#شهیدمهدیباکری به #روایتهمسر
#قسمت_هفتم
.
🍀به یکی از دوستانم گفتم #مهدی_باکری از من خواستگاری کرده.
ذوق زده شده بود
#میگفت:"صفیه اشتباه نکنی نه بگویی.#مهدی از بهترین بچه های ارومیه ست"
#هفته بعد حمیده آمد دنبالم و گفت"آقا مهدی خونه ی ماست،میخواد با شما صحبت کنه"
#آماده شدم و به بهانه ی مسجد،رفتم
#مهدی پشت به پنجره ی اتاق منتظر نشسته بود،وارد اتاق که شدم،جلوی پایم بلند شد و بدون اینکه نگاهم کند،سلام کرد و نشست.
#من هم نگاهش نکردم،کنار پنجره نشستم رو به دیوار؛مهدی شروع کرد به حرف زدن.
#از عقیده اش گفت و اینکه دوست دارد چطور #زندگی کند،یادم نیست آنروز چه حرف هایی زد،اما در ان لحظه که میگفت،توی ذهنم به رویاهایی که میخواستم در همسفر و هم راهم باشد،فکر میکردم.
#انگار داشتند واقعی میشدند.همیشه دلم میخواست یک زندگی پرجنب و جوش داشته باشیم؛
یک #زندگی_چریکی
قبل از انقلاب،دوست داشتم #شوهرم دانشجو باشد و با هم با رژیم بجنگیم،اما بعد فکر میکردم همین که خداشناس باشد کافیست.
#وقتی مهدی حرف میزد،فکر میکردم همان مرد خدایی است که زندگی پُر جنب و جوشی دارد حرف هایمان که تمام شد و از اتاق رفت بیرون،از پشت پنجره نگاه کردم،پایش را گذاشته بود روی پله و خم شده بود بند پوتینش را میبست.
#برگشتم خانه،منتظر بودم برادرم بیاید و به او بگویم که به مادر و آقا جون قضیه ی مهدی را بگوید،خودم خجالت میکشیدم
#عصرآمد،سلام کرد و با خنده پرسید:"چه خبر؟"
#گفتم"سلامتی"
گفت:"آقای نادری رو دیدم،یی چیزایی میگفت"
#همه چیز را برایش تعریف کردم.
#یوسف و مهدی دوست بودند.
همان شب برادرم به مادر و آقاجون همه چیز را گفت
و گفت:"مهدی پسر خوبیه،من نمیتونم روش ایرادی بذارم؛حالا خودتون میدونید"
🌸پدرم مهدی را کمی میشناخت.شب فوت آقای طالقانی با چند تا دیگر از دوستانش آمده بودند باغ.
#آقاجون سکوت کرد.من توی اتاق دیگر منتظر بودم ببینم چه میگویند،مادر آمد پیشم.
خندید و گفت:"من میدیدم این یه هفته کم اشتها شده ای و مدام فکر میکنی؛نگو خبری بوده."😊
#قرار بود با خانواده ام صحبت کنم و جواب آخر را بدهم
#روزی که آقای نادری از طرف مهدی برای گرفتن جواب آمد،خانه ی خواهرم بودیم
با یوسف آمد انجا،جوابم بله بود
#یوسف به چهارچوب در تکیه زد و با تردید نگاهم کرد
آخر طاقت نیاورد.گفت:"صفیه تو مگه مهدی رو چقدر میشناسی؟"گفتم:"به همون اندازه که همون روز حرف زدیم"
#گفت:"میدونی زندگی کردن بامهدی خیلی سخته؟او با آدم های دیگه که تو ذهنت هست،فرق داره
همه ی این مدت که من و مهدی با هم بودیم،ندیدم یه غذای سیر از گلوی این آدم پایین بره"
#خوب من هم آدم متفاوت میخواستم
گفتم:"من فکرهام رو کردم"
#ادامه_داره
@bakeri_channel
#شهیدمهدیباکری به #روایت_همسر :
#قسمت31
.
چند روز قبل از #عملیات_بدر مهدی آمد،تعجب کردم،چه عجب که آمده، معمولا از چند وقت قبل از عملیات و چند روز بعد از آن پیداش نمیشد، برای خودم سالاد درست کرده بودم، پا شدم غذا درست کنم، نگذاشت،همان سالاد را با هم خوردیم.
میخواست حمام کند،آب گرم کن خاموش بود،عجله داشت،توی کتری، روی گاز آب گرم کردم،سرش را شست،وضو گرفت و نمازش را خواند،راست می ایستاد،سرش را کمی به جلو خم میکرد و نماز میخواند، دوست داشتم بایستم پشت سرش و نماز خواندنش را تماشا کنم،شمرده و با مکث میخواند، موقع خداحافظی من را بوسید و با خنده گفت:" زن جون ،خداحافظ"
#امایک لحظه هم به ذهنم خطور نکرد این بارآخری است که میبینمش..😔
#مهدی پایین عکس حمید و دوستان شهیدش که به دیوار زده بود،روی کاغذ اسم هاشان را هم اریبی نوشته بود
بعد؛چند تا نقطه چین و اسم خودش، #مهدی_باکری،دلش خون شد
مهدی هیچ وقت از#شهادت حرف نمیزد،از شهادت خودش برای صفیه هیچ وقت نمی گفت،میدانست او ناراحت میشود،اما انگار این روزها دلش کنده شده بود،جای دیگری بود...
وقتی من به کار خودم سرگرم میشدم،روبه روی این عکس ها می نشست،زانوهاش را بغل میگرفت و خیره میشد به آنها و با خودش زمزمه میکرد،تا من می رفتم بیرون، #اشکش سراریز میشد ؛اما جلوی من خودش را نگه میداشت ،میدانست من تحمل این حرف ها و کارها را ندارم...😔
صبح بیست و پنجم اسفند،دوستم دعوتم کرد خانه شان،چند نفر دیگر از بچه ها هم آمده بودند،احساس میکردم سرحال نیستند،اما کسی چیزی نگفت،من زیاد پاپی نشدم؛
#مادرشهیدباقری هم آمده بود،ساعت دوازده نصفه شب،فاطمه زنگ زد،
گفت:"مریم،خواهر مهدی؛اینجاست،داشتیم با هم حرف می زدیم،یاد تو افتادیم،گفتیم یه زنگ بزنیم حالت رو بپرسیم"دلم شور افتاد...،
پرسیدم:"چیزی شده؟"
گفت:"نه بابا،همینجوری یادت کردیم"
حالا همه به هم تلفنی خبر داده بودند و میدانستند #مهدی_شهید شده..احوال مهدی را پرسید،صبح زنگ زده بودم به ستاد کسی که گوشی را برداشت نتوانست حرف بزند،گفت:"گوشی دستتون"
یکی دیگر جوابم را داد و گفت:" #آقامهدی خوب هستند و عملیات تموم شده،رفته اند منطقه رو تحویل بِدَن و برگردند"
خیالم راحت بود همین روزها سر و کله اش پیدا میشود،کسی جرئت نمیکرد چیزی به من بگوید،این کار را گذاشته بودند به عهدهی #مادر شهیدباقری که او آدم جا افتاده ای است،بلد است چطور بگوید،بنده ی خدا او هم نتوانسته بود....
.
#ادامه_دارد....
.
#شهیدمهدیباکری #شهادت #عملیاتبدر #وصالیاران #رهروران کویشهادت
.
❤️همیشه دوستت دارم ای شهید❤️
@bakeri_channel
#خاطره از دوران شیرین جزیرهی مجنون با #شهیدمهدیباکری:
.
یک خیابان اطراف سه راهی، بخاطر اینکه در تیررس مستقیم عراقی ها بود به #سهراهیمرگ مشهور بود من درآنجا سرباز وظیفه ارتش بودم که نگهبان موضع بودم که ناگهان یک تیوتای جنگی که داخلش 2 نفر بودند نزدیک من ایستادند یکی از آنها پیاده شد که متوجه شدم #سپاهی هستند ازمن احوال پرسی مختصری کرد و اسم و فامیل منو جویا شد بعد مدتی صحبت متوجه شد من #ترک هستم از من پرسید که اهل کجا هستی جواب دادم که اهل دشت مغانم، بعد از اینکه فهمید ترکم گفت که من هم اهل #ارومیه هستم بعد از این خداحافظی کرد و رفت من واقعا اون موقع احساس میکردم با یک سپاهی ساده آشنا شدم. چند روزی گذشت تقریبا 3 روز، دیدم بچه های گردان مرا صدا میزنن رفتم دیدم یک تیوتای جنگی ایستاد و از داخلش یک نفر سمت من امد و گفت که #مهدی_باکری مقداری #وسایلبهداشتی و #خوراکی برای شما فرستاده که در بین #بچهها تقسیم کنم منم طبق گفته ی ایشان عمل کردم و وسایل ها رو پخش کردم بعدها از آنجا تغییر موضع دادیم و رفتیم به منطقهی غرب کشور... منطقهی عملیاتی اشنویه دو راهی گلزر، بعداز 3 ماه وظیفه در آنجا به ما مرخصی دادند تا به خانه برویم از داخل شهر مراغه که مسیرمان بود میرفتیم و در آنجا پیاد شدیم برای ناهار، دیدم #عکسهمونسپاهی که به من وسایل بهداشتی و خوراکی آورده بود #شهید شده😔 در همون لحظه فهمیدم که این #شهیدفرماندهلشگرعاشورا بوده واقعا بهت زده و ناراحت شدم و این خاطره تا عمر دارم از یادم نمی رود...
