#غزل
تا می نشینم زیر پرچم کنجِ هیئت
در سینه ام داغ تو میگیرد حرارت
شکر خدا هستم غلام خانه زادت
از کودکی در روضه ها دارم اقامت
از تو، به من خیرِ فراوانی رسیده
از من به تو تنها فقط عرض ِ ارادت
در حیرتم از لطف و از آقاییِ تو
از بخشش دستان ِ تو وقت شهادت
پیراهن و انگشترت را دادی آقا
حاجاتِ قلب دشمنت هم شد اجابت
بر پیکرت یک جای بوسیدن نمیدید
سرنیزه ها انداخت زینب(س) را به زحمت
دیدم برای کشتنت ای عشقِ مظلوم
شمشیرها کردند با نیزه رقابت
در قتلگاهِ تو «بُنیّ» گفت مادر
من را به هم میریزد عمری این عبارت!
#دورهء_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#سید_رضا_موید
ای اختر مدینه و ماه منیر شام
بر آفتاب روی تو هر روز و شب سلام
تو فاطمه نژادی و نامت رقیه است
نور دل حسینی و پروردۀ کرام
هم خود کریمه هستی و هم زادۀ کریم
هم خواهر امامی و هم دختر امام
چشم امید ماست به سویت تمام عمر
روی نیاز ماست به کویت علی الدوام
در رشتۀ اسارت اگر جان سپرده ای
سر رشتۀ امور به دستت بود مدام
ای رفته پا به پای اسیران دشت خون
تا دیر و تا خرابه و زندان و بزم عام
هم محمل مجاهدۀ دختر علی
هم سنگر مبارزۀ چارمین امام
پیدا بوَد که واقعۀ دشت کربلا
با جان نثاری تو به ویرانه شد تمام
تفسیر خون سرخ حسینی به مرگ توست
ای یادگار خون خدا در دیار شام
مهرت چراغ محفل ارباب معرفت
قبرت برای اهل نظر مرکز پیام
دلها به سوی توست پس از سال ها هنوز
ای گنبدت منادی پیروزی قیام
ما را بر آستان تو روی ادب همه
ما را به پیشگاه تو عرض دعا تمام
با دست های کوچکت از ما بگیر دست
در صحنه های عالم و در عرصۀ قیام
#امام_صادق_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم باصفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه!دل ما گشت جای تو
آیا درِ بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم»...از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
هدایت شده از منبع سبک
#دورهء_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#زمزمه
#شور
#میثم_مومنی_نژاد
از ناقه افتادم زمین کجا بودی بابا
شد دخترت ویران نشین .....
کبودی رومو ببین ......
حسین من حسین من بابا حسین حسین
دست منو بستن به زور کجا بودی بابا
گفتند که رفتی راه دور .....
سرت میده بوی تنور .....
ویرانه شد بیت الحزن منو ببر بابا
وا کن طناب از دست من .....
خیلی به صورتم زدن ....
چقدر توو این شام بلا ما رو زدن بابا
به هر بهونه هر کجا .....
محلهء یهودیا ......
بابا به من بگو کجاست عموی مهربان
بگو خبر داره که جا موندم ز کاروان
بگو که من میترسم از خولی و ساربان
#اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_صادق_علیه_السلام
اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً
نگاه حرام تیری از تیرهای مسموم شیطان است و چه زیاد است نگاهی که حسرتی طولانی به جای میگذارد.
