🍃🌹 لیلة الرغائب 🌹🍃
پنجشنبه ۱۴/ ۱۱/ ۱۴۰۰
ماه رجب ماه پربرکتیه. اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلة الرغائب (شب آرزوها) است! تو هم مثل من این شب را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!🌸
دعای مخصوص شب آرزوها:
سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين
خیلی ها گرفتارن و خیلی ها آرزوهای کوچیک و بزرگ دارند
♥️ التماس دعا ❤️
💠 شعر لیلة الرغائب 💠
السَّلامُ علَیْکَ یٰا خَلیفَةَ الرَّحمٰان«عج»
خورشید مهر افروز ، گنجینهء کواکب
ای ماه عرش پیما ، معنای نجم ثاقب
بی بال مانده ام باز ، دارم هوای پرواز
عاجز منم تو إعجاز ، ای مونس مصائب
دریاب خستگان را ، کشتی شکستگان را
ای که به گوشه چشمی ، دادی به دهر غالب
والا مقام خلقت ، ای وارث ولایت
مثل علی(ع) عجیبی ، یا مظهرالعجائب
در موج جستجوها ، خشکیده شد گلوها
ای اوج آرزوها ، یا لیلة الرَّغائب
نام: انتقام! حاضر ، تیغ و نیام! حاضر
عمری امام حاضر ، امّت همیشه غائب
#شعر_ایام_ماه_رجب
#شعر_لیلة_الرغائب
#عماد_بهرامی .
.
#سرود
#میلاد_امام_باقر
#شور
بند1⃣
اومده دوباره ماه اجابت دعا
درای آسمون وا میشه روی بنده ها
ثانیه ثانیش خیر و کرمه و عطا
امشب دوعالمه غرق طرب
تبریک و تهنیته ذکر لب
بهشت میخواد پذیرایی کنه
که اومده ماه ماه رجب
پس بگو با فرشته ها یا باقر العلوم
زمزمه ی خود خدا یا باقرالعلوم
حجت خدا رو زمین یا باقرالعلوم
پنجمین امام هدا یا باقرالعلوم
مولا مولا یا باقرالعلوم
بند2⃣
این شبا دیگه نیست دل تو دل ملائکه
میخونن قدم نورسیده مبارکه
روسر مدینه داره ستاره میچکه
خدا بریز و بپاش میکنه
هرکی فقیره صداش میکنه
به عشق مولود امشب داره
نگا به دست گداش میکنه
منشا نور نیرین یا باقرالعلوم
ذکر سرور عالمین یا باقرالعلوم
جدمادریشه حسن یا باقرالعلوم
جد پدریشم حسین یاباقرالعلوم
مولا مولا یا باقرالعلوم
بند3⃣
لطف حق میشه باز شامل حال مومنین
میخونن اومده علامه علوم دین
کسیکه شبیهش پیدا نمیشه رو زمین
آیات لم یزلی اومده
کرامت ازلی اومده
جابر بیا که مرادت رسید
محمد بن علی اومده
معدن علم انبیا یا باقرالعلوم
محرم راز اولیا یا باقرالعلوم
معنی اصول الکرم یا باقرالعلوم
مظهر صفات خدا یا باقرالعلوم
مولا مولا یا باقرالعلوم
شعر و سبک: حسین نوری
👇
#امام_هادی
علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر... تنم می لرزد
لختههای جگرم در دهنم معلوم است
چقدر درد از این شهر به خاطر دارم
از دل سوخته درد و محنم معلوم است
حق من رفتن ِ در خان صعالیک نبود¹
در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است
وسط سجده به کاشانهی من ریختهاند
رد پا روی عبا و بدنم معلوم است
از همین کوچه و توهین و دو دست بسته
روضهی ارثیه از پنج تنم معلوم است
هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شدهام
شرم در چهرهی هر یاسمنم معلوم است
مردک پست به من باده تعارف کرده
خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است
یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است
دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است
حسنم روضه بخوان، روضهی جسمی عریان
من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است
در میان کفنم تربت یک بیکفن است
غربت جد من از این کفنم معلوم است
یاد تشنهشدن و پا زدنش افتادم
تشنهام علت پرپر زدنم معلوم است
محمد جواد شیرازی
۱. طبق دستور «متوکل لعنة الله علیه» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود.
