eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
62 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌مانند چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سربه‌چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست شهرپرآشوبِ امکان،کوچه‌راهی بیش نیست یوسف دل ر نگه دار از زلیخای هوس بگذرازدنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست کم بجو آب حیات از تیرگی‌های وجود تشنگی گاهی سراب ست،اشتباهی بیش نیست یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نه! گاه اسباب نزول دل، گناهی بیش نیست درصف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت کوه ماییم ای دلیران!خصم کاهی بیش نیست روسپیدی‌های محشربا شرف آید به دست هرکسی ذلت پذیردروسیاهی بیش نیست دل حریم نور گردد با نگاه فاطمه آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست با نگاهش سینۀ ما وادی أیمن شود هرچه داریم از تجلی‌های او روشن شود هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را الحق از رفتار او آموخت این تعلیم را یازده آیینۀ او آفتاب روشن‌اند ساکنان سایه نُه چرخ و هفت اقلیم را کی به استقبال غیر از او پیمبر ایستاد در کجا دیدند جز او این همه تکریم را اوکه باشوقش هزاران سدره وطوبی شکفت او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را او که نامش آبروی دفتر تاریخ شد او که رنگین کرد با خون صفحۀ تقویم را رفت در آتش که گل‌های شهامت بشکفد این چنین باید که رفتن راه، ابراهیم را پیرو زهرا کجا ترسد دگر تهدید را پیرو زهرا هراسان کی شود تحریم را خطبه‌هایش یک به یک خوف ورجارازنده کرد ندبه‌هایش بانگ زد مرز امید و بیم را حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست این زبان حال مولایم علی در داغ اوست از جهانی دل بریدم، دلبرم آمد به یاد در خروش افتاد سینه، کوثرم آمد به یاد شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود ناگهان اوراق سرخ دفترم آمد به یاد خواستم سیلاب خون ازدیده‌ام جاری کنم ناگهان اشک روان دخترم آمد به یاد آه ای دل! زائر پهلوی مجروحش شدم ناله‌ها در بین دیوار و درم آمد به یاد دست،بازوی تورم‌کرده را حس کرده است آن دفاع بی‌نظیر همسرم آمد به یاد ای دریغا چوبۀ تابوت بر دوش من است ای مدینه ماتم پیغمبرم آمد به یاد فاطمیه با غم ام‌البنین همراه شد آری آری! روضۀ آب آورم آمد به یاد... روز محشر دست‌های او شفاعت می‌کند رتبۀ سقا به روز محشرم آمد به یاد آرزومندیم با لطفش نظر بر ما کند دست‌های او گره از کار دل‌ها وا کند
هدایت شده از منبع سبک
چه شدکه درافق چشم خودشقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌مانند چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که درنفسش عطری ازحدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت وماندشیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این‌ست ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سربه‌چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب میشداگردست کم سه شمع وضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود