eitaa logo
کانال ‌متن روضه
81.6هزار دنبال‌کننده
790 عکس
462 ویدیو
62 فایل
👈ارتباط با ما: @babolharam_admin تبلیغ نداریم سایت: www.babolharam.net #شماره_کارت جهت مشارکت در #نذر_فرهنگی شامل تامین هزینه‌های جاری کانال، تایپ مطالب ، حفظ و نگهداری سایت و .. :👇 6273817010150831 به نام گروه جهادی بابُ‌الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5843906453408057698.mp3
10.03M
|⇦•هرچه سروده محتشم.. و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● تو مجلس دنبال مستمع نگرد؛ اول گریه کن خودِ حضرت زهراست .. محتوا و مطلب رو قوی کن !! 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
|⇦•ادب نموده و شکر خدا.. و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ «وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ» ادب نموده و شکر خدا کنیم همه به گریه حق نمک را ادا کنیم همه به شکر اینکه رسیدیم بر عزای حسین به گریه محشر کبری به پا کنیم همه همه حسینیه ها تحتِ قبه‎ یار است رسیده وقتِ اجابت دعا کنیم همه به نام، یک یک ما را صدا زده زهرا به اذنِ او پسرش را صدا کنیم همه دوباره فاطمه در عرش مو پریشان شد ز سینه عقده ی‎ یک ساله وا کنیم همه حسین کشته‎ اشک استُ ما حبیبِ حسین به اشک، زخم تنِ او دوا کنیم همه خدا به عشقِ حسینش گناهِ ما بخشید از این به بعد زِ آقا حیا کنیم همه قسم به عشق، محرم بهار مُردن ماست تمام زندگی خود فدا کنیم همه حلال تیغ هلالت خون سینه زنان حرام باد که چون و چرا کنیم همه قسم به نام خمینی و غیرتِ شهدا در این مسیر به او اقتدا کنیم همه به یک سلام از این راهِ دور بر ارباب دلِ شکسته‎ ی خود کربلا کنیم همه تنی بدونِ کفن روی خاک صحرا بود همیشه گریه بر آن بوریا کنیم همه سلام بر بدن بی سری که عریان شد دوباره فاطمه در عرش مو پریشان شد *شبِ عاشورا شنیدید تا حضرت فرمود همه تون برید اینا با من کار دارن، ظهیر بلند شد عرضه داشت آقا ما تازه شما رو پیدا کردیم کجا بریم !! بعد یک یک شروع کردن خطبه خواندن آقامون حضرتِ اباالفضل اتمام کننده کلام بود .. این بچه هی تو دامنِ عمو بی قرار میکرد اشکای عمو رو پاک میکرد هی میگفت قربونت برم بابا .. تو دلش گفت فردا کاری میکنم آبرویِ بابامو حفظ کنم .. اگه اون نتونست سپر بشه من میشم .. اگه اون نتونست دستشو بیاره گوشواره ی مادرمون افتاد ولی من انجام میدم .. ای آبرویِ حسن آبرو بخر .. از اولِ صبح هنوز کسی میدان نرفته، گفت زینب جان خیلی حواست به یادگارِ حسنم باشه دستای این بچه رو با طنابی به دستِ عقیله بستن .. از صبح همه چیزُ دیده عبدالله .. یه وقت دید عمو رو دوره کردن .. شمشیرا بالا و پایین میشه .. دست عمه رو رها کرد زد به دلِ میدان .. تا رسید به ابی عبدالله یه نگاه به قاتل کرد، صدا زد « ویلک یابن الخبیثة اتقتل عمی »؟! .. تا دید شمشیر داره فرود میاد دستشُ حائل کرد .. گرچه تنهاست عموجانُ سراپا خشمم عمه جان هرچه بگویی تو به رویِ چشمم به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟! ای که عزت همه اش در نظر رحمت توست آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست خودت ای عمۀ سادات بگو تا چه کنم؟! بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟! عمویم روی تراب است، به خود می پیچد جگرش تشنۀ آب است، به خود می پیچد بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند رمق آخر مانده به تنش را ببرند گرگ ها دور تن محتضرش ریخته اند چند تایی ته گودال، سرش ریخته اند آه عمامه ی جدش ز سرش افتاده شمر با خنجرِ کندش شده است آماده