#امام_هادی
منزل به منزل رفته ام با پیکیری سالم
بر هم نخورده با تکانِ نیزه موی من
طعمِ شبِ سردِ خرابه را چشیدم من
بازی شده در چند جا با آبروی من
شکرِ خدا ناموسِ من در پرده پنهان بود
آن شب میانِ خانه وقتِ جستجوی من
چون عمه در بزم شرابی گیر افتادم
شد مرگ آن لحظه تمام آرزوی من
بی تربیت ظرفِ شرابش را تعارف کرد
چشمان یک جمعیتی خیره به سوی من
بر خورد بر شخصیتم با آنکه مَردَم من
تصویر ِ زنها زنده شد در روبروی من
قرآن نه، شعری خواندم ومجلس عوض گردید
اصلا نخورده دست بر ترکیب روی من
شکر خدا بازی نکرده با لبم چوبی
باخیزران ضربه نخورده بر سبوی من
بر خیزران و طشت و هرچه مست لعنت
بر آنکه دندان حسین بشکست لعنت
قاسم نعمتى
#امام_هادی
باید برای غربت تو بیامان گریست
با نالههای حضرت صاحب زمان گریست
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروانسرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بیاراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینهچاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پارهپاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سهساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از ضربههای چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشستهاش از دست رفته بود
یوسف رحیمی
#امام_هادی
نیمهی شب ریختند آقا سر سجادهات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانهات اما دری دیگر نسوخت
در میان شعله دست و پای یک مادر نسوخت
گرچه بر روی لبت نامی به جز مادر نبود
روی دوشت کندهزنجیر زجرآور نبود
آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست
در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود
دور تو پر بود از نامردهای سامرا
در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود
دور تو کف میزدند و عدهای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی
دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود
جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمیآمد لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود
وای از شام بلا و مجلس شوم یزید
بعد از آن دنیا دگر بر خود چنین بزمی ندید
مهدی نظری
✅زمينه شهادت امام هادى عليه السلام
🔻 اثر امير حسن سالاروند
1️⃣ بند اول
یه عتبات و یه بغض، توی دل زائرا
خاطره های قشنگ، از نجف و کربلا
مشهد و قم جلوه کرد، توی حرم کاظمین
بقیعو حس میشه کرد، تو غروب سامرا
چه حالی عجیبی، داره غربت شبهای سامرا
میگیره هوا با، چش بارونی همه نوکرا
میپیچه یه ناله،که شنیده میشه شبِ جمعه ها
صدای یه مادر، که میخونه غریبونه بی صدا
سینه زن های حسین، گریه کن های حسن
کشته شد ابن الرضا ، تشنه لب دور از وطن
یا علی بن محمد
2️⃣ بند دوم
من پسر فاطمه هادی این اُمتم
امام شهر بلام شکسته شد حرمتم
پای پیاده یه کوه غصه روی شونمه
از نفس افتادم و قصه اییه غربتم
با روضه ءغم هام زنده شد غم غربت بوتراب
با دستای بسته بردنم توی کوچه ها باعذاب
دلم روشکستن ولی ناموس منکه سیلی نخورد
زدن مادرم رو جلو چشم علی همه بی حساب
کوچه داغ مادر و رو دل حیدر گذاشت
چل نفر نامرد و یک زن که بار شیشه داشت
وای من ای وای من
یا علی بن محمد
بند سوم 3️⃣
قصه ی ظهر عطش دلمو کرده کباب
خونِ چشای منو آهِ منه بی جواب
این دم اخر دلم خونِ برا کربلا
مُردمو زنده شدم بیاد طشت و شراب
لایوم کیومک روزی نیست مثه شام،بعده کربلا
انگاری می دیدم ، عمه زینبُ بین حرامیا
منو میسوزونه روز و شب دم روضهء طشت زر
جای بوسه ی چوب ، روی لبهای قاریِ سرجدا
یاد اون بزم حرام ، جاری خون از چشام
داغ سامرّا کجا؟ ، عمه ی سادات و شام
#شهادت_حضرت_هادى_عليه_السلام
#زمينه
#امير_حسن_سالاروند