📗 الكافی، ج۵، ص۵۵۹
🔹مراقبت از چشم🔹
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
از«چشم»خودت مراقبت کن،ای دوست
تا آخرت تو را، ندادهست به باد
#محمد_جواد_غفورزاده
#دورهء_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#سید_جواد_مظلوم_پور
دیشب مه من، دلبر و دلدارِ که بودی
من فکر توبودم، تو گرفتار که بودی
در خواب تو را دیدم و بیدار شدم لیک
ای دلبر گم گشته تو بیدار که بودی
در طشت طلا دیده ات آن سو نگران بود
آرامِ دل من، پی دیدار که بودی
پیش نظرت گشت عدو مشتریِ من
ای یوسف زهرا، تو خریدار که بودی
ویرانه شده منزل ما خاکنشینان
ای جان جهان گنج گهربار که بودی
پروانهصفت گِرد سرت گردم و سوزم
تا فاش شود شمع شب تار که بودی
زود از بر من رفتی و ناگفته بسی ماند
جز ما تو مگر محرم اسرار که بودی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#نوحه
#میثم_مومنی_نژاد
ماه زهرا آمد ، کنج ویرانه
من در طواف او هستم پروانه
عمه کجایی آمده بابا
من الذی ایتمنی ابتا
از خون رنگین رخ نورانی توست
دلم شکسته چون پیشانی توست
حال من وتو دارد تماشا
من الذی ایتمنی ابتا
دیگر من طاقت دوری ندارم
سرت در آغوشم جان می سپارم
جای خیزران بوسم لبت را
من الذی ایتمنی ابتا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خوشدل_تهرانی
مُرد در ویرانه و ویرانه ها آباد کرد
دیدبس بیداد، بر پا رسم عدل و داد کرد
قتل این دُخت سه ساله شامیان و شام را
با خبر از راه حق، چون خطبۀ سجاد کرد
کس نبُد در شام آگه از علی و از حسین
مکتب آل علی، با مرگ خود ایجاد کرد
در دل شب شدسرِشه شمع و اوپروانه اش
سوزعشقش سوخت،هم خاکسترش بربادرفت
بود رأس شه گل و او بلبل و آن سرخگل
بلبل بشکسته پر را از قفس آزاد کرد
کرد کارِ خون بابش، اشک آن طفل یتیم
واژگون بر فرق دشمن کاخ استبداد کرد
هدیه کس ازبهردخترمیفرستد رأس باب؟
آل سفیان خوب اولاد علی را شاد کرد
برد او جای کفن رخت اسیری رابه خاک
بین وفایش راکه خوش ازبیکفنهایادکرد
بهر غسلش حاجت آبی نبدبرخواهرش
چون ز اشک زینب و کلثوم استمداد کرد
در رثایت ای سه ساله دختر شاه شهید
«خوشدل»ازسوزجگراین ناله وفریاد کرد
#امام_صادق_علیه_السلام
#یوسف_رحیمی
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا آستان احسانت
که غرق نور اجابت کنی دقایق را
نگاه کن به دلی خسته از تحیر و جهل
ببار جرعهای از کوثر حقایق را
نگاه و مرحمت تو به دل بها داده
و با رضای تو دارم رضای خالق را
مرید صبح نگاه تو میبرد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟
تویی تو ضامن صبح سعادت شیعه
تویی تو روشنی هر عبادت شیعه
تو آمدی و جهان غرق در خِرَد میشد
دلیلها همه با عشق مستند میشد
تو آمدی پر و بالی دهی به این دلها
به پای درس تو هفت آسمان رصد میشد
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد میشد
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد میشد
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی، الی الابد میشد
شده ست جلوهگر از هر کرانه آیاتت
جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شدهست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
«و یطعمون علی حبّه...» نمایان است
کرانههای کرامت چه بیکران و وسیع
گدایی حرمش اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
مگیر از دل من یا رب این سعادت را
گدائی حرم اهل بیت عصمت را
غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیدهام اعجاز کیمیا دارد
گدای خانه به دوش توام، قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
دگر چه جای گلایه ز فقر میماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
دل شکستۀ من حرفهای ناگفته
دل شکستۀ من شوق التجا دارد
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانهات امشب دو خط دعا دارد
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد
چه می شود همۀ عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم
هدایت شده از منبع سبک
#امام_صادق_علیه_السلام
#جواد_محمدزمانی
چه شدکه درافق چشم خودشقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود
که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت
و تا همیشه دگر بیمراد میمانند
چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که درنفسش عطری ازحدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
وماندشیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش اینست ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سربهچاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشداگردست کم سه شمع وضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود