eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
68 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
*********** دم پـاره امشب پریشان زینب است         محزون و گریان زینب است امان از دل زینب          چه خون شد دل زینب روز عاشورا - وداع از حرم دودمه کمی آهسته تر ای جان زینب    حسین جانان زینب نظر کن دیده ی گریان زینب        حسین جانان زینب شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است       عید قربان من است مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است     عید قربان من است تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین        یبن الزهرا یا حسین گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین    یبن الزهرا یا حسین دم پـاره آهسته رو برادر           رحمی نما به خواهر عمه بیا محشر کبری ببین          مرکب بی صاحب بابا ببین به پیش چشم فاطمه مادرش       تشنه بریدند سر از پیکر شام غریبان دودمه شمع دل میسوزد و شام غریبان امشب است      مو پریشان زینب است گم شده طفلان و حیران در بیابان زینب است        مو پریشان زینب است آسمان کربلا تیره شده واویلتا                       حضرت زهرا بیا سر به روی نی تن شه مانده زیر دست و پا     حضرت زهرا بیا دم پـاره آتش گرفته خیمه ها            رأس حسین به نیزه ها رأس حسین به نیزه ها           آتیش زدن به خیمه ها بر خیز ای باب نجات حسین جان     آزاد شد آب فرات حسین جان باز در عرش خدا ولوله ای بر پا شد شب عاشورا شد شب پایانی عمر پسر زهرا شد شب عاشورا شد صحبت از داغ نکن ، می روم از حال حسین یا اخا یا مظلوم وا مکن پای مرا تا دم گودال حسین یا اخا یا مظلوم صبر کن هر چه بلا بر سر من می آید ای پریشان زینب دست و پا می زنم و مادر من می آید ای پریشان زینب یوسفم گر بروی، پیرهنت را چه کنم یا عزیزالزهرا عصر فردا ته گودال ، تنت را چه کنم یاعزیزالزهرا آتش به خیام پسر فاطمه افتاد امان از دل زینب بر راس بریده نظر فاطمه افتاد امان از دل زینب 🎤 سبک و شعر: روز عاشورا صدا زد زینب قامت کمان العجل صاحب زمان روی تل زینبیه گفت او لطمه زنان العجل صاحب زمان راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان العجل صاحب زمان عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان العجل صاحب زمان
خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند خود را به زور در دلِ گودال جا کنند  . اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین ؟ جایی دگر نبود سرت را جدا کنند ؟ . انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند این ها تو را مقابل زینب رها کنند  . نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند . وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند می خواستی ملاحظه ی خیمه را کنند ؟ . وقتی کفن برای تنت فایده نداشت گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند .
در زوال ظهر عاشورا               مادری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا               مادری دیدم خون می گرید در کف شمر ستم پیشه                   خنجری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا               مادری دیدم خون می گرید در کنار خیمه ای سوزان                   عابدین تنها به سر می زد در جوار مقتلی خونین            حضرت زهرا به سر می زد در میان کشته ها حیران                   زینب کبری به سر می زد وا حسینا هر زمان می گفت    مادری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     خواهری دیدم خون می گرید دیده ی دل را مجسم شد       در برابر قتلگاهی بود کودکانی تشنه و غمگین         کربلا بود خیمه گاهی بود کشته ها افتاده در صحرا         آن طرف خیل سپاهی بود آسمان گردیده طوفانی           دختری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     مادری دیدم خون می گرید عاشقی بود در سجود خون     زمزمه ذکر خدا می کرد جان خود را اندر آن وادی                   در ره جانان فدا می کرد ظالمی با خنجری بران            از قفا رأسش جدا می کرد ناگهان در دست آن ظالم         یک سری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     مادری دیدم خون می گرید همچو گل پرپر بدن هایی         خفته در صحرای سوزان بود زیر نور و تابش خورشید           پایمال سم اسبان بود غوطه ور در لجه ای از خون      جسم سالار شهیدان بود تیرباران پیکری بر خاک            بستری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     مادری دیدم خون می گرید در کنار علقمه بی دست         جسم سقا و علمداری نی ز آب و نی از آن پرچم        مانده بود بر جای آثاری دیده از تیر ستم بسته            پیکر از خون گشته گلناری سر گرفته بین زانوها              افسری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     مادری دیدم خون می گرید اندر آن صحرای تفتیده            در هیاهو لشکر اعدا اوفتاده لرزه بر قلب                عرش و فرش و جمله ما فیها بر لب گودال خون آلود            سینه می زد حضرت زهرا مادری در آخرین دیدار             زائری دیدم خون می گرید در زوال ظهر عاشورا     مادری دیدم خون می گرید شاعر: حاج حبیب الله معلمی
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 مقتل کُشنده بود، ولی روضه‌خوان نمُرد هر چند گریه کرد، ولی آسمان نمُرد دیدم کتیبه سوخت، عَلم خم شد از غمش با روضه‌ی حسین، زبان در دهان نمُرد گفتند، تشنه بود و گرسنه؛ ولی کسی با نذریِ حسینیه بی آب و نان نمُرد موی زمان هم از غم اکبر سپید شد اما برای روضه‌ی او یک جوان نمُرد "اَلشّمرُ جالِسٌ"؛ سرِ ناحیّه هیچ کس با روضه‌ی زیارتِ صاحبْ‌زمان نمُرد انگشترِ عقیقِ من از گریه سرخ شد نفرین و بغض کرد، ولی ساربان نمُرد سوزِ "غریب مادرش" آمد؛ ولی کسی با ناله‌های مادرِ قامت‌کمان نمُرد روز دَهُم گذشت، پر از اشک و هیچ کس از داغ‌های روز دَهُم همچنان نمُرد "دل مرده‌ام" که از غم گودال، زنده‌ام ! من هر چه کردم این نفسِ نیمه‌جان نمُرد رضا قاسمی علیه السلام 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً ✨ 🔺🔺 کاربردی در ناحیه مقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سکوتِ ماسه‌های داغ یعنی بسترش با من صدای بادِ سوزان می‌رسد: خاکسترش با من غریبِ زخمیِ لب‌تشنه گیر اُفتاده در گودال که حتی آفتابِ داغ گوید  پیکرش با من حرامی‌ها و قاتل‌ها همه جمع اند  می‌گویند که از این زخم خورده کَندنِ بال و پَرَش با من   یکی میگفت با نیزه که ضربِ اولش با تو یکی میگفت با تیغش که زخمِ آخرش با من زره  پیراهنش  خودش  عبا  دستار  غارت شد به نعره خولی آنجا بود: خورجینِ سرش با من سنان با شمر می‌خندد بچرخانم؟ سرش باتو که با او شمر می‌گوید بچرخان خنجرش با من نگاهِ یک زنازاده به شالِ سبز آقا بود هوارِ  ساربان آمد فقط انگشترش با من پس از عریانیِ او شد زمانِ غارتِ خیمه که یک وحشیِ شامیِ گفت گوشِ دخترش با من به خنده نانجیببی داد زد   بچه‌ها   با من سوارِ نیزه داری گفت قبرِ اصغرش با من... شاعر: «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
کمی آرام برو کم شود این خون جگری برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم چقدر زود شد ایام وصالت سپری با تن پر پر اکبر چه وداعی کردی بی عصا مانده ای ودست به روی کمری تک تک اهل حرم دست به دامان تواند سرپیری چقدر ناز تو باید بخری مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای کاش که نیفتد سر گیسوی تو دست دگری نا امیدم که تو را باز ببینم اما روی تل منتظرم تا که بگیرم خبری ساربان مینگرد بد به دلم افتاده می روی کاش که انگشتر خود را نبری چادر خاکی من را نتکان گریه نکن که مهیا شده ام بگذرم از هر گذری شاعر:
با خنده با تحقیر خنجر را گرفته بر سینه اش زانو زده سر را گرفته ای کاش رو به قبله اش میکرد نامرد یک دست مو یک دست خنجر را گرفته چه خوب زهرا هست وقت احتضارش آقا دودستی دست مادر را گرفته یک ضربه! دوضربه! نه باید پشت و رو کرد زیر گلویش بوی خواهر را گرفته هم فاطمه چشمان حیدر را گرفته و هم علی چشم پیمبر را گرفته هی صورت ارباب را بر خاک میزد لج کرده قول کیسه زر را گرفته زینب! برو جایی که شمر اصلا نباشد بیرون بیاید زود معجر را گرفته.. تقسیم شد جسمش میان ده سواره هر مرکبی یک جای پیکر را گرفته دیگر نه عباس است نه اکبر، ببینند خلخال طفلان چشم لشکر را گرفته شاعر:
غریب و تشنه و افتاده قتلِ صبرش چیست بریدنِ سر او ماجرا نمی خواهد حسینِ فاطمه جان دادنش مسجَّل بود سرش بریده شدن از قفا نمی خواهد کسی که خون زیادی زِ پیکرش رفته دگر گرفتن جانش عصا نمی خواهد به پیکرش ردِ شمشیر و صورتش ردِ سنگ بس است سینۀ او ردِّ پا نمی خواهد شما که این همه از روبرو زدید او را زِ پشتِ سر زدنِ بی هوا نمی خواهد همین که سر زِ تنش شد جدا دگر کافیست دگر زدن به سرِ نیزه ها نمی خواهد حسینِ ما کفنش گرد و خاک صحرا شد بنی اسد بدنش بوریا نمی خواهد اسیر کردنِ یک دختری که ترسیده صدای هلهله و ناسزا نمی خواهد اسیر کردنِ هشتاد و چار کودک و زن اهانت و سخن نا بجا نمی خواهد شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5832701536567823350.mp3
395.8K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam