eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
48 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ مرگ در حال انتظار هرمنتظری که دل به ایمان داده‌ست جان برسرعشق مابه جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده درلشکرو خیمه‌گاه او جان داده‌ست "شهاب سبزواری" https://eitaa.com/babollharam
ای عشق! کاری کن که درماندند درمان‌ها برگردد و برگردان حقیقت را به ایمان‌ها چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه هر شب چراغان قدم‌هایت خیابان‌ها غرق شب گیسوی تو چشم سحرخیزان در آرزوی دیدن صبحت شبستان‌ها در غبطه‌ی مهدیه‌هایت حوض مسجدها در حسرت حسّ «ولی عصر» تو میدان ها پل می‌زند دست دعاشان، عهد می‌خوانند با چشم گریان در مسیرت «سیْد خندان» ‌ها پر می‌شود شهر از نوای «آیه الکرسی» تا رد شوی از زیر این دروازه قرآن‌ها حال غریبی دارد این غمشادی پنهان در ‌اشکخندِ شمع‌های نیمه شعبان‌ها هر جمعه در شهری دعای ندبه می‌خوانیم تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعان‌ها در خواب، چشمان تو را دیدند نرگس‌ها شوق گل روی تو را دارند گلدان‌ها ای در صدای مهربانت حجتی کامل ای در نگاه روشنت اثبات برهان‌ها هم نکته‌دان خلسه‌ی خال تو هندوها هم در هلال ابرویت حیران مسلمان‌ها تا از لب لیلای ما شیرین شود دنیا فرهاد در کوه است و مجنون در بیابان‌ها بیرون می‌آیی آخرش از پشت ابر اما باید کمی بارنده تر باشند باران‌ها رونق از آن توست، حسنت در فزون، هر چند بازار را پر کرده‌اند این یوسف ارزان‌ها دنیای با تو با صفاتر می‌شود، حتی ضرب المثلها می‌شوند آرامش جان‌ها نه باورش سخت است با یک گل بهار آید نه روسیاهی می‌رسد بعد از زمستان‌ها برخیز ای شاعر قلم را بر زمین بگذار در شادیش دستی بزن پایی بکوبان... هاااا https://eitaa.com/babollharam
صبحدم پیك مسیحا دم جانان آمد گفت برخیز كه آرام دل و جان آمد سحر از پرده نشینان حریم خلوت نغمه برخاست كه شاهنشه خوبان آمد عاشقان را رسداین طرفه بشارت زسروش كه سحرگاه شب نیمه شعبان آمد مى كند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل كه ز نرگس ثمرى پاك به دوران آمد وارث تاج نبى اوست كه با دعوت حق بهر افراشتن پرچم قرآن آمد شهسواریست كه با صولت و بازوى على از پى كشتن كفار به میدان آمد مظهر صلح حسن اوست كه با حلم حسن پى آرامش دلهاى پریشان آمد آنكه اندر رگ او خون حسین ابن علیست پى خونخواهى سالار شهیدان آمد در ره زهد و عبادت چو على ابن حسین سوى حق قافله راسلسله جنبان آمد علم باقر همه در اوست كه با مشعل علم رهبر جامعه بى سر و سامان آمد تا ز ناپاك كند مذهب صادق را پاك مظهر راستى و پاكى و ایمان آمد هم چو كاظم كه بود قبله حاجات و مراد دردمندان جهان را پى درمان آمد اوست سرچشمهءتقوا وفضیلت چو جواد منبع فیض و جوانمردى و احسان آمد هادى وادى حق كز پى ارشاد بشر با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد یادگار حسن عسکرى پاك سرشت كه جهان را كند از عدل گلستان آمد قائم آل محمد شه اقلیم وجود كه به فرماندهء عالم امكان آمد طبع خاموش "رسا" باز چو مرغان چمن پى تبریك چنین شاد و غزلخوان آمد https://eitaa.com/babollharam
از سر عادت و تکرار نوشتیم بیـا اصلا انگار به اجبار نوشتیم بیـا تو زما بندگی و ترک گنه میخواهے با همیـن قلـبِ گنهکار نوشتیم بیـا کوفیـان را همه محکوم نمودیـم،ولے مثـل آن قوم جفاکار نوشتیـم بیـا از سرصدق نخواندیـم تو را یک دفعه در عوض یکصد و ده بار نوشتیـم بیـا شهرمان پرشده از بوی گناه و ماهـم سر هر کوچه و بازار نوشتیم بیـا غافل از آه یتیمـان چقدر آسـوده شکم سیر شب تار نوشتیم بیـا دردِ دین نیست دگر... درد گرانے داریم دل سپردیـم به اغیار نوشتیم بیـا نام تو برلب و دل جای دگر می گردد نشـده طالب دیدار نوشتیم بیـا آهِ مظلوم شنیدیـم "به ماچه " گفتیـم... جای یاری تو بسیار نوشتیم بیـا دلمان بنده ی دنیا شده و بیماریـم... با همین حال اسفبار نوشتیم بیـا https://eitaa.com/babollharam🔷
هدایت شده از  سبک وشعر باب الحرم
یگانه حامی خون خدا!بنفسی انت! سلالۀ سرِ از تن جدا!بنفسی انت! بیا که می‌گذرد قرن‌ها، هنوز دهند تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت! بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت! بیا که از جگر چاه، اشک می‌جوشد ز بس گریست علی بی‌صدا، بنفسی انت! بیا که تشت بوَد مثل باغِ لاله هنوز ز پاره‌های دل مجتبی، بنفسی انت! بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت! بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ»حسین رسد به عرش، ز تشت طلا، بنفسی انت! بیا دعای فرج بشنو از لب زینب به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت! بیا که دیدۀ «میثم»به عارضت نگرد کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت! 🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼🎼🎼 ✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇🍂🍃🍂🍃 http://eitaa.com/joinchat/2539847682C95ba3d938f 🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆🌺☘🌺
عیـدست ولـی عیـد قیـام بشریت در پرتــو میــلاد امـــام بشــریت بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالی زد سکــۀ اقبــال بــه نـام بشریت از خم طهورا که خدا ساقی آن ست بـا دست خـدا پـر شده جام بشریت امشب بِبر ای باد صبا پیشتر از صبح بـر سامـره پیـوسته سـلام بشـریت عالم همـه‌جـا وادی طــورست ببینید! در دست حسن مصحف نورست ببینید خیزیـد همـه سـورۀ والشمس بخـوانید گل در قـدم مهــدی موعــود فشـانید از جـام شرابـی که خـدا ساقی آن ست پیوستــه بنوشیـد و بـه یـاران بچشانید تنها نه فقط شب، شبِ مهدی‌ست، بگویید میــلاد ائمــه سـت بدانیــد بدانیـــد خیزیـد و ببندیــد همـه بار سفر را محمل به سوی کعبۀ مقصود برانید امشب خبری خوش به بنی‌فاطمه آمد بـوی گـل نـرگس بـه مشام همه آمد عیـد ملک و جـن و بشر باد مبارک بـر شـانۀ خورشیـد قمـر باد مبارک طوبـای امیـد همه خوبان جهـان را در نیمـۀ ایــن مـاه ثمـر باد مبارک آوای خدا می‌شنوم از لب مهدی این زمزمـه بر مرغ سحر باد مبارک پیغـام خـدا را برسانیــد بـه نرگس کای مـادر فرخنده! پسر بـاد مبارک ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی آییــد و بگردیـد بـه دور سـر مهدی دیدید همه کعبۀ روح شهدا را دیدید همه آینـۀ غیب‌نمـا را دیدید همه بر سر دست حسن امشب هنگام سحر صورت مصباح‌ هـدی را امشب همه بـار سفـر سامـره بستیم داریم بـه دل شوق تماشـای خـدا را از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسید کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را یاران! شب عیـد آمده بیدار بمانید باید همه از فاطمه عیدی بستانید دیدید همه کعبۀ روح شهدا را دیدید همه آینـۀ غیب‌نمـا را دیدید همه بر سر دست حسن امشب هنگام سحر صورت مصباح‌ هـدی را امشب همه بـار سفـر سامـره بستیم داریم بـه دل شوق تماشـای خـدا را از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسید کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را یاران! شب عیـد آمده بیدار بمانید باید همه از فاطمه عیدی بستانید
در نکوترین میلاد از نکوترین مولود شد جهان ظلمانی رشک جنت موعود بدر فیض شد طالع نور غیب شد مشهود رفت جان به استقبال آمد آنکه بد مقصود گشت فیض کل شامل بر عباد از معبود مرحبا بر این مولود آفرین بر این میلاد آیتی هویدا شد بلکه اُم الایاتی در حدوث شد ظاهر با قِدم ترین ذاتی روی خلق و خالق را شد پدید مرآتی معدن فیوضاتی منبع عنایاتی مصدر مکافاتی مظهر کراماتی هم عباد را منذر هم لکل قومٍ هاد صاحب الزمان مهدی هادی هدایت‌خواه بی بیان الا لا بهر او بلا اکراه هست لا اله از آن اوفتاده الا الله جز طریق او باطل جز به راه او بیراه گرچه حق او دارد اختلاف در افواه لیک گر شوی منصف حق زکف نخواهی داد آنکه دادخواه از جان بهر آل یاسین ست درکرامت و معجز وارث النبیین ست در زمان او موقوف از ملل قوانین ست نی هزارگون مذهب نی هزار آیین ست یک کتاب ویک ملت یک خداویک دین‌ست زان یگانگی گردد عالم خراب آباد در ظهور او عالم طشت پر ز خون گردد هرنهان شود پیدا هر درون برون گردد بس نگون بپا خیزد بس به پا نگون گردد درد و محنت نا اهل ازفزون فزون گردد شرح این حکایت راچون دهم که چوُن گردد، آنچنان شود کان را هیچ کس ندارد یاد در زمان او عالم سر به سر گلستان ست دور دور شیطان نی، عهدعهد رحمان ست وقت ظلم وزحمت نی،گاهِ عدل و احسان‌ست جان فدای دورانش زانکه راحت جان ست میرمرحمت حاکم شاه عدل سلطان ست عدل را کند بنیان ظلم را کَند بنیاد دورهء سلیمان را هم دلیل دورانش وین که دیو و ددباشدسربه‌سر به فرمانش صاحب الزمان را هم عهد اوست برهانش درتمامی اشیا جاری است سلطانش گر"صغیر"مینالد روز و شب زهجرانش نیست رسم مهجوران غیر ناله و فریاد
هدایت شده از منبع سبک
همینکه خواست نویسد گرفت بغض قلم را چگونه شرح دهم؟کی؟شکوه این همه غم را به لاک خویش فروبرد سر که هان چه بگویم کشم اگرچه عنان را زنم مگر چه رقم را؟ شکسته بال ترینم ،سماجت ست ننالم به ضجّه گرچه مداوا نکرده اند الم را مگربه صخره بکوبم سری که روی تنم هست به دست موج سپارم مگر مهار بَلَم را به کنه«کُن فَیَکُون» پی نبرده هیچ خدایا ندیده است اگر ابله شکسته قاب عدم را ندیم حضرت عشقم که از ازل به عنایت به هرچه مظهر پاکی سرشته است گلم را فقط هلاک همینم طری کند به حلاوت زبور آل محمد ضمیر هر چه عجم را خیال خُلد نپز چون که خامی است برادر دمغ نکرده مگر این دماغ اهل ستم را خمود آتش دوزخ محال ذاتی محض ست اگر ز هر چه زبرجد بنا کنند ارم را گریزگاه ندارد کسی از آتش دوزخ گزیر اگر نکند از مدار وسوسه رم را «صلاح کار کجا و من خراب کجا»یم؟ فرشته تر بفروشد نسیم اگر خم و چم را خدا کند که بیاید امیر عشق و بگیرد به امرحضرت سبحان به دست تیغ دو دم را خدا کند که بیاید امیر عشق و ببینم جمال پاک پیمبر کمال ناب أتم را خدا کند که بیاید امیر عشق و بیابم شکسته بال هبل را فشل منات اصم را خدا کند که بیاید امیر عشق که از او هزار حاتم طائی گرفته یاد کرم را خدا کند که بیاید امیر عشق و بریزد تمام حشمت دینار و اعتبار درم را خدا کند که بیاید امیر عشق و شمارند مُوالیان به غنیمت بدون دغدغه دم را خداکند که بیاید امیر عشق و بسازیم به یک اشاره چشمش دوباره باز حرم را خدا کند که بیاید امیر عشق و بگویم: کما تحبُّ و ترضی لَتأمُرَنَّنِ أمراً خدا کند که بیاید امیر عشق و بگوید: چگونه آدمیان رک رها کنند صنم را قَدم به وادی ایمن گذارد از در مستی چشیده باشد اگر کم حدوث شهد قِدَم را مقام نفی، ثبوتی نداشت بار الها عطش فرو ننشاند، حباب، تشنهء لم را
هرکوچه وهرخانه‌ای ازعطر،چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جزتو،به زمان نیست کسی مصلح وصاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت بگدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک، تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو در به دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...