بی‌کفن، آقا امام حسین (علیه السلام) شفاعت مارا بکن و جواز شهادت ما را از ارباب بگیر..😭 ▫️داداش عزیزم؛ آقا مهران! سلام ویژه مارابه برادر شهیدت نیز برسان. @ba_rofaghaye_shahidam
مدافع‌دلیرحرم پیشکسوت‌دفاع‌مقدس ۲۷
با رفقای شهیدم🌷
بشنوید👆 از رفیق همرزمم برادر #مرادعلی_کیپور درباره‌رشادت‌هاے #شهید_اسدالله_ابراهیمی @ba_rofaghaye_
خاطره از رفیق همرزمم برادر درباره مدافع دلیر حرم و پیشکسوت دفاع مقدس ▫️قبل از شهادتش خواب یکی از فرمانده‌های زمان جنگش که شهید شده رو می‌بینه.. ▫️می‌بینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی می‌کنه.. ازش می‌پرسه که اینجا چیکار می‌کنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی می‌کنیم..! ▫️فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگه..توو چیکار داری میکنی..! کجا داری میری..! اسدالله میگه: چطور مگه..؟ فرماندشون میگه: تو داری خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی..! داری حسابی اوج می‌گیری..! ▫️این خواب رو اسدالله قبل از اعزامش دیده بود و برای ما تعریف میکرد..😭 ▫️همیشه می‌گفت توو اون جنگ عقب موندیم و سی سال طول کشید تا فرصتی به دست بیاریم.. این دفعه هم اگه تموم بشه و ما نرفته باشیم خدا میدونه که کی دوباره قسمتمون بشه.. دیگه نمیخوام جابمونم..😭 @ba_rofaghaye_shahidam
با رفقای شهیدم🌷
یادگار دفاع مقدس و شیر مرد مدافع حرم #شهید_اسدالله_ابراهیمی @ba_rofaghaye_shahidam
خاطره ازبرادرهمرزمم جانباز وپیشکسوت دفاع مقدس ومدافع حرم برادر درباره مدافع دلیرحرم وپیشکسوت دفاع مقدس ▫️اوخر سال ۹۴ بعدازاینکه ارتفاع تل دادین روتحویل نیروهای جدیددادیم اومدیم مقری که تو مدرسه مشرفه المریج بود.. ▫️یک اتاقی داشتیم که جمعی از بچه هاتوش استراحت میکردیم..من کنار دیوارمیخوابیدم و کنارمن.. خیلی به هم وابسته بودیم.. جوری که حتی وقتی دراعزام بعدی اومدم سوریه، به استقبالم آمدومنو بردهمون اتاق وهمون جای قبلی..میگفت به کسی اجازه ندادم تا کنارم باشه..اینجاروبرای توحفظش کردم.. ▫️یادش بخیرساعت نداشت..و برای بیدارشدن نماز شب هرشب یادآوری میکردبیدارش کنم..ولی خودش زودتر بیدارمیشدوزودترمیرفت سرویس های بهداشتی رونظافت میکرد.. ▫️ توو این اعزام که اومدم سوریه من شدیدامریض شده بودم..یادمه دم‌دمای‌عیدنوروزبود.. خودموحسابی زیرپتوپیچیده بودم که احساس کردم کسی کنارسرم چیزی گذاشت ورفت..توجه نکردم..تااینکه چندلحظه بعدصدای هق‌هق رو از زیر پتو می‌شنیدم..بلند شدم دیدم یه کاغذ دستشه وداره میخونه وگریه میکنه..😭 نگاهم‌روبدجوری به خودش جلب کرده بود..بهش گفت چی شده!گفت حاجی بلندشو ببین بچه های ی مدرسه ای از تهران برامون سوغاتی فرستادن.. من متوجه کیسه نایلونی که کنارسرم گذاشته بودشدم وبازش کردم..داخلش کمی پسته وبادام وفندق وکشمش بای خیاروسیب بود..شروع کردم به خوردن.. شایداین بهترین آجیلی بود که تاحالا خورده بودم..نامه‌ی تووشو بازکردم خوندم.. دختربچه های مدرسه‌ای واقع در شهرک.. بودن که برامون ارسال کرده بودن..تمام بچه هاداشتن نامه هارو میخوندن..همون موقع سریع، دست به دوربین شدم این مستندی که براتون میفرستم به ذهنم رسید.. ▫️دوربینم گوپرویی بود.. روشنش کردم و شروع کردم به فیلم برداری از بچه ها.. این کار،راضیم نکرد..همه رودعوت کردم تاهرکی هرکجامشغول است نامه روباز کنه وبخونه تامن فیلم داستانم روبگیرم و.. ▫️خلاصه بعد ازاین که فیلم هاروآوردم تهران، با یک مستندساز مشورت کردم وقرار شدمدرسه بچه ها روپیدا کنیم وداستانوازاونجا شروع کنیم.. ▫️رفتیم وپیدا کردیم وفیلم برداری به انجام رسید و۳باربه شبکه های مختلف ارسال شدوهربارگفتن اینجاشو بزن اونجاشو بزن.. ماه عسل کاراین مستند این شدکه می‌بینید.. ▫️البته مستندزمانش بیشتره وتصویرهای دیگری هم درش هست..این مستند درجشنواره عمارسال ۹۵به اکران درآمدوجزءکاندیداهای برتر جشنواره قرارگرفت.. @ba_rofaghaye_shahidam
با اسدالله ابراهیمی👆 جانباز وپیشکسوت دفاع مقدس و مدافع دلیر حرم دو خاطره از دو همرزم عزیزم درباره این شهید والامقام؛ یکی برادر علی اصغر منتظری و یکی هم برادر مراد علی کیپور برادر 👇 ▫️اوخر سال ۹۴ بعدازاینکه ارتفاع تل دادین روتحویل نیروهای جدیددادیم اومدیم مقری که تو مدرسه مشرفه المریج بود.. ▫️یک اتاقی داشتیم که جمعی از بچه هاتوش استراحت میکردیم..من کنار دیوارمیخوابیدم و کنارمن.. خیلی به هم وابسته بودیم.. جوری که حتی وقتی دراعزام بعدی اومدم سوریه، به استقبالم آمدومنو بردهمون اتاق وهمون جای قبلی..میگفت به کسی اجازه ندادم تا کنارم باشه..اینجاروبرای توحفظش کردم.. ▫️یادش بخیرساعت نداشت..و برای بیدارشدن نماز شب هرشب یادآوری میکردبیدارش کنم..ولی خودش زودتر بیدارمیشدوزودترمیرفت سرویس های بهداشتی رونظافت میکرد.. ▫️ توو این اعزام که اومدم سوریه من شدیدامریض شده بودم..یادمه دم‌دمای‌عیدنوروزبود.. خودموحسابی زیرپتوپیچیده بودم که احساس کردم کسی کنارسرم چیزی گذاشت ورفت..توجه نکردم..تااینکه چندلحظه بعدصدای هق‌هق رو از زیر پتو می‌شنیدم..بلند شدم دیدم یه کاغذ دستشه وداره میخونه وگریه میکنه..😭 نگاهم‌روبدجوری به خودش جلب کرده بود..بهش گفت چی شده!گفت حاجی بلندشو ببین بچه های ی مدرسه ای از تهران برامون سوغاتی فرستادن.. من متوجه کیسه نایلونی که کنارسرم گذاشته بودشدم وبازش کردم..داخلش کمی پسته وبادام وفندق وکشمش بای خیاروسیب بود..شروع کردم به خوردن.. شایداین بهترین آجیلی بود که تاحالا خورده بودم..نامه‌ی تووشو بازکردم خوندم.. دختربچه های مدرسه‌ای واقع در شهرک.. بودن که برامون ارسال کرده بودن..تمام بچه هاداشتن نامه هارو میخوندن..همون موقع سریع، دست به دوربین شدم این مستندی که براتون میفرستم به ذهنم رسید.. ▫️دوربینم گوپرویی بود.. روشنش کردم و شروع کردم به فیلم برداری از بچه ها.. این کار،راضیم نکرد..همه رودعوت کردم تاهرکی هرکجامشغول است نامه روباز کنه وبخونه تامن فیلم داستانم روبگیرم و.. ▫️خلاصه بعد ازاین که فیلم هاروآوردم تهران، با یک مستندساز مشورت کردم وقرار شدمدرسه بچه ها روپیدا کنیم وداستانوازاونجا شروع کنیم.. ▫️رفتیم وپیدا کردیم وفیلم برداری به انجام رسید و۳باربه شبکه های مختلف ارسال شدوهربارگفتن اینجاشو بزن اونجاشو بزن.. ماه عسل کاراین مستند این شدکه می‌بینید.. ▫️البته مستندزمانش بیشتره وتصویرهای دیگری هم درش هست..این مستند درجشنواره عمارسال ۹۵به اکران درآمدوجزءکاندیداهای برتر جشنواره قرارگرفت.. برادر 👇 ▫️قبل از شهادتش خواب یکی از فرمانده‌های زمان جنگش که شهید شده رو می‌بینه.. ▫️می‌بینه که توو یه باغ کوچیک و توو یه ویلایی داره زندگی می‌کنه.. ازش می‌پرسه که اینجا چیکار می‌کنی! اونم میگه ما توو این باغ و ویلا زندگی می‌کنیم..! ▫️فرماندش توو عالم رؤیا به اسدالله میگه..توو چیکار داری میکنی..! کجا داری میری..! اسدالله میگه: چطور مگه..؟ فرماندشون میگه: تو داری خیلی بالاتر از ما میری! فکر کنم چیزی نمونده به خود خدابرسی..! داری حسابی اوج می‌گیری..! ▫️این خواب رو اسدالله قبل از اعزامش دیده بود و برای ما تعریف میکرد..😭 ▫️همیشه می‌گفت توو اون جنگ عقب موندیم و سی سال طول کشید تا فرصتی به دست بیاریم.. این دفعه هم اگه تموم بشه و ما نرفته باشیم خدا میدونه که کی دوباره قسمتمون بشه.. دیگه نمیخوام جابمونم..😭 نثار روح مطهر این شهید والامقام یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات