eitaa logo
سرداران شهید باکری
482 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
452 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از خاطرات شهید مهدی باکری به روایت . 🌺پرده را عقب زد که را در کت و شلوار ببیند سرش را خم کرد و از زیر درخت انار که غرق گل بود، رد شد از مرد دیگری که مثل ساق دوش همراهش می آمد، بلندتر بود درخت آلو مکث کرد،اولین بار بود که صورت را از روبه رو میدید آهسته گفت:این هم زن ها سرشان را اوردند نزدیک سر صفیه بزرگ پرسید:کدام یکی داماد است؟ مهدی را نشان داد "همون که پوشیده" سبز که شلوارش بالای پوتین نیم دار گِتر شده و زانو انداخته بود... ... . . @bakeri_channel
💠او ایستاد پای امام زمان خویش ... ✅ ۲۰ خرداد ماه سالروز شهادت مدافع حرم" عباس دانشگر " گرامی باد @bakeri_channel
#خاطراتی کوتاه از شهید مدافع حرم۲۳ساله شهید #عباس_دانشگر از زبان سردار حمید اباذری @bakeri_channel
از خاطرات شهید مهدی باکری از زبان : . ها طبقه ی بالا بودند من را صدا زدند بروم دفتر را امضا کنم یوسف و عاقد توی راه پله ها ایستاده بودند را گفتم و دفتر را کردم و برگشتم دقیقه بعد،مادر بزرگ پرسید:"چی شد صفیه؟پس کی بله میدی؟" گفتم:"مادر جون،تموم شد" خور گفت:میگفتی اقلا یه دست میزدیم.و تازه شروع کردند به کف زدن ما بود سفره هم پهن نکرده بودیم،چون خریدمان یک بود که به اصرار خریدم.. دو ساعت قبل از اینکه داماد بیاید، آقا،برادر مهدی آمد و یک آیینه ی مستطیلی دور فلزی کوچک و دو جعبه سیب زرد آورد سیب ها مال باغ خودشان بود..... . ... آیا؟؟؟!!! . @bakeri_channel
🔻تصویر دو شهید دریابانی ناجا که امروز به #شهادت رسیدند #سمت_راست شهید مدافع وطن سجاد افراسیابی #سمت_چپ شهید مدافع وطن حسن کریمی/مردان امنیت #شادی‌روحشون صلوات🌹
خاطرات شهیدمهدی باکری به #روایت‌همسر #قسمت_سوم #نیم ساعت گذشت احساس‌ کردم از بالا سر و صدایی نمی آید #سرک کشیدم،فقط یک جفت #پوتین دم در بود ، فهمیدم #مهدی تنها مانده و هیچ کس به من خبری نداده؛ #بی انصاف ها! #چادر سفیدم را دورم گرفتم و رفتم پیشش تا من را دید،بلند شد #سلام کرد و دو زانو روبه رویم نشست. باز هم سرش پایین بود.حال و احوال کرد و ساکت شد #دستش را کرد توی جیب شلوارش و یک جعبه‌ی کوچک درآورد و گذاشت جلویم روی زمین، #توش حلقه بود.. #حلقه را دستم کردم که در زدند؛ آمده بودند دنبال #مهدی گفت:"باید برم"میخواستند نیرو بفرستند#جبهه گفتم:"پس شب بیایید شام پیش ما باشید" #از شانس ما شب برق رفت،توی اتاق یک سفره انداختیم و چراغ گرد سوز را روشن کردیم و گذاشتیم وسط سفره بعد از شام زیاد نماند.با فانوس تا دم در بدرقه اش کردیم و رفت #رفت تا دو ماه و نیم بعد ... #شهیدمهدی‌باکری #ساده‌وبی‌آلایش #آقامهدی‌چنین‌بود.... . #شادی‌روح‌شهدا صلوات @bakeri_channel
خاطرات شهیدمهدی باکری به #روایت‌همسر #قسمت_پنجم . بعد از آموزش اسلحه#امدادگری را نصفه رها کردم و رفتم جهاد سازندگی؛ #به روستاها ومحله های پایین شهر سر میزدیم و تا جایی که از دستمان بر میامد،مشکلاتشان را حل میکردیم. #باکری‌ها در شهرک کارخانه قند زندگی میکردند. آنها خانواده های بی بضاعت شهرک را به ما معرفی کردند،اینطور بود که با خواهر بزرگ مهدی آشنا شدم. #مهدی، #مهندسی‌مکانیک دانشگاه تبریز درس خوانده بود.آن موقع شهردار ارومیه بود، اما وقتی آمد خواستگاری من،استعفا داده بود و با #سپاه همکاری میکرد. #ده روز از جنگ میگذشت.آن روز بعد از ظهر دوستم حمیده آمد خانه ی ما حمیده تازه با یکی از بچه های شهربانی#ازدواج کرده بود؛ #آقای نادری مادر و خانم برادرم کنار ما نشسته بودند و چهارتایی با هم اختلاط میکردیم. #وقتی خواست برود،دم در تنها که شدیم گفت:" #مهدی‌باکری را میشناسی؟من رو فرستاده #خواستگاری.. #راستش #آقای_باکری دنبال یه همسر اسلحه به دست میگشت😊 #ما شمارو معرفی کردیم.نظرت چیه درباره او؟" من که نمیشناختمش گفتم:"باید فکر کنم.".. . #شهیدمهدی‌باکری #انتخاب‌همسر @bakeri_channel
تا چشم کار می کند ؛ اینجـا شــب است و شـــب . . .سکوت
🚨 🌷پیکر مطهر شهید مدافع حرم شناسایی شد. شهید مدافع حرم که در اسفندماه ۹۴ شهید و جاویدالاثر شده بود.بعد از گذشت ۴ سال چشم انتظاری کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. 🆔 @mokhlesein @bakeri_channel
🔴 مقام معظم رهبری در دیدار با نخست‌ وزیر ژاپن: ◀️ترامپ را شایسته مبادله پیام نمی‌دانم.. با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد.. آمریکا زیر یک توافق قطعی زد، کدام عاقلی دوباره در همان موضوع با او مذاکره می‌کند!؟ ترامپ بعد از بازگشت از ژاپن، پتروشیمی ایران را تحریم کرد آیا این پیام صداقت است!؟ ما در حسن نیت و جدی بودن شما تردیدی نداریم اما در خصوص آنچه از رئیس جمهور امریکا نقل کردید، من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.
#شهید_مهدی_باکری به #روایت_همسر #قسمت‌_ششم . یادش آمد که او را یکبار توی تلویزیون دیده. #سرش گرم به ژاکت لیمویی بود که داشت برای خودش میبافت و تلویزیون گوش میداد. #شهردار_ارومیه حرف میزد، صفیه میل و کاموا را روی پایش گذاشت و به صفحه ی تلویزیون نگاه کرد که ببیند این #شهردار_کی_هست... او (آقامهدی)چشمش پایین بود و دوتا دستش را روی میز در هم حلقه کرده بود و #آرام حرف میزد.. #صفیه گفت:"این دیگه چه #شهرداریه؟چرا اینقدر آروم حرف میزنه؟"و با بی حوصلگی تلویزیون را خاموش کرد... #به ذهنش هم نرسیده بود ممکن است او روزی بیاید #خواستگاریش))☺️ #شهیدمهدی‌باکری #همسر #آقای‌شهردار #متانت #مردبی‌ادعا #همیشه‌دوستت‌دارم ای شهید . #آقامهدی‌چنین‌بود..... . #شادی‌روح‌شهدا صلوات @bakeri_channel