بسم الله الرحمن الرحیم
#_بمناسبت_توأم
#_شدن_تحویل_سال_۹۹_با #_سالروز_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
باتوشروع سال ما،باب الحوائج
گریان توهستم شها،باب الحوائج
مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج
نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج
سال نواست ودیده ام داردتمنا
گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا
شور عبادات منی،درسال تحویل
نور سماوات منی،درسال تحویل
معنی حاجات منی درسال تحویل
اوج مباهات منی درسال تخویل
عمری به عشقت قلب خود راپروراندم
بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم
باب الحوائج خانه ات آباده آباد
کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد
ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد
دنیای بی توداده مولاعقل بر باد
هرگزنکردم برگناهم اعترافی
آیاشودگردم شبیه بُشر حافی
خلوت نشین بزم عرفان با خدایی
روح مناجات شبانه در دعایی
وقت عبادت مست ذکر ربنایی
درسجده هایت از همه عالم جدایی
زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت
در کنج
بالانشین هستی و شدعالم اسیرت
موسای طورشیعیان تونوربودی
در کنج زندان ها میان طور بودی
دُرّ ولایت هستی و مستور بودی
عمر زاهل خانواده دور بودی
گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد
یک عمرمعصومه هوادارتوباشد
در دل خیال آمدن هایت نباشد
حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد
حتی رمق در پا شدن هایت نباشد
شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد
یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده
از توفقط یک استخوان و پوست مانده
دلخسته ای مولا از آن زندان سندی
دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی
خون شد دل طاهااز آن زندان سندی
خون می چکد از پا از آن زندان سندی
گشتی اسیردشمن پست یهودی
بنشسته بر رخساره تودست یهودی
قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد
با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد
آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد
باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد
سندی شاهک آمدوبی هردلیلی
باتازیانه می زند گاهی به سیلی
باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد
آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد
حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد
افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد
گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است
بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است
باتازیانه برتن محبوب میزد
ای زهر خورده برتنت مضروب میزد
قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد
درکنج زندان، تورا ای خوب میزد
درکنج زندان بر زمین مانده تن تو
امانشدغارت دگرپیراهن تو
دربین صحرابی کفن جدشمابود
در بین گرما پاره تن جدشمابود
آقابدون پیرهن جدشمابود
محو خدای خودشدن جدشمابود
امشب عزادار شهید کاظمینم
آغازسال نو، پریشان حسینم
هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته
دست کسی هرگز به گیسویت نرفته
سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته
هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته
گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد
درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
هدایت شده از کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت
هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه
جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت
یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار
زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت
جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن
آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی به ملاقات او رود
یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت
جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت
#مرثیه_امام_کاظم
#استاد_سازگار