#شب_سوم
#حضرت_رقیه(س)
#شعر_غزل
#مهدی_قربانی
#شب_شدو_دخترکت_باز_تماشا_دارد
#حلقه_ادبی_ریان
زبان حال حضرت رقیه(س)
شب شد و دخترکت باز تماشا دارد
بیشتر، شب، دلِ من حسرتِ بابا دارد
پس چه شد آنهمه زیر لبِ خود میگفتی؟
دخترم در وسطِ سینهٔ من جا دارد
خبری دیگر از آغوشِ پُر از مِهر تو نیست
این خرابه که فقط سختی و سرما دارد
سرِ صبحی چقٙدٙر بر سرِ من داد کشید
مانده ام شمر، چرا این همه دعوا دارد
وسطِ راه کسی گفت بدو، پرسیدم
بعدِ شلاق، مگر دخترکی نا دارد؟
تا سحر رویِ دو پهلویِ خودم میگردم
دستِ من نیست کتک خورده تقلا دارد
#حلقه_ادبی_ریان