صبح بعد امتحان با ملینا و مبینا رفتیم پارک و حقیقتا خستگی امتحانو شست برد .
دوتا پسر اونجا بودن ، یکیشون داشت از اون یکی عکس میگرفت و پشتش ما بودیم و قشنگ معلوم بود داره از ما عکس میگیره .
خلاصه هم سرویسیم زنگ زد و گفت سرویس اومده ، مارو میگی ؟ قشنگ اندازه یه خیابون دوییدیم😭😂😂
هدایت شده از ؛کاتوره
تو راه بهش میگه میای بغلم ؟
فاطمه: مگه من پا ندارم که راه برم تو میخوای بغلم کنی؟
من: قشنگ معلومه این خواهر منه🤝😔🤣
داوش فندک داری؟
تو راه بهش میگه میای بغلم ؟ فاطمه: مگه من پا ندارم که راه برم تو میخوای بغلم کنی؟ من: قشنگ معلومه ا
بعدش بهش گفتم مشکلی نیست من دوست دارم بغلت کنم😔😂
بعدش تا برسیم پارک دست منو گرفته بود :))
هدایت شده از ؛کاتوره
امروز دیگه رسما بزرگ ترین سوتیمو جلو کراش هستی دادم .
هدایت شده از ؛کاتوره
از کنارش رد شدیم و همه چی اوکی بود و دوشواری نداشتیم؛ اومدیم بریم اون طرف خیابون، هستی گفت عه هنوز داره ما رو نگا میکنه
برگشتم بگم کووو؟ دیدم صاف زل زده تو چشام و داره میشنوه چی گفتم =))))))))
هدایت شده از ؛کاتوره
موقع رفتنی ام از جلو مغازش رد شدیم یه دور سر تا پامونو دید زد، مخصوصا هستی رو .
دوتا خیابون جلوترم رفتیم وقتی برگشتیم یه لحظه دیدیم هنوز داره ما رو نگا میکنه
منتغیه منتغیه