eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
66 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت در بقیع قبر حسن آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود (بشکند دستی که ویرانش نمود) چشم اهل‌البیت گوهر بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد اشک خون میریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام‌البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود اینچنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانه مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمه‌ی شبها علی ناله میزد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تن پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد گر نمی‌شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین‌ جا راهیِ بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد ـــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ آنانكه در كوچه ره زهرا گرفتند آيات كوثر را نشان اينجا گرفتند با كشتن محسن ميان درب و ديوار يك ثلث از سادات را از ما گرفتند آن بيت الاحزاني كه مي داني همين جاست جايي كه آه از دختر طاها گرفتند گلبرگِ نازِ ياس شد نيلي ز سيلي از مجتبي يك عمر را يكجا گرفتند موسي و هارون را بگو تا خون بگِريَند زيرا عصا را از يدِ بَيضا گرفتند نوح نبي الله اينجا نوحه خوان شد كِشتيِ دين را از دلِ دريا گرفتند دستِ سپيدارِ بهشتي را شكستند وقتي غلاف كينه را بالا گرفتند آتش ز شوراي حرامي چونكه برخواست يك شعله را هم ، سوي عاشورا گرفتند در كوچه راه حضرت زهراي اطهر در كوفه راه زينب كبري گرفتند يكروز بينِ درب و ديوار است مقتل يكروز در گودال جانِ ما گرفتند يكروز با مسمار زخم سينه دادند يكروز خنجرها به حنجر جا گرفتند بايد تمام آسمانها خون بگريند دين را عجب بازيچه ی دنيا گرفتند ما انتقامي سخت تر در پيش داريم ميثاق با رزمندگان خويش داريم
ما قطره ولی وصل به دو دریائیم... ما ذره ولی مهر جهان آرائیم... خوشبخترین مردم دنیا مائیم... چون گریه کُن فاطمه ی زهرائیم شاعر:
بسم ‌الله الرحمن الرحیم استخوان‌بشکسته را سیلی‌زدن دیگر چرا؟ این چنین رفتار با مادر برِ دختر چرا؟ دست بانویی که عادت بهر احسان کرده بود با غلاف کین شکستن در بر همسر چرا؟ آن که شمشیرش امان از دشمن کافر گرفت گرید اکنون در کنار قبر پیغمبر چرا؟ کاش می‌شد قسمت محسن که لب را وا کند تا بگوید لطمه بر یک غنچه‌ی پرپر چرا؟ آن که درمان تمام دردها نامش بود پیش چشم کودکان افتاده در بستر چرا؟ آن رشیده بانویی که قامت مردانه داشت همچو نخل خشک باشد بر زمین مضطر چرا؟ شب به شب باید برایش فضه آرد پیرهن ای خدا خون می چکد از پهلوی کوثر چرا؟
بسم ‌الله الرحمن الرحیم به التماس نگاه یتیم‌های خودت به دست‌های کریمانه‌ی دعای خودت بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت برای پهلو و بازو و دست و پای خودت فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟ برای بی‌کسی من دعا کنی؛ باشد؟ همین که دیدمت از صبح بهتری امروز به سفره نان خودت را می‌آوری امروز دوباره دست به پهلو نمی‌بری امروز نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز که گفته پیر شدی یا جوانیت رفته خدای من نکند مهربانیت رفته تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟! تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟! تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟! تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟! تورا به جان حسینت نگو حلالم کن از این غریب بخر آبرو حلالم کن کمی مراقب خود باش... فکر جانت باش به فکر من نه... کمی فکر کودکانت باش تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش همان که بست در این خانه دست حیدر را مخواه باز ببیند شکستِ حیدر را خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی؟ که دست بی کسی ام را به دست من دادی اگر به دخترکت چند تا کفن دادی بگو برای حسین از چه پیرهن دادی چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند
بسم‌ الله الرحمن الرحیم از میخ، خون جاری شد و دیوار لرزید عرشِ خدا در کوچه‌ها انگار لرزید روزی که ناموسِ خدا، نقشِ زمین شد در اوجِ غربت، مخزنِ اسرار لرزید از ناله‌ی پشتِ درِ یک قد خمیده چشمِ بشر، با حالتی خون‌بار لرزید یک‌بار سیلی خورد زهرا، در ازایش هِی شانه‌های حیدرِ کرار لرزید هم روز گریان بود، هم شب، در مصیبت آن چشم‌های دائما بیدار لرزید دیدند مردم موقعِ غوغای کوچه شیرِ دلیرِ عرصه‌ی پیکار لرزید جریانِ آن قامت‌کمان، واژه به واژه در آسمانِ ابریِ اشعار لرزید
بسم‌الله الرحمن الرحیم به مناسبت در بقیع قبر حسن آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود (بشکند دستی که ویرانش نمود) چشم اهل‌البیت گوهر بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد اشک خون میریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام‌البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود اینچنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانه مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمه‌ی شبها علی ناله میزد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تن پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد گر نمی‌شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین‌ جا راهیِ بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد