#شب_اول_محرم
#طلیعه_محرم
#شعر_ترانه
#مهدی_قربانی
#چقدرچشمبهراشدیمهمه
#حلقه_ادبی_ریان
چِقَدَر چشم به را شدیم همه
تا بازم نسیمِ پرچمش بیاد
ثانیه ها رو شمردیم شب و روز
تا بازم ماهِ محرمش بیاد
شب اول خستگی در میکنن
نوکرایی که سیاهی میزدن
پارچه ها رو میزدند و زیر لب
هِی میگفتن یا حسینِ بی کفن
پارچه هم گریزِ روضه شده تا
هر کجا پارچه دیدی گریه کنی
حواست باید باشه تمومِ عمر
رفتی پیرَن خریدی گریه کنی
آخه این درد و باید کجا بگیم
شاهِ شاها بود و پیرُهن نداشت
بذا اصلا روضه رو بازش کنم
پیرُهن جایِ خودش ، کفن نداشت
شبِ اول شده اِذنتو بگیر
از توو هیئت برو تا کرب وبلا
اگه میخوای که تو هم زود برسی
گاهی وقتا بگو یا امام رضا
با امام رضا دلت پَر میکِشه
با همون روضه هایِ سخت و عجیب
گریه میکرد و میگف یابن الشبیب
جدِمون و تشنه کُشتند و غریب
حالا گریه کن!!! بیا خودت بگو
مگه میشه به امام جواب نَدَن؟
مثلا بگه که ای وای جیگرم
بِشنَوَن بهش یه جرعه آب نَدَن
آره بابا همهٔ اینا شده
تشنه لب بود و سرش رو بُریدن
دستِ آخر جلو چشمِ خواهرش
بدنش رو رویِ خاکا کشیدن
#حلقه_ادبی_ریان