.
#راوی: جناب آقای مهندس عسگر لطفی آذر
.
#شهیدمهدیباکری #جزیرهمجنون #مردعمل ♡شادیروحشون صلوات♡
@bakeri_channel
#زندگی_به_سبک_شهدا:
...
یک #مهدی_باکری که در جواب اصرار های خواهرش برای دیدن همسرآینده بگوید: مهم #ایمان است نه #ظاهر_دختر.. .
و وقتی خواهرش به شوخی بهش گفت که اصلا شاید دختره کچل باشه بخنده و بگه خب اون کچلو رو هم باید یکی بگیره دیگه☺😊
...
نشربه مناسب سالروز ازدواج #شهید_مهدی_باکری #ازدواج_آسان #به_سبک_شهدا #الله_بندسی #مردبیادعا #محبوبدلها #سادگی_تکراری_نمیشه #شهادت_اتفاقی_نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
——
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست
همیشه به یاد خدا باشید
و فرامین خدا را عمل کنید.
بخشی از وصیت نامه ش ه ی د مهدی باکری
.
.•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈
#خدا#سبک_زندگی
#صدای_ماندگار#یاد_خدا#راه#موقعیت_مهدی#راه#وصیت
#مهدی_باکری
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
یک روز
زیر آسمون خدا
آن زمان که دشمن به شهر هایمان هجوم آورده بود
یک #مهدی_باکری
وقتی دید #همسرش در نبودنش دلتنگی میکند!
به همسرش گفت:
#صفـیه خانـم
به این #دنیا دل نبند..❌
این_دنیا
#مثل_شــیشه_میماند
یک دفعه دیدی از دستت افتاد و #شکست..
آری..
#مهـدی_باکری
دل نبست به دنیا
و
سبک بال شد وپرید !
ما
چندبار
دلبستیم به بازار ظاهر فریب دنیا
و
شکستیم
و پرت شدیم در اعماق چاه!؟!
وقت
پـــــــرواز
از
دلبستن هاست.... .اری رفیق وقت پرواز هست از تمام تعلقات دنیوی... دنیایی که زمین گیرمون کرده...وتو ای رفیق شهیدم دستمو بگیر پیش بسوی پروازی فراتر از ذهن کوچیکم...پیش بسوی پرواز شهدایییییی(اللهم ارزقنا....)
.
.
.
.
#سردارجاویدالاثرمهندسمهدیباکری
#جزیره_مجنون
#لشکر۳۱عاشورا
#الله_بندهسی
#خدایامراپاکیزهبپذیر
#شهادت:۲۵اسفند۶۳
#باکری_ها
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
@bakeri_channel
سرداران شهید باکری
🌹مهدی پایین عکس حمید و دوستان شهیدش که به دیوار زده بود،روی کاغذ اسم هاشان را هم اریبی نوشته بود
بعد؛چند تا نقطه چین و اسم خودش، #مهدی_باکری،دلش خون شد😔
#مهدی هیچ وقت از#شهادت حرف نمیزد،از شهادت خودش برای صفیه هیچ وقت نمی گفت،میدانست او ناراحت میشود،اما انگار این روزها دلش کنده شده بود،جای دیگری بود...🌹🌹
.
#وقتی من به کار خودم سرگرم میشدم،روبه روی این عکس ها می نشست،زانوهاش را بغل میگرفت و خیره میشد به آنها و با خودش زمزمه میکرد،تا من می رفتم بیرون، #اشکش سرریز میشد😭؛اما جلوی من خودش را نگه میداشت😔،میدانست من تحمل این حرف ها و کارها را ندارم...