به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده دست خود را کمی آرام بگیر اذن بده من نمُردم که کسی سنگ به سویش بزند نانجیبی برسد، دست به مویش بزند منم عبدالله و مجنونِ اباعبدالله قتلگه پر شده از خون اباعبدالله حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را دور سازم، برهانم پسر فاطمه را دست خود را جلوی تیغ سپر می سازم سر خود را به فدای سر او می بازم عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر می زنم مثل اباالفضل به قلب لشگر جد من شیر اُحد حیدر خیبر شکن است ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است رفتم و در دل گودال دلیری کردم بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله قطع شد دست من و ناله زدم وا اماه ایستادم به روی پنجه روی پاهایم حرمله دوخت تنم را به تن مولایم نام بابا حسنم بین گلو .. جان دادم چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده خون من با پسر فاطمه مخلوط شده شاعر : عبدالله من، ابنُ الکریمم بِسم الله الرَحمن الرحیمم من بی قرارم، ارثِ جمل دارم ده ساله ام اما حیدرِ کرارم جانم حسن جانم .. بودم اسیرِ دستانِ عمه سویِ گودال است چشمانِ عمه دستم کشیدم سوی تو دویدم گیسویت را دستِ یک بی حیا دیدم یا ذبیح الله یا اباعبدالله .. دستم سپر شد بر حنجرِ تو افتادم بی دست بر پیکر تو گشتم در غوغا، دست و پا گیر اینجا از تو جدا کردن با نیزه جسمم را یا ذبیح الله یا اباعبدالله ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
4_5843906453408057699.mp3
13.93M
|⇦•ادب نموده و شکر خدا.. و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● مسئول محترم ایستگاه‌ صلواتی! با توجه به شرایط کرونا، رعایت مسائل بهداشتی از جمله ، و برا برپایی ایستگاه الزامی می باشد .. هیئتی نمادِ و هست 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
|⇦•با حق بگو از نوکران.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا با حق بگو از نوکران غم را نگیرد دار و ندار ماست، ماتم را نگیرد ماه حسین آمد بخواه از مادر او از ما گنهکاران محرم را نگیرد از چشم های گریه کن های حسینش ارث به جا مانده از آدم را نگیرد دلبستگی ها را بگیرد، صحبتی نیست اما فقط ذکر حسینم را نگیرد پرچم بماند بر زمین و زنده باشد؟! حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد گمراه خواهد شد یقینا هرکسی که دامان او، این حبل محکم را نگیرد یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم از ما خدا این اشک باهم را نگیرد ای کاش شمشیر و سنان و خنجر و تیر جسم ولی الله اعظم را نگیرد حداقل ای کاش در گودال، قاتل در پنجه، موی شاه عالم را نگیرد کس نیست تا با ساربان او بگوید این گونه از انگشت، خاتم را نگیرد شاعر : وقتی عمو اجازه نداد بره، گریه کنان اومد تو خیمۀنجمه خانم، مادر .. عمو اجازه نداده، میگه من هر وقت دلم برا حسنم تنگ میشه به اون صورتِ قشنگت نگاه میکنم .. مادر همه رفتن، علی اکبر رفت، دیگران رفتن .. مادر یه لبخندِ تلخی زد گفت عزیزم صبر کن ..‌ تو خیمه یه ساروق بسته ای داشت باز کرد پارچۀ سبزی درآورد گفت ببر اینو بده عمو اذنِ میدان رو میده .. اومد پیشِ ابی عبدالله .. ای عزیزِ دلم ای همه کسم .. پارچه رو به حضرت داد حضرت ساروق بسته رو باز کرد دید یه کاغذی داخلشِ .. باز کرد دید دست خطِ حسنِ .. انقدر ابی عبدالله گریه کرد .. قاسمُ بغل کرد .. راوی میگه انقدر با هم دوتایی گریه کردن تا هر دو رو زمین افتادن .. نوشته بود حسین جان، بچه های من میان کربلا .. اجازه بده برات جون بدم .. انقدر این آقازاده خوشحال شد .. صورت قاسمُ پوشاند وارد میدان شد طلب کرد مبارز .. یکی گفت این بچه س دیگری گفت اگه بچه ست برو میدان باهاش بجنگ .. ازرق یکی از پسراشُ فرستاد، به سرعت آقا نابودش کرد .. دومین پسر، سومین پسر، چهارمی .. یکی گفت ازرق تو میترسی در مقابلِ این بچه جلو بری و بجنگی! گفت من مبارزه میکنم با هزار سوار. گفت برو میدان، اومد .. گفت چیجوری بکشمت ؟! گفت به من میگی چیجوری بکشمت؟! تو که عرضه نداشتی بندِ پوتینتُ ببندی اومدی با من بجنگی!! ازرق تا سرشُ انداخت پایین چنان با شمشیر زد .. قربونت برم .. یه وقت دیدن از تو خیمه زن ها صدای تکبیر بلند شد ماشالله ابنُ الحسن .. خوشحالی زنها طول نکشید .. یهو دورش کردن .. همه قدیمیا فیض ببرن اول کاری که کردن با نیزه بهش زدن، بدنُ از رو اسب آوردن پایین شروع کردن لگد کوب کردن .. دوش در خیمه اش از قصه نجاتم دادند تا فدایش بشوم برگ براتم دادند از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند یا حسن گفتمُ فوراً حسناتم دادند بی خیال همه ام حضرت او را عشق است پدرم یاد به من داد عمو را عشق است قاسمم من که به یل هایِ عرب هم زده ام با همین سن کمم مُرشد این میکده ام با زره کار ندارم به کفن آمده ام من سر ازرق چندین پسرش را زده ام اَشهدُ اَن حسین ابن علی ثارالله وقت جنگم همه گفتند که ما شاءالله ولی الآن بدنم بینِ بیابان مانده به تنِ من اثر سم ستوران مانده عمو از دیدن من خم شده حیران مانده روی لبهام فقط ذکر حسن جان مانده سنگ ها بوسه گرفتند همه از رویم پیچ خورده است به یک نیزه کوفی مویم لگدی خورده به رویِ پر اُفتادۀ من کج شده زیرِ لگدها سر اُفتادۀ من خم شده از چند جهت پیکر افتادۀ من وای بر حال دل مادر افتادۀ من خبرم را ببر ای باد برای زهرا پهلویم درد گرفت است فدای زهرا ای عمو پُر شده در هر گذر آوازۀ من مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازۀ من کیف کن کیف کن الآن ز قد تازه من زره جنگِ ابالفضل شد اندازۀ من وقتی سوارِ اسبش کردن، پاهاش به رکاب نمیرسید .. وقتی ابی عبدالله سینه ش رو گذاشت به سینۀقاسم بلندش کرد، همه دیدن پاهایِ قاسم به زمین کشیده میشه .. ماهِ حرم شد از خیمه عازم سقا صدا زد جانم به قاسم بت شکن آمد، کفن به تن آمد با سربنده سبزِ جانم حسن آمد جانم حسن جان، ای جانم حسن جان نقشِ بازویش ذکرِ جاء الحق با یک ضربه زد گردن ازرق بر پا شد طوفان شد فاتح میدان نعره کشید عباس ایولله عمو جان جانم حسن جان، ای جانم حسن جان قاسمم شورِ جمل را به تنت میبینم از تو آقایی بابا حسنت میبینم مرگ در ذائقه ات مثل عسل شیرین است روح توحید میان سخنت میبینم جای بابای تو امروز کنارت عباس بچه شیر حسن آقا شدنت میبینم روی لبهای تو با سنگ نوشتند حسن خط کوفی به عقیق یمنت میبینم ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
4_5859367163147586325.mp3
9.71M
|⇦•با حق بگو از نوکران.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● مجلسی که تهش به قهوه خونه و .. ختم شه مجلس روضه نیست، یه مهمونیه !! گریه کنِ امام حسین؛ دنباله این بساط و بازیا نمیره .. 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•سلام میدهم از دل به.. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ سلام میدهم از دل به ساحتِ ارباب ز راه دور روَم بر زیارتِ ارباب صدای شور حسین و قیام سینه زنان چه دیدنیست محرم قیامت ارباب رسیده ماهِ محرم حسینیان آیید به پا شده است دوباره ضیافت ارباب به دستِ حضرت زهرا خدا سوایم کرد شدم ز روز ازل عبد حضرت ارباب به هرکجا که علم گشت بیرق ماتم به روی شانه کشیدم علامت ارباب به اشک دیده بشویم لبان خود شاید اجازه ای بدهندم به صحبت ارباب به ترک یک گنه و چند قطره گوهرِ ناب چه عاشقانه شود حفظ حرمت ارباب شود به رویِ دعایم درِ اجابت باز دمی که سجده نمایم به تربت ارباب چه کرده این پسرِ بوتراب که دشمن نموده در همه جا مدح شوکت ارباب امیر عشق حسین و خدای عشق حسین خوشم شدم سر این سفره رعیت ارباب یقین کنید شفا دست سید الشهداست پناه هر دو جهان است هیئت ارباب اگر اراده کند اربعین حرم هستیم خدایی است به والله قدرت ارباب حصیر هم دل شب همرَه دهاتی ها زبان گرفت بمیرم ز غربت ارباب رفتُ داغِ دوری اش دامانِ مادر را گرفت از دم خیمه سر و سامانِ لشکر را گرفت *همچنین که آوردش وسطِ میدان همه گفتن ما دیگه با این بچه جنگ نداریم ..* تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش آن چنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت *بارها شنید گوش تا گوش، یعنی سر جدا شده بود به یه پوست فقط آویزان بود ..* تیر با یک شعبه هم کار خودش را می کند با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت خطبه اش با گریه بود افسوس لشکر خنده کرد چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد با کمان آمد کسی و سیبِ نوبر را گرفت خون او گر بر زمین میریخت محشر می رسید این چه خونی بود داغش کل محشر را گرفت پشت خیمه نیزه ها رفتند پیدایش کنند نیزه ای در خاک شد جسم محقر را گرفت آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد تا رُباب از حرمله قنداقِ اصغر را گرفت *بمیرم برات حسین .. روضه م همین باشه : راوی میگه وقتی این بچه خودشُ انداخت رو زمین همه بغلش کردن، زن ها دست به دست مگه آروم‌میشد .. تا دستِ رقیه دادن .. همه صورتشُ میبوسیدن .. صدایِ گریه که بلند شد ابی عبدالله از میدان برگشت فرمود: گفته بودم آرام گریه کنید .. آقاجان این بچه همه رو ریخته بهم .. تا بغلش کرد آرام شد .. ای مشکل گشا، امشب یه واسطه ای شو بینِ ما و ابی عبدالله .. آه .. سکینه خانم میگه وقتی تیر خورد من ایستاده بودم دیدم بابای عزیزم عبا رو کشید رویِ بچه به سمت خیمه ها که اومد، دیدم رفت پشتِ خیمه ها دویدم گفتم رباب بیا ببین ..* شش ماهه یارِ نازک گلویم خونِ گلویت شد آبرویم ای علی جانم میلرزد دستانم آهسته برایت لالایی میخوانم لالا علی جان لالایی علی جان .. یکی دو تا نیست این لحظه دردم با چه رویی من خیمه برگردم در خیمه مادر منتظر اصغر روی سینه من پاره شده حنجر لالا علی جان لالایی علی جان .. آماده کردم یک قبر کوچک میاید از راه مادر کودک تو سر بلندی حق داری میخندی مهلت نشد بابا چشمت را ببندی لالا علی جان لالایی علی جان .. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
4_5859367163147586327.mp3
9.28M
|⇦•سلام میدهم از دل به.. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● در سپاه حسین(ع)، از شروع میشود! 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
|⇦•به دل دوباره هوای.. و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السلام علیک یا مولاتی با فاطمه الزهرا به دل دوباره هوای حسین را دارم هوایِ کربُبَلایِ حسین را دارم چه غم که پشتِ سرم در تمام سختی ها تمام عمر ، دعایِ حسین را دارم نگاهِ رحمت و لطفش خداپرستم کرد حسین خواست خدای حسین را دارم حرارتِ دل نوکر، عطایِ فاطمه است به سینه، داغ عزای حسین را دارم گدایِ رحمت و لطف قدیم الاحسانم هزار شکر عطایِ حسین را دارم رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم میان روضه ، رضایِ حسین را دارم چه حاجت است به تسنیمُ سلسبیلُ بهشت منی که مزه ی چایِ حسین را دارم خدا کند وسط روضه پر کشم سویش عجیب شوقِ لقای حسین را دارم چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ گرفتگیِ صدای حسین را دارم .. *همه دیدن ابی عبدالله چنان ناله میزد .. چنان فزع میکرد .. هی میگفت ولدی ..* به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده میانِ سطح عبای حسین را دارم شاعر: واردِ مدینه شد، آرزویِ دیدارِ پیغمبرُ داره، نمیدونه پیغمبر از دنیا رفته" منافقین مدینه مسخره ش کردن، عربِ ناراحت شد یکی گفت این قبرِ پیغمبرِ .. کم کم داشت میرفت، سلمان دیدش صدا زد بیا .. آوردش دم خانۀ ابی عبدالله گفت اینجا برو به مقصدت میرسی .. وارد خانۀابی عبدالله شدن ابی عبدالله فرمود دوست داری پیغمبرُ ببینی؟! عرضه داشت بله آقا. صدا زد علی جان بیا .. جوانِ خوش سیما وارد حجره شد، فرمود یه مقدار راه برو بابا .. گفت ای عرب اگه میخوای جمالِ پیغمبرُ ببینی أشبه الناس خَلقاً، خُلقاً و منطقاً برسول.. یعنی حرف میزد همه اونایی که پیغمبرُ دیده بودن میگفتن این خودِ پیغمبرِ .. راه رفتُ و عربِ نگاهش کرد یه وقت ابی عبدالله سوال کرد آی مردِ عرب، حاضری یه خار تو پایِ این بچه بره؟!.. زد زیرِ گریه .. گفت ان شالله خدا اون خارُ تو چشمِ من کنه ولی به بدنِ این بچه آسیب نرسه .. میوۀ عمرِ پدر شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حالِ خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بارِ دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! *یه وقت دیدن ابی عبدالله انگشت انداخت در دهانِ علی اکبر .. خونُ درآورد بچه یه نفس کشید کار تموم شد .. همه گفتن حسین جان داده ..* تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هرچه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشتِ پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرایِ نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی شاعر : *داشت با بچه ش حرف میزد، دید یه صدای آشنایی صدا میزنه حسینم داداشم .. نگاه کرد دید عمۀ ساداتِ .. زیرِ بغلای ابی عبدالله رو گرفتن .. جوان های بنی هاشم آمدن بدنُ گذاشتن میانِ عبا .. به خدا بدنُ جمع کردن .. وقتی زد به قلبِ لشکر، یه مرتبه دورَش کردن .. اول کاری که کردن عمودی به سرش زدن .. سر شکافته شد مثلِ علی .. اسب یه حیوانِ تربیت شده س، دست انداخت گردنِ اسب که بر گرده .. اما خون جلو چشمِ این اسبُ گرفت اشتباهی جای اینکه بیاد به سمتِ خیمه ها برد وسط لشکر، ارباً اربا* با چه وقاری مانندِ حیدر رو به میدان علی اکبر ای همه هستم محاسن بر دستم حرزِ یازهرا بر بازویِ تو بستم یا علی اکبر، جانم علی اکبر .. تا ناله کردی خود را رساندم بهتر بگویم خود را کشاندم بگو کجایی تو بخشِ صحرایی پیشِ نگاهِ من تو ارباً اربایی یا علی اکبر، جانم علی اکبر .. نیزه کشیدم از پهلوی تو افتاده بودم بی جان رویِ تو ای نامرتب جانم شده بر لب از تو جدایم کرد گریه کنان زینب یا علی اکبر، جانم علی اکبر .. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
4_5859367163147586328.mp3
11.42M
|⇦•به دل دوباره هوای.. و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● هزار زخم از پیامبر(ص) در را سَرِ علی‌ اکبر در تلافی کردند.. 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
|⇦•اگر دردمندیم اگر بی قراری.. و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السَّلامُ عَلَيْكِ مَوْلاتِي يا فاطِمَةُ الزهرا یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ اگر دردمندیم اگر بی قراری اگر سر به زیری اگر شرمساری اگر زخم خوردی اگر پر غباری چرا ناامیدی اباالفضل داری بده دست خود را برو با ابالفضل بزن روی سینه بگو یا ابالفضل خوشا این کرامت خوشا این گدایی نمی پرسد از تو که هستی کجایی به یُمن ابالفضل در کربلایی خیال تو راحت که حاجت روایی نه تنها خودی ها نه تنها تنی ها که قرص است بر او دل ارمنی ها همه با مرامان اسیر مرامش همه نامداران گرفتار نامش حسین است امامش فدای امامش غلامم غلامم غلامِ غلامش اباالفضل لنگر حسین است کشتی به قول رفیقان ابالفضل است مشتی هوا داغ داغ و حرم قحط آب است علی بی قرار و پریشان رباب است عمو تشنه را آب دادن ثواب است ببین هر طرف را که دیدم سراب است بیا مشک بردار جانِ رقیه که زخم است دیگر دهان رقیه *وسط جنگِ صفین صدا زد حسین جان، عباس کجاست؟!.. رسید خدمت حضرت فرمود صورتش رو بپوشونید، گفت عباس جان برو به لشکر بزن .. لشکرُ زیر و رو کرد همه فرار میکردن .. رفت و برگشت، همه پرسیدن ابن جوان کی بود همه لشکرُ بهم ریخت .. میدونن عباس، معلم جنگش حسن است و حسین .. همونجوری که پیغمبر دستِ علی رو بست، حسین دستِ عباسُ بست .. همه که شهید شدن اومد عرضه داشت سینه م داره سنگینی میکنه .. اجازه بده منم برم جونمُ قربونت کنم .. بعضی ها نوشتن تا اومد، سکینه خانم جلو آمد عرضه داشت عموجان بچه ها دارن از تشنگی میمیرن .. گریه کنا خیلی به خدا سخته مشکِ خالی بگیری، مشکِ خالی برگردونی .. حالا اومده اجازه بگیره، آقاجان اجازه میدی من برم؟! فرمود آخه تو صاحب لوایِ منی .. یه مقدار دیگه اصرار کرد، فرمود تو پشت و پناهِ منی، یعنی اگه بری بدون پشت و پناهِ من میشکنه .. (زبان حال) حسین جان یادتِ بابامون تو بستر نشسته بود من اومدم برم بیرون صدام کرد گفت عباسم باشه!!.. خودِ مولا فرمود عباس جان تو ذخر الحسینی .. دید خیلی اصرار میکنه، فرمود فقط برو آب بیار .. ای یل اُم البنین .. بسوز ای دل بسوز از داستانم غمی آتش زده بر روی جانم امان از شر فامیل حسودم امان از مکر قوم بد زمانم حسین اینجا اسیر و شمر نا مرد مسیر مکه را داده نشانم خجالت می کشم از روی زینب خودم را سوی خیمه می کشانم چه بهتر اینکه صد دفعه بمیرم اگر از دشمنم باشد امانم هر آنچه هست هر کس من همینم هر آنچه گفته مولایم همانم من عباسم اباالفضلم امیرم سپاه زینبم خشمِ عیانم سپهدارم علمدارِ حسینم اگر تا حشر هم اینجا بمانم منم شمشیرِ حیدر در غلافش من آن تیرم که در بند کمانم اگر چه مادرم اُم البنین است ولیکن زاده زهرا بخوانم *جوابشُ اول نداد، ابی عبدالله فرمود به زبانِ ما، اگه تا قیامت دشمنم به تو رو کرد جوابشُ بده .. اومد پشت خیمه ها چی میگی؟! گفت امان نامه آوردم" منو داداشام امان نامه داریم اما پسرِ پیغمبر امان نداره!! امان نامه رو گرفت پاره کرد .‌. با خجالت اومد رفت پشتِ خیمه یه وقت دید یه دستِ مهربانی رو شونه ش خورد .. عباس جان اومدم ازت تشکر کنم، تو فهمیدی حسینم تنهاست* اگر چه مادرم اُم البنین است ولیکن زاده زهرا بخوانم فدای چشم مولا چشم هایم فدای دست مولا بازوانم به امید خدا سقای لشکر همیشه سربلند از امتحانم همه در خیمه خاطر جمع هستند که از آب گوارا می رسانم خجل از بی قراری رباب و تلظی های طفل نیمه جانم اگر چه دست های من جدا شد گرفتم مشک را بین دهانم نخوردم جا ز بارانی که آمد نداده تیر و سر نیزه تکانم نخوردم بر زمین تا که نشاندند عمودی را به روی استخوانم *مگه کسی میتونه حریف عباس بشه .. اول نانجیب از پشتِ نخل ها اومد بیرون دستای عباس قطع کرد، حالا که دیگه دست در بدن نداره جلو آمد گفت عباس کو اون دست هایی که بهش مینازیدی؟! حضرت با غضب بهش نگاه کرد.. گفت تو دست نداری من دارم، چنان با عمودِ آهن زد به سر عباس سر متلاشی شد* زمین خوردم شدم شرمندۀ تو ولی شرمنده تر از بانوانم .. همچین که عمودُ زد از رویِ اسب افتاد .. داره همین روضه رو تو صحنِ عباس میخونه یه وقت دید یه آقایی وسط جمعیت بلند شد صدا زد ای مرد یه سوال دارم اگر سواری دست نداشته باشه بخواد از رو اسب بیاد رو زمین چه جوری میاد به زمین؟! به خدا عموی ما وقتی افتاد رو زمین تمام این تیرها به بدنش فرو رفت .. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
حاج منصور ارضی شب تاسوعا.mp3
8.2M
|⇦•اگر دردمندیم اگر بی قراری.. و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اِبن‌مُلجم‌ها اینبار برای پسر علی(ع) آوردند... 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•از چشم گریه ماند و.. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● السلام علیکم یا مولاتی یا فاطمه الزهرا از چشم گریه ماند و از گریه عزتش از جام باده ماند از باده لذتش فرمود امام صادقِ ما روضه جنت است دنیا جهنم است برو سمت جنتش ما را حسین بهر خودش انتخاب کرد اینجا کسی نیامده الّا به دعوتش عرفان ناب چیست همان گریه بر حسین صد سال فیض ریخته در نیم ساعتش تا زنده ای به هر نَفَسی یاحسین بگو فردا میان قبر تو هستی و حسرتش یک روز هم شبیه به حر میخری مرا بخشیده میشویم همه در نهایتش آنکس که کار کرد برای عزای او حتی عبادت است دم استراحتش صد بار قهر کردم و دنبالم آمدی ماندم دگر چه کار کنم از خجالتش خون حسین قاطی کرب و بلا شده صد مرده زنده میشود از بوی تربتش جان داشت به خیمۀ‎ او حمله ور شدند فابک على الحسین شکستند حرمتش *خطبه خواند حضرت .. دیگه این پیرمردای لشکر با هم میخندیدن و شوخی میکردن .. خطبه ش که تمام شد یه وقت خواهرش اومد جلو .. دامنش رو زمین کشیده میشه صدا زد حسینم راستی راستی فردا تو رو میکشن ؟.. گفت یه سوال دارم داداش میشه فردا به این لشگر بگی به جایِ تو منو بکشن من نمی تونم طاقت بیارم .. تا گفت نه؛ روایت میگه چنان به صورتش زد و غش کرد .. یه وقت ابی عبدالله فرمود خواهرم مواظب باش صبرتُ شیطان نبره .. هر خیمه ای رفت دنبالِ ابی عبدالله می اومد اخه فردا میخوان تو رو از من بگیرن .. داره نگهبانی خیمه های رو میده یه وقت دید یه سیاهی تو تاریکی داره جلو میاد .. آی سیاهی کیستی؟! مگه نمیدونی عباس پاسبانِ حرمست .. یه وقت دید صدا، صدایِ زینبِ .. دستشُ گذاشت رو سینه‌ش ادب کرد، خواهرم خیالت راحت من امشب نگهبانِ خیمه هام .. یه وقت صدا شد عباسم داداشم حسین غریبِ .. فردا کمکش کن .. یادتِ اون شبی که بابام سفارش کرد عباس حسینمُ یاری کن .. گفت آره یادمه .. گفت اومدم همینو یادآوری کنم .. عرضه داشت خواهر فردا اگه اجازه بده آقام اَحدی ازشون رو زنده نمیزارم .. هلال ابن نافع میگه نیمه‌ی شب دیدم آقام زد به بیابونا .. نگران شدم آرام دنبالِ آقا راه افتادم .. دورادور مواظب و نگران آقا بودم .. همین طور که میرفت میدیدم آقا خم میشه، میشینه میره جلوتر .. اطرافِ خیمه رو چرخید یهو گفت کیستی دنبالِ من میای؟ گفتم غلامتم آقا .. فرمود برا چی میای!! عرضه داشتم نگراتونم آقا دارید چه کار میکنید .. یه وقت دیدم یه ناله ای زد .. خارهای این اطراف رو جمع میکنم .. آخه فردا بچه هام تو این بیابونا میدون ..* بقچۀ کهنه ما هست لباست هم هست هدیه مادر من هست ولی فردا نه بنشین خوب ببین چادر من را حالا چادرم بر سر من هست ولی فردا نه ترسم این است که تو دق بکنی از حرفم به سرم معجر من هست ولی فردا نه ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net