#صبح بیست و پنجم اسفند،دوستم دعوتم کرد خانه شان،چند نفر دیگر از بچه ها هم آمده بودند،احساس میکردم سرحال نیستند،اما کسی چیزی نگفت،من زیاد پاپی نشدم؛
#مادرشهیدباقری هم آمده بود،ساعت دوازده نصفه شب،فاطمه زنگ زد،
گفت:"مریم،خواهر مهدی؛اینجاست،داشتیم با هم حرف می زدیم،یاد تو افتادیم،گفتیم یه زنگ بزنیم حالت رو بپرسیم"دلم شور افتاد...،
#پرسیدم:"چیزی شده؟"
گفت:"نه بابا،همینجوری یادت کردیم"
✅حالا همه به هم تلفنی خبر داده بودند و میدانستند مهدی شهید شده😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ( #یاحسین) ، #احوال مهدی را پرسید،صبح زنگ زده بودم به ستاد کسی که گوشی را برداشت نتوانست حرف بزند،گفت:"گوشی دستتون"
یکی دیگر جوابم را داد و گفت:" #آقامهدی خوب هستند و عملیات تموم شده،رفته ند منطقه رو تحویل بِدَن و برگردند"
خیالم راحت بود همین روزها سر و کله اش پیدا میشود،کسی جرئت نمیکرد چیزی به من بگوید،این کار را گذاشته بودند به عهده ی #مادر شهیدباقری که او آدم جا افتاده ای است،بلد است چطور بگوید،بنده ی خدا او هم نتوانسته بود....😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمهایت را باز کن
شنونده خوبی باش
راه روشن است
تو فقط مامور به انجام تکلیف هستی
یاعلی 🌱
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
@bakeri_channel
#تکلیف #اخلاص #بصیرت #مهدی_باکری #رفیق
سرداران شهید باکری
#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی .
نماد تربیت اهل بیت (ع) یعنی #مهدی_باکری یعنی #حمید_باکری، #شفیعزاده، #حسن_باقری، #یاغچیان، #تجلایی یعنی همه این #شهیدان.
غیر از صحنه جهاد هیچ صحنه دیگری این قابلیت را ندارد، جهاد است که این قابلیت را دارد، اگر جهاد نبود این جوهرها بروز پیدا نمیکرد و بالعکس.
اگر #مهدی نبود، هرگز #جنگ ما این قداست را پیدا نمیکرد، حق این دو بر هم، حق متقابلی است. یعنی همانطوریکه جنگ و جهاد منشاء بروز این شخصیت برجسته شد همانطور هم #مهدی تمام قامت بهترین علم و معرف جنگ شد و این قداست را به جنگ ما بخشید.
قلههای شهید دفاع مقدس، نورانی بودند. اینها ذرات وجود نورانی امام راحل را گرفتند و در واقع تکثیرکننده وجود #امام_خمینی (ره) بودند، منتشرکننده وجود امام راحل در دفاع مقدس بودند، از اینرو این تحول و سرعت در این تحول اساسش بهدلیل مدیریت بالا، مقدس و والای شهیدان ما بود. انسان صالح، انسان پاک و انسان مخلص وقتی در راس قرار بگیرد، تاثیرش اینگونه خواهد بود. دلیل این تحول این بود، انسانهای پاکی مثل #مهدی_باکری و #حمید_باکری منشاء این تحول بزرگ شدند.
من معتقد هستم، یابنده #مهدی و #حمید یابنده #فاطمه اطهر(س) است، کسی که قبر فاطمه سلام الله علیها را به ما نشان دهد همان کس، #مهدی و #حمید را نیز به ما نشان خواهد داد. این دو برادر که تداعی امام حسین (ع) و ابوالفضلالعباس (ع) را میکردند و من بارها آقا_حمید را دیدم هیچوقت فکر نکردم که برادر آقا #مهدیست. تعبد، ادب و احترام بسیار زیادی نسبت به آقا #مهدی داشت. آقا #مهدی معروفترین و زیباترین کلمهای بود که وجود داشت.
@bakeri_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
——
•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈•
▫️
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست
همیشه به یاد خدا باشید
و فرامین خدا را عمل کنید.
بخشی از وصیت نامه ش ه ی د مهدی باکری
.
.•┈┈🌺🌿••✾••✾••🌿🌺┈┈
#خدا#سبک_زندگی
#صدای_ماندگار#یاد_خدا#راه#موقعیت_مهدی#راه#وصیت
#مهدی_باکری
آقا مهدی باکری
با کت و شلوار
رضوان خدا بر او
🌷آقا مهدی عزیز، دعا کن برای ما🌹
#مهدی_باکری
#باکری